جوان آنلاین: اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود به بازشناسی حیات سیاسی زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی پرداخته است. «مشاور امین» از طرف سعید غفوری شهسواری تألیف شده و مرکز اسناد انقلاب اسلامی به انتشار آن همت گماشته است. تارنمای ناشر در توصیف موضوع این کتاب به نکات پی آمده اشارت برده است: «تاریخ انقلاب اسلامیایران سه رکن مهم دارد که در کنار هم این پدیده شگفت قرن را پدید آورد. نخست ایدئولوژی اسلامی، دوم رهبری حضرت امام و سوم، همگامی مردم مسلمان ایران. به عبارت دیگر انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، با ایدئولوژی اسلامی و حضور گسترده مردم مسلمان ایران و تأییدات خاص الهی شکل گرفت و به پیروزی رسید. هر یک از این سه رکن مهم، محور پژوهشهای متعددی گردیده و صاحبنظران دربارهآن، به بحث و بررسی پرداختهاند. برای تبیین نقش رهبری امام خمینی در پیروزی انقلاب اسلامی، علاوه بر زندگانی و مبارزات ایشان، لازم است زندگانی و مبارزات نزدیکان امام بهویژه فرزندان معظمله مورد توجه قرار گیرد. شهادت غریبانه آیت الله سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد حضرت امام، در تاریخ انقلاب اسلامی سرآغاز دورهای مهم گردید. حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی بعد از شهادت برادر، حساسترین مسئولیت را در بیت پدر برعهده داشت. با درک چنین اهمیتی، پژوهش درباره نقش و جایگاه وی در انقلاب ضروری مینماید. گرچه تاکنون در مورد ایشان آثار متعددی انتشار یافته است، اما اهمیت نقش وی و دربرنگرفتن بخش مهمیاز ابعاد زندگانی مرحوم حاج احمد آقا در آثار انتشار یافته، جای تحقیق و پژوهش در این موضوع را باز نگاهداشته است....»
مشاور امین در بخشی از متن خود، خاطرات یادگار امام از رویداد ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ را اینگونه منعکس کرده است: «باید یادآور شوم که طرح رفتن به بهشت زهرا را امام خودشان وقتی در پاریس بودیم، اعلام کردند. با وجود اصرار آن مستقبلین برای منصرف کردن امام از این تصمیم، ما عازم بهشت زهرا شدیم، چون امام خودشان چنین تصمیمی داشتند. به علت زیاد بودن تعداد ماشینهای همراه در بین راه، فقط چند بار مردم متوجه اتومبیلی که امام در آن قرار داشت، شدند که ریختند و خیلی خطرناک شد! در ماشین امام که فقط من و راننده همراه امام بودیم، در جلوی بهشت زهرا شلوغ شد و مردم ریختند. با ماشین به سوی بهشت زهرا میرفتیم و وضع جوری شد که ماشین حرکت عادی نداشت. تا اینکه اصلاً موتور ماشین سوخت و از آن پس دیگر این فشار جمعیت بود که اتومبیل را به هر جهت میبرد، حتی یکبار نزدیک بود ماشین توی جوی آب بیفتد. در همین حین هلیکوپتری آمد و امام و من سوار آن شدیم و از آنجا در نزدیکی قطعه ۱۷، پیاده شدیم. امام فاصله هلیکوپتر تا روی کرسی خطابه را راحت طی کردند. امام صحبت خودشان را ایراد کردند که همه میدانید و بعد با آمبولانس از در بهشتزهرا خارج شد و ماشین به دست راست پیچید. بعد از طی مسافت در جاده به طرف قم، باز به سمت راست پیچید و به داخل بیابان رفت و با سرعت زیادی جلو رفت. هلیکوپتر ما هم، روی آمبولانس حرکت میکرد. سریع خود را به آنجا رساندیم و امام را که از آمبولانس پیاده شده بود، سوار کردیم و تا جمعیت برسد، از روی زمین بلند شدیم. مسئلهای که در این حال برای ما مطرح شد، این بود که حالا کجا برویم؟....»