جوان آنلاین: در روزهایی که بر ما گذشت، آیتالله سیدمحمد موسوی بجنوردی از شاگردان و مفسران سیره امامخمینی، روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت گشت. هم از این روی و در نکوداشت آن عالم فقید، گفتوشنودی با وی در موضوع سیره رهبرکبیر انقلاب اسلامی را به شما تقدیم میداریم. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب اسلامی را مفید و مقبول آید.
امامخمینی در قامت دوست دیرین پدر
امامخمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در دوره جوانی و در سفری به شهر نجف با آیتاللهالعظمی حاجسیدمیرزا حسن موسوی بجنوردی از مراجع و علمای نامور حوزه علمیه این شهر آشنا شد. این رویداد به مراوده علمی و دوستی صمیمی انجامید و خانواده طرفین نیز با یکدیگر نزدیکی و الفت یافتند. آیتالله سیدمحمد موسوی بجنوردی در باب این رویداد روایتی به ترتیب پی آمده دارد:
«حضرت امام در سن ۲۲ سالگی سفری به نجف داشتند و در منزل مرحوم آقای حاج شیخ نصرالله خلخالی - که بعدها نماینده ایشان در نجف شدند- با پدر من مرحوم آیتالله العظمی حاج میرزاحسن بجنوردی آشنا شدند. پدرم هشت سال از امام بزرگتر بودند. ایشان غیر از فقه و اصول به فلسفه و عرفان هم علاقه داشتند و از این جنبه با امام هم مشرب بودند. دوستی آنها تا آخر عمر پدرم ادامه پیدا کرد. خود من در تابستان سال ۴۱ و در سن ۲۱ سالگی از نجف به ایران آمدم و در مدت چند روزی که در قم بودم، در درس فقه و اصول حضرت امام شرکت کردم و بسیار به نگاه فقهی و اصولی و مشرب امام علاقهمند شدم. در واقع در آن چند روز، مفتون شیوه تدریسشان شدم! بعد از قضیه ۱۵ خرداد ۴۲ و دستگیری و سپس آزادی امام به قم آمدم و خدمت ایشان رسیدم و، چون با مرحوم آیتالله حاجآقا مصطفیخمینی هم دوست بودم، چند روزی هم میهمان او بودم. در سال ۴۳ به ایران آمدم که ازدواج کنم، امام اعتراض به لایحه کاپیتولاسیون را مطرح کردند که منجر به تبعید ایشان به ترکیه شد. من به نجف برگشتم و در سال ۴۴ متوجه شدم امام از ترکیه به عراق آمدهاند و در کاظمین اقامت کردهاند؛ بنابراین خود را به کاظمین رساندم و همراه با امام به سامرا، کربلا و سپس به نجف رفتم. در نجف، استقبال کمنظیری از امام صورت گرفت و سپس مراجع به دیدار ایشان آمدند....»
درخشش علمی امام در حوزه نجف
تثبیت جایگاه علمی امامخمینی در حوزه علمیه کهن و رفیع نجف اشرف، نشان از مکانت والای آن بزرگ داشت. این در حالی بود که جریانی متشکل از نفوذیهای ساواک به بیوت مراجع و متحجرین به ترور شخصیت رهبر انقلاب اسلامی اشتغال داشتند و در این مسیر از دست یازیدن به هیچ اقدامی ابا نمیکردند. مرحوم بجنوردی در تحلیل این پدیده اظهار میدارد: «حضرت امام از همان آغاز که وارد نجف شدند، درس را شروع کردند. درس خارج ایشان بر مبنای کتاب الخیارات و کتاب البیع مکاسب شیخ انصاری بود که ۱۲ سال طول کشید و دو سال آخر آن را به بحث الخلل فیالصلوه - که از پیچیدهترین مباحث فقهی است - اختصاص دادند. من در نجف به مدت ۱۴ سال در درس امام شرکت کردم و بیشترین تمرکز را روی این درس داشتم، چون در آن نوآوریها و موشکافیهایی وجود داشت که در سایر درسها نبود. ساواک عناصر خود را به بیوت بعضی از مراجع نجف نفوذ داده بود و با آنکه آن بزرگان شخصاً با امام مشکل عمدهای نداشتند، اما اطرافیان آنها تلاش میکردند که امام را هر چه بیشتر منزوی کنند. این توطئه تا حد زیادی از سوی مقامات علمیای که امام را به درستی میشناختند، از جمله پدر خود من - که از مراجع بزرگ و چهرههای برجسته علمی حوزه نجف بودند و با امام دوستی دیرینه داشتند - خنثی شد. علاوه براین شاگردان امام از جمله خود من در درس و بحثهایمان مدام به نوآوریهای امام اشاره میکردیم و تا حدی توانستیم توطئه ساواک را خنثی کنیم. در نتیجه این تلاشها، عده زیادی از طلاب مستعد و فارس زبان، جذب درس امام شدند. مباحث ایشان بسیار جدی بود و کسی به عنوان گذران وقت در آن شرکت نمیکرد، لذا با وجود همه موانعی که در امر تدریس و تألیف امام ایجاد میشدند، ایشان در هر دو زمینه بسیار موفق بودند. امام صبحها درس میدادند و بعدازظهرها همان درس را مینوشتند و به همین دلیل نوشتههایشان کاملاً دقیق و حلاجی شده بود. کتابهای البیع، الخیارات و الخلل فیالصلوه مربوط به همان دوره است....»
درنگی در خصال شخصیتی بنیانگذار جمهوری اسلامی
آشنایی نزدیک آیتالله بجنوردی با امامخمینی و خانوادهاش موجب شد تا وی از منش فردی و اجتماعی ایشان شناختی مطلوب یابد. وی در بخش دیگری از این گفتگو، خصال رهبر کبیر انقلاب را اینگونه به تبیین نشسته است:
«غیر از نوآوریهای اصولی و فقهی به نظر من مکتب اخلاقی حضرت امام، بسیار کارآمد و مؤثر بود. امام نکات اخلاقیای را که تدریس میکردند، با رفتار و سلوک خود هم نشان میدادند. انسان چند سالی که با ایشان معاشرت میکرد، به شکلی طبیعی از دروغ، غیبت، افترا و امثال اینها دوری میکرد. امام از دوران جوانی به این امور اهتمام میورزیدند و این فضایل در ایشان نهادینه شده بود، فضایلی که بعدها در جریان نهضت و انقلاب فوقالعاده تعیینکننده بودند. ویژگی برجسته دیگر امام، شجاعت بینظیر ایشان در مقابله با دشمن بود. این شجاعت، ریشه در باور عمیق ایشان به اراده و معشیت الهی بود و در مواقع دشوار مبارزه، مانع از یأس مبارزان میشد. پدرم میگفتند: من شنیده بودم که تبعیدگاه امام در ترکیه، در جای جزیره مانندی بوده است. از ایشان پرسیدم آیا از این بیم نداشتید که مأموران رژیم شاه شما را غرق کنند؟ امام فرموده بودند اینکه چیزی نیست، روزی که مرا در قم دستگیر کردند تا به تهران بیاورند در میانهراه ناگهان از جاده اصلی به جاده پرتی رفتند و من مطمئن شدم که قصد کشتن مرا دارند، وقتی به قلب و ضمیر خود رجوع کردم، دیدم ابداً نمیترسم!... امام در روزهای آغاز جنگ هم که دشمن دائماً محدوده جماران را میزد و همه مردم به زیرزمینها پناه میبردند، همیشه کنار پنجره بودند و در شب اول، حتی چراغ اتاق خود را هم خاموش نکردند!....»
به همه دنیا اعلام خواهم کرد که در خانهام زندانی شدهام
محیط غیرسیاسی نجف و کارشکنیهای مخالفین، حزب بعث را به این باور رسانده بود که امامخمینی در دوره اقامت در این شهر از دخالت در امور سیاسی امتناع خواهد ورزید و تنها به درس و بحث قناعت خواهد کرد. با این همه رهبر انقلاب در این دوره در پارهای از قضایای سیاسی عراق، حضور و دخالتی مهم و تعیینکننده داشت. آقای بجنوردی در ادامه مصاحبه مواردی از این دست را برشمرده است:
«من بیش از ۲۵ سال در نجف، پاریس، قم و تهران، ارتباط نزدیک و خانوادگی با امام داشتهام و لذا با کمال قاطعیت میگویم که امام در هیچ تصمیمی تحت تأثیر احدی نبودند و هیچ کسی نمیتوانست در تصمیم قطعی ایشان خلل یا تغییری ایجاد کند. در این زمینه خاطرهای را نقل میکنم. زمانی رژیم عراق تصمیم گرفت ایرانیها را از عراق اخراج کند که اگر در این زمینه موفق میشد، حوزه نجف عملاً از هم میپاشید! مرحوم آیتالله خوئی به دلیل بیماری در لندن بستری بودند. مرحوم آیتالله شاهرودی هم به علت کهولت سن خانهنشین بودند. حضرت امام رسماً به حزب بعث اخطار کردند اگر ظرف ۲۴ ساعت اخراج ایرانیها را متوقف نکنید، ایشان هم از عراق میروند! رژیم بعث که قاطعیت امام را میشناخت، به همین دلیل با دستپاچگی برای پدرم پیغام فرستاد به امام توصیه کنید که از تهدید خود دست بردارند! تقریباً دو ساعت از غروب گذشته بود که من به حرم امیرالمؤمنین (ع) رفتم و پیام پدرم را به ایشان دادم که چند روزی به رژیم بعث مهلت بدهند، چون با رفتن ایشان حوزه نجف از هم میپاشید. امام فرمودند از جانب من به آقا سلام برسانید و بفرمایید از شما میخواهم که در این امر دخالت نکنید، اگر تا مهلتی که به آنها دادهام دست از اخراج ایرانیها برداشتند که هیچ و الا بلایی بر سرشان میآورم که تصورش را هم نکرده باشند!... فردای آن روز هم به نماینده حسن احمد حسن البکر، رئیسجمهور وقت عراق با صراحت تمام گفتند اگر دست از اخراج ایرانیها برندارید، به بیروت میروم و اگر مانع شوید به همه دنیا اعلام خواهم کرد که در خانهام زندانی شدهام!.. با بیان این خاطره میخواهم گوشزد کنم که اگر قرار بود امام با توصیه کسی تصمیم خود را تغییر بدهند، قطعاً توصیه پدر مرا - که با ایشان سابقه دوستی طولانی و امام مراتب علمی و اخلاقی ایشان را قبول داشتند - میپذیرفتند. به هر حال با قاطعیت و پایمردی امام اخراج ایرانیها از عراق متوقف شد....»
کانالهای متنوع خبری امام
در سالیان اخیر برخی بدخواهان نظام اسلامی و گروندگان به جبهه ضدانقلاب، به ساخت و انتشار شایعاتی در باب سیره رهبر فقید انقلاب اسلامی دست زدهاند. عدم دستیابی همه جریانات سیاسی به امامخمینی و کانالیزه بودن ایشان در زمره این انگارهها به شمار میرود که عمدتاً تحت عنوان خاطرات عرضه شده است. راوی به این ادعا چنین پاسخ گفته است:
«کانالیزه بودن امام هم ادعای باطلی است. امام با افراد گوناگون از طیفهای مختلف فکری و سیاسی و حتی با کسانی که با آرای ایشان موافق نبودند، ارتباط داشتند و اخبار را نیز از کانالها و افراد مختلفی، از جمله خود من دریافت میکردند. ایشان با اینکه به من بسیار اعتماد داشتند، ولی همیشه با دقت و وسواس چندین بار میپرسیدند: کاملاً مطمئن هستی؟ اشتباه نمیکنی؟ ایشان همه روزنامهها، بولتنها و خبرنامهها را میخواندند و به رادیوهای خارجی گوش میدادند و حتی اگر فرض کنیم که اطرافیان امام هم گرایشهای خاصی داشتند و اجازه نمیدادند اخبار خاصی به گوش ایشان برسد، آنها را از مجاری مختلف میشنیدند و میخواندند. احتمالاً این شبهه را بیشتر در مورد مرحوم احمدآقا مطرح میکنند. یادم است چند روزی از رحلت حاج آقا مصطفی گذشته بود که احمدآقا به من گفت آقا امروز مرا خواستند و گفتند یک وقت تصور نکنی، چون مصطفی فوت کرده، دیگر همه کاره بیت و دفتر شدهای و میتوانی هرکاری که دلت میخواهد بکنی. او با آن عظمتی که داشت بدون اجازه من آب هم نمیخورد، تو هم حق نداری خودسرانه کاری بکنی، هر کاری که میکنی باید با اجازه من باشد... و احمدآقا هم انصافاً همین کار را کرد. خود من بارها از امام شنیدم که میگفتند: احمد هم عادل است هم صادق. حاج احمدآقا حتی پیامهایی را هم که صددرصد به ضرر دوستان و همفکرانش هم بود، با نهایت امانت منتقل و منعکس میکرد. من حتی شنیدم که عدهای میگویند بعضی از پیامهای سالهای آخر عمر امام را احمدآقا نوشته است! در حالی که یک مقایسه ساده بین نثر امام و نوشتههای مرحوم احمدآقا تفاوت را کاملاً نشان میدهد. امام تا آخر عمر کاملاً به موضوعات اشراف داشتند و ذهن ایشان فوقالعاده هوشمندانه کار میکرد. ایشان حتی اگر تب هم داشتند، پیامهایشان را خودشان مینوشتند! در وصیتنامهشان هم بر این امر تأکید کردهاند....»
بصیرت در شناخت دشمنان
بیتردید در منش رهبر کبیر انقلاب اسلامی، بصیرت و دشمنشناسی مکانتی ویژه دارد. امام خمینی در ادوار پیش و پس از پیروزی نهضت، دوست و دشمن را به خوبی میشناخت و متناسب با شرایط و اقتضائات به آنان واکنش نشان میداد. زندهیاد بجنوردی در این موضوع به نقل خاطرهای شنیدنی پرداخته است:
«تقوا، اخلاص و مراقبت دائمی اخلاقی به امام بصیرتی کمنظیر داده بود. امام حقیقتاً آدمشناس بودند و واقعاً بسیار سخت بود که کسی بتواند با گفتن حرفی خلاف واقع ایشان را به اشتباه بیندازد. گاهی که من از سوءنیت بعضی از افراد نگران میشدم و به ایشان مطلبی را عرض میکردم، میفرمودند: خاطرت آسوده باشد، هر کسی نزد من میآید، کافی است دهان باز کند تا بفهمم راست میگوید یا دروغ! برایتان خاطرهای نقل کنم. یک بار من و حاج آقامصطفی در محل درس امام در نجف، متوجه شدیم کسی است اول از همه میآید و آخر از همه میرود! به امام گفتیم ما به این فرد مشکوک هستیم! امام فرمودند چند روز است که به او شک کردهاید؟ عرض کردیم سه روز. امام فرمودند من چهار ماه است که فهمیدهام، منتها حرفی نزدهام، چون اگر او را بردارند و کس دیگری را بفرستند، معلوم نیست بتوانیم به این راحتی او را شناسایی کنیم!... در پاریس هم یک خانم هلندی به من گفت همراه شوهرش که یک خاخام یهودی است، سعی کردهاند تا به عنوان خبرنگار نزد امام بروند، ولی امام آنها را نپذیرفته است! میخواست بداند امام از کجا متوجه شدهاند که آنها خبرنگار نیستند؟ گفتم اگر مسئله امدادهای الهی را درک میکردید، جواب این سؤال را میدانستید، هر چند تقریباً مطمئن هستم که معنی حرف مرا نفهمید!....»
میخواهم عفو عمومی اعلام کنم
به اذعان بسا تحلیلگران و در تاریخ انقلابهای جهان، انقلاب اسلامی یکی از خشونت پرهیزترینها به شمار میرود. به گفته بجنوردی، امامخمینی در آغازین روزهای برقراری نظام اسلامی به اعلام عفو عمومی مبادرت ورزید و چهره عطوفانه این حرکت را در معرض دید جهانیان و مردم ایران قرار داد. وی درباره این تصمیم میگوید:
«امام سراپا عطوفت و مهر بودند و جز در موارد محدود خشونت را جایز نمیدانستند. روزهای اول بازگشت ایشان به ایران بود که مرا خواستند و فرمودند: برو برای عفو عمومی دلیل پیدا کن، میخواهم عفو عمومی اعلام کنم! عرض کردم شما ولایت فقیه را به نحو اتم قبول دارید و میتوانید از این صلاحیت خود برای دادن عفو عمومی استفاده کنید... فردای آن روز، امام جز در مورد کسانی که مرتکب قتل و شکنجه شده بودند، عفو عمومی دادند. در پاریس که بودیم، خبرنگار روزنامه السفیر از ایشان پرسید شما اگر پیروز شوید، با شاه چه میکنید؟ امام پاسخ داده بودند حداقل عقوبت او حبس ابد است! من وقتی این مطلب را خواندم، بسیار تعجب کردم. آن شب بعد از نماز مغرب، خدمت ایشان عرض کردم شما چطور برای آدم فاسد و خیانتکاری مثل شاه چنین مجازاتی را تعیین کردهاید؟ امام فرمودند: ما فقط او را آمر به قتل میدانیم و مجازات چنین فردی همین است! هیچ چیز در دستگاههای دولتی، به اندازه عمل خلاف شرع، امام را مضطرب نمیکرد. ایشان چند روز قبل از جراحی و بستری شدن در بیمارستان، به احمدآقا گفتند ببین آقای بجنوردی در مورد تخلفات برخی از محاکم چه میگوید و حتماً قضیه را پیگیری کن....»
خط امام، یعنی خط اسلام راستین
و سرانجام آیتالله بجنوردی در پایان این گفتوشنود علاوه بر اشاره مجدد به شخصیت جامعالاطراف رهبر کبیر انقلاب اسلامی، معنایی روشن از واژه ترکیبی «خط امام» ارائه میکند. او در این فقره معتقد است:
«امام شخصیتی جامعالاطراف داشتند. در عین حال که یک فقیه بزرگ، اصولی توانا، فیلسوف صاحبنظر، عارف کامل و اهل عبادت و سیرو سلوک بودند، یک مبارز سیاسی تمام عیار هم بودند. ایشان در عین حال که علیه رژیم شاه و امپریالیسم جهانی میجنگیدند، لحظهای از رهنمودهای فرهنگی و وظیفه تعلیم خود غافل نبودند. به همین دلیل هم با ترور و جنگ مسلحانه مخالف بودند و میگفتند تا فرهنگ مردم تغییر پیدا نکند، هیچ انقلاب ریشهای و عمیقی محقق نمیشود. معتقد بودند مبارزات مسلحانه، حکم ماده مخدر را دارد و مسائل را به شکل ریشهای حل نمیکند! نهایتاً باید گفت که درباره چیستی خط امام، دیدگاهها مختلف است. به نظر من خط امام یعنی خط اسلام راستین. امام چیزی را ابداع نکردند، بلکه قوانین عقلانی و فطری اسلام را بار دیگر مطرح کردند....»