برای رفتن به کرمان و حضور در گلزار شهدای این شهر که مزار سردار دلها را در خود جای داده است، سر از پا نمیشناختم. برنامه سفر به گونهای هماهنگ شد که در روز پنجشنبه به کرمان رسیدم. از فرودگاه به موزه دفاع مقدس رفتم. قرار بود برای حضور در برنامه «به وقت حاج قاسم» در گلزار شهدا باشم. بعد از شهادت سردار سلیمانی در ساعت ۱:۲۰ روز جمعه ۱۳ دیماه سال ۱۳۹۸ متولیان فرهنگی گلزار شهدا برنامهای را تحت عنوان «به وقت حاج قاسم» در همین ساعت اجرا میکنند. این برنامه از ساعت ۱۲ نیمه شب تا ۲ بامداد روز جمعه ادامه دارد. چند ساعتی مانده به شروع برنامه به گلزار شهدا رسیدم و در کنار زائران نشستم و با آنها همکلام شدم. گزیدهای از این همکلامی تقدیم میشود.
حاج قاسم گفت طاقت خاکسپاری این شهید را ندارم
گلزار شهدای کرمان ورودیهای مختلفی دارد، بابالغدیر، بابالرضا (ع)، بابالمهدی (ع)، بابالحسین (ع) و بابالزهرا (س). از باب الرضا (ع) وارد میشوم و پلهها را یکییکی پایین میروم. باورکردنی نیست این وقت از شب و در آن هوای سرد، این همه جمعیت آنجا حضور داشته باشند. به سمت مزار حاج قاسم حرکت میکنم و عقده دل میگشایم و تسلایی مییابم.
کافی است در گوشهای بنشینید و زائران را تماشا کنید. کوچک و بزرگ، مرد و زن، پیر و جوان و کودک، خودشان را به این میعادگاه رساندهاند. مادر شهید حسین بادپا را میبینم که در کنار مزار یادبود شهیدش، در نزدیکی مزار حاج قاسم نشسته و زیر لب، دلتنگیهای مادرانه را با اشک چشمانش زمزمه میکند. شهید حسین بادپا متولد ۱۵اردیبهشت سال ۴۸ اهل رفسنجان بود که در سن ۱۵ سالگی عازم جبهه شد. این جانباز جنگ تحمیلی با آغاز درگیریها در سوریه، داوطلبانه به عنوان نیروی مستشاری عازم شام شد. رزمنده مخلص لشکر ۴۱ ثارالله در آنجا به شهادت رسید و حاج قاسم در یکی از دیدارهایش با خانواده شهدا، درمورد او گفته بود که پیکرش برنمیگردد، میدانید که در کرمان شهدا را خودم به خاک میسپارم، اما حسین دوست صمیمی من بود و میداند که من طاقت خاکسپاری او را ندارم، برای همین پیکرش بر نخواهد گشت.
به حاج قاسم گفتم برای پیکر پسرم با تکفیریها معامله نکنید
به مادر شهید سلام میکنم، میگوید: حسین فرزند ارشد من بود، خداوند بعد از سه سال از شروع زندگی او را به من هدیه داد. آنقدر برایم عزیز بود که درددلهایم را به او میگفتم و او هم با لبخند و لحنی آرام و ایمانی عمیق مرا آرام میکرد و هنوز او را در کنارم حس میکنم. چه در کنار سنگ قبرش و چه در خانه با عکسهایش، همیشه با او همصحبت میشوم. شروع میکند برایم از حسینش روایت میکند: حسین از ۱۵سالگی عازم جبهههای جنگ شد و حدود پنج سال در جبهه حضور داشت. بعد از پایان جنگ نیز در مناطق جنوب شرق کشور در درگیریها با اشرار مسلح حضوری پررنگ داشت و هیچ وقت در دفاع از مردم، اسلام و کشورش کوتاهی نکرد. همیشه آرزوی شهادت در دل داشت. با چشمانی اشکآلود ادامه میدهد: همیشه از من میخواست برای شهادتش دعا کنم. زمانی هم که بازنشسته شد با اینکه جانباز ۷۰درصد بود بازهم دست از جهاد نکشید و با شروع جنگ در سوریه با اصرار به حاج قاسم، عازم سوریه شد. میپرسم نگران این رفتن و آمدنهایش نبودید؟ به نشانه رضایت لبخندی میزند و میگوید: راستش را بخواهید من از همان نوجوانی که عازم جبهههای جنگ تحمیلی شد، رضایتم را اعلام کردم تا خدایی نکرده نزد خدا و حضرت زهرا (س) شرمنده و شرمسار نباشم و حاضرم بقیه فرزندانم را هم در دفاع از اسلام و اهل بیت (ع) فدا کنم، همچنان که پسر دیگرم بعد از شهادت حسین به جبهه سوریه اعزام شد. انشاءالله که خداوند از من بپذیرد. میگویم ماجرای مبادله پیکر شهید با تکفیریها و صحبتهای شما با حاج قاسم چه بود؟! میگوید: پیکر حسین هنوز برنگشته است، بعد از شهادتش صحبتهایی از مبادله پیکر او در قبال مبالغی بالا با تکفیریها شد و حاجقاسم این موضوع را با ما در میان گذاشت، همان اوایل شهادتش بود که من و پدرش و همسرش مخالفت کردیم. من به حاج قاسم گفتم راضی نیستم به خاطر برگشت پیکر حسین مبادله یا معاملهای با تکفیریها انجام شود. حسین برای دفاع از اسلام و اهل بیت (ع) جنگید و شهید شد و من هم با حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) معامله کردهام، انشاءالله که از من قبول کنند. سکوت میکنم دیگر حرفی باقی نمیماند با خودم میگویم این مادران دستپروردههای مکتب عاشورا هستند؛ همان مکتبی که ام وهب نصرانی در آن پرورش یافته بود.
سردار گفت نام کتاب را «دردانه کرمان» بگذارید
مادر حسین میگوید: ما در رفسنجان زندگی میکنیم. هرموقع فرصتی پیش بیاید به گلزار شهدای کرمان میآیم، حاج قاسم افتخار هر انسان آزادهای است، ما که هم استانی و افتخار آشنایی از سالهای دور را با ایشان داشتیم، بیشتر به ایشان میبالیم. هر بار که کنار ایشان مینشینم فراق و دلتنگی حسینم را فراموش میکنم و انگار در کنار حسینم نشستهام. ایشان همیشه با تواضع تمام با من و پدر حسین برخورد میکرد. او در ادامه میگوید: وقتی خبر شهادت ایشان را شنیدم انگار دوباره حسینم را از دست دادم.
میخواهم توصیهای برای ما داشته باشد، لبخند مهربانانهای میزند و میگوید: توصیه من همان توصیه حاج قاسم است که برای ماندن در راه حق باید در راه ولایت و اسلام ثابت قدم باشیم و گوش و چشممان به کلام رهبر عزیزمان باشد. روایت زندگی شهید حاج حسین بادپا در کتابی به رشته تحریر درآمده است که نام کتاب را حاج قاسم «دردانه کرمان» میگذارد.
کودکان و انس با شهدا
عروس خانواده با دو فرزند قد و نیم قد خود کنار مادر شهید ایستاده، از او اجازه میخواهم تا با او همکلام شوم؛ حدیث پورفتاحی اهل رفسنجان است. میگوید: حاج قاسم باعث افتخار همه کرمانیها و همه ملت ایران است. او دوست داشت کرمانیها با ولایت بمانند و در این امر ثابتقدم باشند. میگویم در این هوای سرد همراه با بچه کوچکتان به زیارت آمدهاید، سخت نیست؟ میگوید: وقتی وارد گلزار میشوم، گویی برای لحظاتی از همه دنیا و متعلقات آن رها شدهام. برای ساعتی در کنار دیگر خانواده شهدا که هر کدام حال و هوای خاص خودشان را دارند، میهمان مزار حاج قاسم میشوم. قطعاً در هوای سرد وگرم حضور همراه با بچه کوچک سخت است ولی بچهها را با خودم میآورم که از حضور در این مکان مقدس بهره ببرند. قطعاً این حضور تأثیر خودش را روی آنها خواهد داشت. آنها با شهدا مأنوس میشوند و انشاءالله رهرو واقعیشان خواهند بود. این موضوع تحمل هرگونه سختی را برای ما آسان میکند.
زائرانی با زبانها و قومیتهای مختلف
با خانواده شهید بادپا خداحافظی میکنم و به سوی مزار شهید پورجعفری یار و همراه همیشگی حاجقاسم میروم، کنارش مینشینم و خیره به سنگ مزار شهید میشوم که دستی را روی شانهام حس میکنم، خانمی میگوید: ما از راه دور آمدهایم اجازه بدهید ما هم زیارت کنیم، برمیخیزم، از سر و صداهایی که از خیل زائران مزار به گوشم میرسد، به خوبی متوجه حضور گویشها و قومیتهای مختلف در کنار مزار حاج قاسم میشوم.
حضور در گلزار شهدا لذتبخش است
یک زائر پرشور وقتی متوجه میشود برای تهیه گزارش از تهران به کرمان آمدهام، کنارم مینشیند و میگوید: من راضیه طیاری اهل کرمان هستم؛ شهری که حاج قاسم آن را شهر کریمان نامید، از حضور در گلزار شهدای کرمان خیلی لذت میبرم، زیارت مزار شهدا را یک پیام به همه افراد جامعه میدانم که ما قدردان مجاهدتهای شهدا و خانوادههایشان هستیم. آنها خیلی بر گردن ما حق دارند، امنیت و آسایش ما مرهون خون آنها و ایثار کسانی، چون حاج قاسم است.
او در ادامه میگوید: به عنوان یک کرمانی به ایشان افتخار میکنم، اخلاص داشت و با معرفت بود، مردمدار و مسئولیتپذیر بود. به اینجا میآییم تا خانوادههای شهدا بدانند که ما کنارشان هستیم.
حاج قاسم احترام کرد و احترام میبیند
شیرین کهندل ساکن کرمان است. او میگوید: «وقتی به مزار حاج قاسم میآیم، با زیارت شهیدان و دیدن زائران، حس و حال خاصی به من دست میدهد. محیط قشنگی است، پیر و جوان، کوچک و بزرگ، با حجاب و کم حجاب همه در کنار هم حضور دارند. این به خاطر احترامی است که حاج قاسم برای همه این اقشار قائل بود. حالا میبینید که از دورترین نقاط کشور اینجا حضور دارند. دیدن مردان و زنانی که با لباسهای محلی به زیارت آمدهاند، شوقانگیز است. اینها از روستاهای بندرعباس و سیستان و بلوچستان آمدهاند. از همان روز تشییع حاج قاسم این عشق و علاقه مردم را میشد به خوبی درک کرد. اینجا شاهد صحنههای متفاوت و ناب هستیم؛ صحنههایی که از دیدن آن لذت میبریم. واقعاً خداوند به حاج قاسم عزت داده است. آنقدر عزیز و محبوب است که زن و مرد صدها کیلومتر را طی میکنند تا زیارتش کنند. دیدن این صحنهها، شور و شعف خاصی به آدمی میدهد.»
رؤیای قشنگ حاج قاسم بودن
این زائر سردار دلها میافزاید: حاج قاسم سرداری مخلص بود که نبودنش قطعاً خسران بزرگی برای کشور و انقلاب است، اما قشنگی کار اینجاست که تا زمانی که در این دنیا بود کسی عشق به حاج قاسم را بروز نمیداد، اما بعد از شهادتش همه دوست دارند، شبیه حاج قاسم باشند، شاید رؤیا باشد، اما رؤیای قشنگی است که من هم شبیه او شوم. برخی معتقدند او به خاطر احترام زیادی که به والدینش میگذاشت به این مقام رسیده است. همه آنچه حاج قاسم در سخنرانیها، صحبتها و وصیتنامهاش ما را به آنها سفارش کرده است، پیش زمینههای عمیقی دارد که در اذهان حسابگر ما نمیگنجد.
گلزاری با هزار و ۳۴ شهید
ساعت را نگاه میکنم تا شروع برنامه «به وقت حاج قاسم» زمان قابلتوجهی مانده است. به دیگر قسمتهای گلزار شهدای کرمان میروم تا با شهدای این شهر بیشتر آشنا شوم. استان ۶هزار و ۶۰۰ شهید و ۲۱ هزار جانباز دارد که یک هزار و ۳۴ شهید در گلزار شهدای شهر کرمان به خاک سپرده شدهاند. یکی از شهدای گلزار کرمان به نام علا عبدالراجی اصالتاً عراقی و یک نفر جدیدالاسلام به نام «شهید کریم کاویانی» است که قبلاً زرتشتی بوده است. ۲۳ شهید گمنام، پنج شهید مدافع حرم فاطمیون هم در گلزار شهدای کرمان آرمیدهاند. شش مرقد شهیدان مدافع حرم شامل سرداران شهید حاج قاسم سلیمانی، حسین پورجعفری، محمد جمالی، غلامرضا لنگریزاده، علی صفری و حسین بادپا نیز در این گلزار وجود دارد.
حضور زائرانی با هر سلیقه و عقیده
ندا نظری ۳۷ ساله یکی از زائران همیشگی گلزار شهداست. از او میخواهم از حال و هوای خود هنگام حضور در اینجا بگوید: «هر فرصتی که پیش بیاید و فراغتی داشته باشم، تنها یا به همراه خانواده یا دوستان به زیارت مزار شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی میآیم. اکثر پنجشنبه شبهای هر هفته در مراسم «به وقت حاج قاسم» شرکت میکنم.»
او در ادامه میگوید: «در زمان حیات حاج قاسم هم در مراسم روضه سالانه که در منزل ایشان برگزار میشد و بعدها بیتالزهرا (س) نام گرفت، به شوق دیدارش میرفتیم. او مصداق مجاهد روز و زاهد شب بود، بسیار رقیقالقلب بود و بسیار اشک میریخت. من به همراه خواهر و مادر عزیزم که عهدهدار حفاظت قسمت خواهران در بیت الزهرا (س) بود، معمولاً در اکثر مراسمات آنجا شرکت میکردیم. تمام شور و ذوق من این بود که هنگام رفت و آمد ایشان را ببینم و سلامی عرض کنم. بهترین خاطره ما مربوط به همان ایام و حضور در شبهای افطاری با خانوادههای شهدا یا دیدار با خانوادههای شهدا همراه ایشان بود.»
او درپایان میافزاید: «حاج قاسم اعتقاد داشت همه افراد با هر عقیده و سلیقهای باید زیر سایه ولایت باشند و از تفرقه و اختلاف دوری کنند که تحقق این خواسته ایشان را در زیارت زائران مزارش میبینیم.»
«به وقت حاج قاسم» اسم رمز عاشقان
به ساعت ۱:۲۰ بامداد جمعه میرسیم، اینجا کرمان گلزار شهدا و ساعت به وقت حاج قاسم است. صدای گریه مردان و زنان در میان گلزار به هم میآمیزد. این ساعت حالا تبدیل به یک ساعت خاص در میان کرمانیها شده است. ویژهبرنامههای این ساعت خاص شروع میشود. راوی از لحظات شهادت سردار میگوید و مداح روضه ارباً اربای علیاکبر امام حسین (ع) را میخواند و تصاویری که اقتدار فرمانده جبهه مقاومت را به تصویر میکشد، به نمایش درمیآید. مادر شهیدی از گوشهای فریاد یا لیتنا کنا معک سر میدهد و جوانی با آه و ناله مالک علی را صدا میزند. من هم در گوشهای نشسته و صحنهها را تماشا میکنم. گروه سرود دختران حاج قاسم از شهر فسا هم سنگ تمام گذاشتند، آنها از رشادتها، درایت و فرماندهی و صلابت سردار دلها خواندند. «به وقت حاج قاسم» گویی اسم رمز عاشقان حاج قاسم و کسانی است که دل در گرو شهدا دارند.
ارتباط صمیمی و عاطفی با خانوادههای شهیدان
در پایان برنامهها، مرضیه منصوری، فرزند شهیدحاجباقرمنصوری از شهدای دوران دفاع مقدس شهر خانوک استان کرمان را میبینم که چهارم خرداد سال ۶۷ در منطقه شلمچه به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از هشت سال همزمان با اربعین حسینی تشییع و در گلزار شهدای خانوک به خاک سپرده شد.
مرضیه میگوید: «مردم ایران بهویژه کرمانیها عشق و علاقه خاصی به حاج قاسم دارند، همین حالا به هرگوشه گلزار که نگاه میکنید، دوستان و همرزمان حاج قاسم را میبینید که آمدهاند تجدید دیداری کنند. سال آخر حضور حاج قاسم در مراسم روضه حضرت زهرا (س) در منزلشان، همراه با خانواده شهدا حضور داشتم، مادر شوهرم که مادر سه شهید حسن، حسین و عبدالرضا اسدی است هم در این مراسم حضور داشت. معمولاً بعد از مراسم، خانواده شهدا برای دیدار با سردار سلیمانی به طبقه پایین میآمدند، حاج قاسم خم شد و چادر مادر شهیدان را بوسید، به چشمانش کشید و احوالپرسی گرمی با ایشان کرد و گفت: برایم دعا کنید. مادر هم یک شیشه رب انار خانوک طبق رسم هرساله به ایشان هدیه داد. میخواهم بگویم رابطه ایشان با خانوادههای شهدا بسیار صمیمی و عاطفی بود.»
فرزند شهید منصوری میافزاید: «حاج قاسم مایه افتخار مسلمانان جهان است. ما به خود میبالیم که در هوای شهر حاج قاسم نفس میکشیم. حاج قاسم سرباز ولایت بود و عاقبت بخیر شد. مردم کرمان راه حاج قاسم را ادامه خواهند داد.»
به حق باید گفت که مزار حاج قاسم، از کرمان جهانشهری به بزرگی جبهه مقاومت جهان اسلام ساخته و این شهر امروز میعادگاه دلدادگان مکتب شهادت و ایثار شده است. با حاج قاسم و شهدای آرمیده در جوارش تا دیداری دیگر وداع میکنم و در مسیر بازگشت خاطرات شیرین این سفر را مرور میکنم.