جوان آنلاین: لحظههای دردناکی را سپری میکردیم! مادر در بستر بیماری با مرگ و زندگی دستوپنجه نرم میکرد. هر روز با پزشکان معالج در ارتباط بودیم. چه دردناک که هیچ کدام کلمه و جملهای امیدوارکننده نداشتند. در بهت و عجز یکدیگر را به شکیبایی و توکل و تسلیم به خواست پروردگار و آرامش تشویق میکردیم. هر کدام به منزله تکیهگاهی بعد از خدا برای هم بودیم. بله... این حامیهای عاطفی خواهر و برادر من بودند...
همه ما، بدون استثنا برهههایی پرتنش را پشت سر گذاشتهایم. زمانهایی که به نظر میرسد ساعتها منجمد شده و عقربهها تاب حرکت ندارند؛ لحظههایی که گویی با رخداد ناخوشایند همپیمان شده، برای سکون. فارغ از سن، جنسیت و نژاد همگی درگیر چنین لحظهای بودهایم. قدری به این لحظهها بیندیشیم. فارغ از خود رخداد که مسبب شادی یا غم است و به جز اندیشههای درونی که به رخداد معنا میدهند و البته توکل، چه عاملی گذر از این پل حادثهها را نرمتر میکند؟ بیتردید خواهر، برادر و اقوام درجه یک هم نوردهایی هستند که طی مسیرهای دشوار را آسان میکنند و حالا، اتفاقی که مدتهاست جامعه به آن مبتلا شده و طی این مسیر را سختتر کرده است؛ پدیده تکفرزندی.
آنچه تحت تجربه شغلی درک کردهام، برایم حامل این مهم است که گویی برخی دچار تردید شدهاند، مجموعهای با عناوین وضعیت اقتصادی، اقتباس از فرهنگهایی که ریشه روانی مشترک نه چندان همبسته با ما دارند و رگههایی از پدران و مادران کمالگرا.
شاید در نگاه اول مسئلهای کاملاً شخصی به نظر آید، اما آیا واقعاً چنین است؟ زن و مردی را در نظر میگیریم که به یک فرزند اکتفا میکنند. در موقعیت اقتصادی کنونی چنین جایگاهی در ظاهر برای فرزند مفید به نظر میرسد. تمام امکانات در اختیار وی قرار دارد و والدینی که تمام هموغمشان تنها فرزند آنهاست. پدران و مادران دارای تکفرزند، معمولاً بار هیجانی زیادی را تحمل میکنند. چه بسا که در اکثر موارد به نوعی در کشمکش درونی برای به دست آوردن بهترینها برای فرزندشان هستند، البته این در ذات تمام والدین است، ولی معمولاً والدین تکفرزند به گونهای وسواسگونه حامی دردانهشان هستند، اما آیا به راستی فرزندان به این حد از حمایت احتیاج دارند؟ واقعیت این است که هر فردی که پا به عرصه هستی میگذارد یک موجود بیهمتاست و بناست تحت تربیت والدین تجربههای خویش را داشته باشد و عرضه کند. به شکل غالب، والدین تکفرزند با احاطه عزیزانشان در مواقع غیرضروری راه تجربه را برای فرزند تنگ میکنند. مهم است که در بسیاری از سنین، والدین ضمن نظارت بر فرزند اجازه کشف پیرامون در چارچوب قوانین خانواده را به عزیزانشان بدهند، حال آنکه تکفرزندی معمولاً به دلیل ترس نهانی والدین، تربیت انسانهایی با ویژگی وابستگی بالا را به همراه دارد. به شکل غالب، ترس از دست دادن، هم در پدرو مادرها، هم در فرزندان تنها، بیشتر از خانوادههایی است که تکفرزند نیستند. این مسئله بستری برای عدمامنیت را فراهم میکند و همانطور که میدانیم حس امنیت یکی از پلکانهای رسیدن به خودشکوفایی است. راه خودشکوفایی را به روی فرزندانمان نبندیم! همچنین در تکفرزندی، داشتن رؤیاهای بلندپروازانه و غیرقابل انعطاف برای فرزندان، ازطرف والدین بیشتر مشاهده میشود که خود این گرایش معمولاً زیربنای صدمهدیدن عزتنفس فرزند است. همانطور که میدانیم برای رسیدن به اهداف، یکی از فاکتورهای مهم انعطافپذیری است.
واقعبین باشیم! آیا زندگی خود ما به حدی مستقل و به دور از تعلقات خاطربوده که نداشتن خواهر و برادر برایمان کمترین اهمیتی نداشته باشد؟ واقعاً اینطور نیست! ما امتداد نسلی هستیم که پیوندهای عاطفی عمیق با خواهران و برادران و حتی گامی فراتر با اقوام درجه یک داریم، پس چه خوب که ادامهدهنده این حس خوب برای نسل بعد باشیم.
به یاد داشته باشیم که بسیاری از آیینهای ما، همچنان در کنار نزدیکترین عزیزانمان معنادار میشود. ضرورت حفظ این ارزشها هم برای خود و هم نسل بعد از ما، هدیهای است که میتوانیم به آیندگان عرضه کنیم.
* مشاور و روانشناس