کد خبر: 1205921
تاریخ انتشار: ۰۴ دی ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۰
اینجا پرسش دیگری پیش می‌آید و آن اینکه اگر این شعله از ناحیه زن خاموش بشود چطور؟ آیا حیات خانوادگی با از میان رفتن علاقه زن به مرد باقی است یا از میان می‌رود؟

جوان آنلاین: از نظر اسلام منتهای اهانت و تحقیر برای یک زن این است که مرد بگوید من تو را دوست ندارم، از تو تنفر دارم و آنگاه قانون بخواهد به زور و اجبار آن زن را در خانه آن مرد نگه دارد. قانون می‌تواند اجباراً زن را در خانه مرد نگه دارد، ولی قادر نیست زن را در مقام طبیعی خود در محیط زناشویی یعنی مقام محبوبیت و مرکزیت نگهداری کند. قانون قادر است مرد را مجبور به نگهداری از زن و پرداخت نفقه و ... بکند، اما قادر نیست مرد را در مقام و مرتبه یک فداکار و به صورت یک نقطه «گردان» در گرد یک نقطه مرکزی نگه دارد، از این رو هر زمان که شعله محبت و علاقه مرد خاموش شود، ازدواج از نظر طبیعی مرده است.
اینجا پرسش دیگری پیش می‌آید و آن اینکه اگر این شعله از ناحیه زن خاموش بشود چطور؟ آیا حیات خانوادگی با از میان رفتن علاقه زن به مرد باقی است یا از میان می‌رود؟ اگر باقی است، چه فرقی میان زن و مرد است که سلب علاقه مرد موجب پایان حیات خانوادگی می‌شود و سلب علاقه زن موجب پایان این حیات نمی‌شود؟ و اگر با سلب علاقه زن نیز حیات خانوادگی پایان می‌یابد، پس در صورتی که زن از مرد سلب علاقه کند، باید ازدواج را پایان‌یافته تلقی کنیم و به زن هم مثل مرد حق طلاق بدهیم.
جواب این است که حیات خانوادگی وابسته است به علاقه طرفین نه یک طرف. تنها چیزی که هست، روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت است و ما در مقالات گذشته با استناد به تحقیقات دانشمندان آن را بیان کرده‌ایم. طبیعت، علایق زوجین را به این صورت قرار داده است که زن را پاسخ‌دهنده به مرد قرار داده است.
علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت عکس‌العمل به علاقه و احترام یک مرد نسبت به او به وجود می‌آید، از این رو علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن و وابسته به اوست. طبیعت، کلید محبت طرفین را در اختیار مرد قرار داده است. مرد است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست می‌دارد و نسبت به او وفادار می‌ماند. به طور قطع زن طبعاً از مرد وفادارتر است و بی‌وفایی زن عکس‌العمل بی‌وفایی مرد است.
طبیعت، کلید فسخ طبیعی ازدواج را به دست مرد داده است، یعنی این مرد است که با بی‌علاقگی و بی‌وفایی خود نسبت به زن او را نیز سرد و بی‌علاقه می‌کند، برخلاف زن که بی‌علاقگی اگر از او شروع شود، تأثیری در علاقه مرد ندارد بلکه احیاناً آن را تیزتر می‌کند، از این رو بی‌علاقگی مرد به بی‌علاقگی طرفین منجر می‌شود، ولی بی‌علاقگی زن به بی‌علاقگی طرفین منجر نمی‌شود. سردی و خاموشی علاقه مرد مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی است، اما سردی و خاموشی علاقه زن به مرد آن را به صورت مریضی نیمه‌جان درمی‌آورد که امید بهبود و شفا دارد. در صورتی که بی‌علاقگی از زن شروع شود، مرد اگر عاقل و وفادار باشد می‌تواند با ابراز محبت و مهربانی علاقه زن را بازگرداند و این کار برای مرد اهانت نیست که محبوب رمیده خود را به زور قانون نگه دارد تا تدریجاً او را رام کند، ولی برای زن اهانت و غیرقابل تحمل است که برای حفظ حامی و دلباخته خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، البته این در صورتی است که علت بی‌علاقگی زن فساد اخلاق و ستمگری مرد نباشد. اگر مرد، ستمگری آغاز کند و زن به خاطر ستمگری و اضرار مرد به او بی‌علاقه شود، مطلب دیگری است و ما جداگانه آنجا که درباره مسئله دوم این بحث، یعنی خودداری‌های ناجوانمردانه از طلاق بحث می‌کنیم، درباره آن بحث خواهیم کرد و خواهیم گفت که به مرد اجازه داده نخواهد شد سوءاستفاده کند و زوجه را برای اضرار و ستمگری نگه دارد.
به هر حال تفاوت زن و مرد در این است که مرد به شخص زن نیازمند است و زن به قلب مرد. حمایت و مهربانی قلبی مرد آنقدر برای زن ارزش دارد که ازدواج بدون آن برای زن قابل تحمل نیست.
در شماره ۱۱۳ «زن روز» مقاله‌ای از یک کتاب به نام «روان‌شناسی مادران» به قلم یک بانوی فرانسوی به نام بئاتریس ماریو درج شده بود. این خانم طبق مندرجات آن مقاله دکتر در روان‌شناسی است، روان‌شناس و روانکاو مخصوص بیمارستان‌های پاریس است و خودش نیز مادر است و سه فرزند دارد.
در قسمت‌هایی از این مقاله نیازمندی‌های یک زن- در حالی که باردار یا بچه‌دار است- به محبت و مهربانی شوهر به خوبی تشریح شده است. می‌گوید: «از وقتی که یک زن حس می‌کند به زودی بچه‌دار خواهد شد، شروع می‌کند به نگریستن، جست‌وجوکردن و بو کشیدن بدن و اندام خود، مخصوصاً اگر بچه اولش باشد. این حالت کنجکاوی بسیار شدید است، درست مثل اینکه زن با خود بیگانه است، می‌خواهد وجود خویشتن را کشف کند. وقتی که زن نخستین ضربه‌های بچه کوچکش را در شکم خویش احساس کرد، شروع می‌کند به گوش دادن به همه صدا‌های اندام خود. حضور موجود دیگری در بدن زن چنان سعادت و خوشحالی به او می‌دهد که کم‌کم میل به انزوا و تنهایی پیدا می‌کند و از دنیای خارج قطع ارتباط می‌کند، زیرا می‌خواهد با فرزندش که هنوز به دنیا نیامده است خلوت کند...
مرد‌ها در روز‌های آبستنی همسران‌شان وظایف بسیار مهمی به عهده دارند و متأسفانه همیشه از انجام این وظایف شانه خالی می‌کنند. مادر آینده نیاز دارد که حس کند شوهرش او را می‌فهمد، دوست دارد و پشتیبان اوست، وگرنه وقتی دید که شکمش بالا آمده است، زیبایی‌اش لطمه خورده، حالت استفراغ دارد و از زایمان می‌ترسد، همه این ناراحتی‌ها را به حساب شوهرش خواهد گذاشت که او را آبستن ساخته است... مرد وظیفه دارد که در ماه‌های آبستنی بیشتر از پیش در کنار زنش باشد. خانواده به پدری مهربان نیاز دارد تا زن و بچه‌ها بتوانند از همه مشکلات، شادی‌ها و اندوه‌های خود با او حرف بزنند، حتی اگر حرف‌های‌شان بی‌معنی یا خسته‌کننده باشد. زن آبستن خیلی نیازمند آن است که از بچه‌اش با او حرف بزنند. تمام غرور و افتخار یک زن مادرشدن اوست و وقتی احساس کند شوهرش نسبت به کودکی که او به زودی به دنیا خواهد آورد بی‌اعتناست، این احساس غرور و افتخار جایش را به احساس حقارت و بیهودگی می‌دهد، از مادربودن بیزار می‌شود و آبستنی برایش معنی «احتضار» پیدا می‌کند. ثابت شده است که چنین زنانی درد‌های آبستنی را خیلی به دشواری تحمل می‌کنند... رابطه مادر و فرزند یک رابطه دو نفری نیست، بلکه یک رابطه سه نفری است: مادر- کودک- پدر و پدر حتی اگر غایب باشد (زن را طلاق داده باشد) در زندگی درونی مادر، در تخیلات و تصورات او و نیز در احساس مادری نقش اساسی دارد...».
برگرفته از کتاب نظام حقوق زن در اسلام
استاد شهید مرتضی مطهری

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار