کد خبر: 1189954
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۴۰۲ - ۰۹:۰۶
بانوی عشایری می‌گوید: همسر آقای دکتر، هر وقت فرزندش بیمار می‌شد، با من تماس می‌گرفت و راهنمایی می‌خواست. می‌گفتم: شوهر تو دکتر است، آن وقت به من زنگ می‌زنی؟! می‌گفت: اصل درمان، پیش توست ... خانم دکتر نمی‌دانست درمان بیماری‌ها با گیاهان دارویی را از مادربزرگ‌های ایل یاد گرفته‌ام و تلخی حسرتم از جا ماندن از رؤیای پزشکی را اینطور تحمل می‌کنم ...
به گزارش جوان آنلاین به نقل از فارس، «بانوی مرتع دار». قرار است پای روایت بانوی موفقی با این عنوان بنشینم و همین عنوان، کافی است برای شکل‌گیری کلی سؤال. کنجکاوم بدانم چطور می‌شود یک بانو به سراغ کار سخت و مردانه و کمتر شناخته شده‌ای مثل مرتع‌داری برود و آنچنان با عشق و پشتکار فعالیت کند که در ردیف چهره‌های برگزیده و موفق در این زمینه قرار بگیرد. می‌پرسم و «فریده ملک پور» با همان جملات ابتدایی‌اش، گره‌های ذهنی‌ام را باز می‌کند: «از وقتی یادم می‌آید، زندگی‌ام به طبیعت گره خورده بود. نسب خانوادگی ما به تیره جعفربیگلو از طایفه قشقایی می‌رسد؛ یکی از طایفه‌های عشایرنشین استان فارس. گرچه شکل زندگی عشایر در ایران در ۶۰، ۷۰ سال اخیر حسابی تغییر کرده و حالا بسیاری از خانوارهای عشایر، ساکن شده‌اند و فقط دام‌های آنها هستند که با هدایت چوپان به صورت واقعی در طبیعت کوچ می‌کنند، اما ما عشایر به طور کلی همچنان سبک زندگی جابه‌جایی میان ییلاق و قشلاق در بهار و پاییز را حفظ کرده‌ایم و در هرکدام از این مناطق، هم چادر داریم و هم خانه و باغ. با توجه به این تغییرات، حالا سال‌هاست شهر «قیر و کارزین» در ۱۵۰کیلومتری شیراز، محل زندگی ماست...»

مزارع شهرستان قیر و کارزین

لیموترش شهرستان قیر و کارزین

در ذهنم مشغول تلفیق زندگی کوچ‌نشینی عشایر با تغییرات روزگار هستم که خانم مرتع‌دار از فرصت استفاده می‌کند و با هیجان خاصی می‌گوید: «می‌دانی چرا اسم این شهر را «قیر» گذاشته‌اند؟ آنقدر در فصل بهار سرسبز بوده که طبیعتش از شدت سبزی به تیرگی و سیاهی می‌زده. به همین خاطر، لقب قیر به آن دادند! باید باشی و بعد از تابستان‌های گرم، زمستان قشنگش را ببینی. با همین آب و هوای ویژه هم، معروف شده به شهر مرکبات و از آن میان، لیموترش‌هایش حسابی طرفدار دارد. خوب است بدانید دو سوم جمعیت شهر قیر و کارزین و حومه، عشایرنشین هستند و با عشق به طبیعت قد می‌کشند. من هم که در همین شرایط از کودکی با طبیعت انس گرفته بودم، در دهه پنجم زندگی‌ام با ورود به عرصه مرتع‌داری، به آرزویم در زمینه پرورش گیاهان دارویی رسیدم...»

نمایشگاه «روستا آباد» در مصلی تهران

روز «روستا و عشایر» و ایام برگزاری نمایشگاه «روستا آباد»(ویژه عرضه محصولات روستایی و عشایری)، بهانه خوبی بود برای سر زدن به بانوی ۶۰ ساله فعال عشایر که در عرصه‌های مختلف ازجمله درمان سنتی با داروهای گیاهی، کارآفرینی در حوزه بافت فرش و گلیم، رستوران‌داری با غذاهای محلی و حالا مرتع‌داری، حسابی خوش درخشیده. با گفت‌وگوی ما با «فریده ملک‌پور»، بانوی مرتع‌دار نمونه همراه باشید.

دختران عشایر در مدرسه

پزشکی دختر عشایر؛ رویای ناتمام...

«در دوران دبیرستان به عشق پزشک شدن، رشته تجربی را انتخاب کردم. معدلم هم بالا بود و به عقیده خودم می‌توانستم در دانشگاه در رشته پزشکی قبول شوم اما چرخ روزگار به خواست دل من نچرخید. سال دیپلم من با انقلاب فرهنگی مصادف شد و تعطیلی دانشگاه‌ها، همه نقشه‌هایم را نقش بر آب کرد. بعد هم، ازدواج کردم و با مشغله‌های خانه و همسر و فرزند، مسیر زندگی‌ام تغییر کرد.» بیش از ۴۰ سال از آن روزها گذشته اما هنوز هم با یادآوری آن مقطع، جملات فریده ملک‌پور رنگ حسرت می‌گیرد. با افسوس‌هایش از خراب شدن رویای پزشکی که همراه می‌شوم، برخلاف انتظارم، لبخند کمرنگی گوشه لبش می‌نشیند و در همان حال می‌گوید: «من اما تمام عمرم با طب زندگی کردم...» و وقتی تعجب مرا می‌بیند، ادامه می‌دهد: «از دوره نوجوانی به گیاهان دارویی علاقه‌مند شده بودم و مدام کنجکاو بودم بدانم از این گیاهان چه کمکی می‌شود برای درمان بیماری‌ها گرفت. اصلا همین‌جوری عاشق پزشکی شده بودم. ۴۰، ۵۰ سال قبل، هر کتابی در زمینه طب سنتی پیدا می‌کردم، می‌خواندم اما مهم‌ترین راه برای کشف خاصیت گیاهان دارویی، نزدیک شدن به گیس‌سفیدان ایل بود.

یکی از قدیمی ترین عکس ها از زنان عشایر استان فارس

در موقعیت‌های مختلف، می‌رفتم کنار زنان سالمند ایل می‌نشستم و می‌پرسیدم: برای دل‌درد، چه گیاهی خوبه؟ عفونت روده رو با چه گیاهی درمان می‌کنن؟ چه گیاهی می‌تونه دندان‌درد یا پا درد رو تسکین بده؟ و... هرچه مادربزرگ‌های ایل از تجربیات‌شان می‌گفتند، با جان و دل می‌شنیدم و هم به ذهنم می‌سپردم و هم یک گوشه یادداشت می‌کردم. با تمام اشتیاق من، هیچ‌کس دختر کم سن و سالی که ورد زبانش اسم گیاهان دارویی بود را جدی نمی‌گرفت. تا اینکه یک روز برادرم دندان‌درد شدیدی گرفت. آن موقع، دسترسی به دندانپزشک به سادگی امروز نبود؛ آن هم برای عشایر. نمی‌توانستم ببینم برادرم چند روز درد بکشد. اینطور بود که دست به کار شدم. نخود خام را کوبیدم و آن را گذاشتم روی سوراخ دندان برادرم. آن نخود کوبیده‌شده، درست مثل مسکّن عمل کرد و دندان‌درد برادرم آرام گرفت و تا وقتی بتواند دکتر برود، دیگر اذیت نشد. این، اولین تجربه من در زمینه درمان با گیاهان دارویی بود و آن موقع، یک دختر ۱۴، ۱۵ ساله بودم...»

«فریده ملک پور»، بانوی فعال عشایر

همسایه‌مان می‌گوید: شنوایی دخترم را مدیون تو هستیم

«آن روز تشخیص من درباره درمان دندان‌درد برادرم شاید چندان به چشم خانواده‌ام نیامد اما اتفاقات بعدی، شرایط را کاملا تغییر داد. یک روز عمه‌ام مشغول قند شکستن بود که یکدفعه یک تکه قند از زیر قندشکن پرید و توی چشم عمه رفت! از آن روز، درد و سوزش چشم، روزگار عمه خانم را سیاه کرد. هرچه دکتر رفت و قطره و پماد برای چشمش استفاده کرد، بی‌نتیجه بود. وقتی هیچ‌کدام از تجویزهای پزشکان افاقه نکرد، من مقداری گیاه «اِسفَرزِه» یا «شکم پاره» را در گوشه چشم عمه گذاشتم. به چند دقیقه نکشید که این گیاه، خرده قندها را جذب کرد و همه آنها را در گوشه چشم جمع کرد. من هم با دستمال تمیز، آنها را پاک کردم. به‌این‌ترتیب، درد چشم عمه‌خانم با راه حل ساده‌ای که از یکی از پیرزن‌های ایل یاد گرفته بودم، خوب شد.»

از ادامه ماجرا که می‌پرسم، چشم‌های قهرمان ۶۰ ساله این داستان، برق می‌زند و می‌گوید: «شوهرم سنگ کلیه داشت. یک روز که درد شدید، امانش را بریده بود، بردیمش دکتر. آنجا با وجود اینکه آمپول و سرم زدند، دردش ساکت نشد چون سنگ باید دفع می‌شد. شاید باورتان نشود اما خودم معالجه‌اش کردم؛ آن هم با جوشانده هندوانه! هندوانه را که جوشاندم و به همسرم دادم، ظرف ۲۴ ساعت، تمام سنگ‌ریزه‌ها از بدنش دفع شد و کاملا خوب شد. با این اتفاقات، اعتماد خانواده‌ام به اطلاعات و تشخیص‌های من جلب شد اما هنوز به چیزی که می‌خواستم نرسیده بودم. یک روز دم در بودم که دیدم خانم همسایه با پریشانی از خانه‌شان بیرون آمد. مرا که دید، گفت: بچه‌م چند روزه تب داره. زده به گوشش و حالا اصلا نمی‌شنوه. دارم می‌برمش دکتر. گفتم: چیزی نیست. خوب میشه. اما اگر خوب نشد، بیا من یک داروی خوب براش دارم. بنده خدا رفت دکتر اما داروها هم تاثیری در حال بچه نداشت. اینطور بود که یکی دو روز بعد به خانه ما آمد. از حال و روز بچه و تب بالایش معلوم بود گوشش به شدت عفونت کرده. من یک قطره روغن میش توی گوشش ریختم و روی آن پنبه گذاشتم. وقتی در فاصله‌های زمانی ۲ ساعته، ۲، ۳ نوبت این کار را تکرار کردم، عفونت از گوش بچه خارج و راه گوش باز شد و مشکل شنوایی‌اش هم حل شد. بعد از چند سال، هنوز که هنوز است، همسایه‌مان می‌گوید: شنوایی دخترم را مدیون تو هستیم.»

آقای دکتر پیشنهاد کرد کنار مطبش برایم مطب بزند!

«این اتفاقات باعث شد مهارت من در درمان بیماری‌ها با گیاهان دارویی، دهان به دهان در محله و شهرمان بپیچد و هرکس نتیجه خوبی از تشخیص‌های من گرفته بود، خودش بشود مبلّغ کار من. اینطور بود که حتی از شهرهای دیگر هم با من تماس می‌گرفتند و با مطرح کردن ناراحتی جسمی‌شان، درباره درمان با گیاهان دارویی از من مشورت می‌خواستند. کار به جایی رسید که یکی از ماماهای شهرمان زنگ زد و برای درمان ناراحتی‌اش از من راهنمایی گرفت.»

انگار خاطره جذابی در ذهن فریده خانم جرقه زده که مکثش با لبخند همراه می‌شود. پرِ روسری سنتی‌اش را روی شانه می‌اندازد و در ادامه می‌گوید: «آقای دکتری در شهرمان داشتیم که وقتی به دفعات از بیمارانش درباره تشخیص و شیوه درمان من با گیاهان دارویی به‌ویژه در زمینه سنگ کلیه و بعضی بیماری‌های زنان شنیده بود و رضایت آنها را دیده بود، به کار من اعتماد پیدا کرده بود. جالب اینجا بود که همسر این آقای دکتر هم، هر وقت فرزندش بیمار می‌شد، با من تماس می‌گرفت و راهنمایی می‌خواست. می‌گفتم: شوهر تو دکتر است، آن وقت به من زنگ می‌زنی؟! می‌گفت: اصل درمان، پیش توست. اتفاقا خود آقای دکتر هم لطف داشت و می‌گفت: می‌خواهید کنار مطبم، یک مطب هم برای شما دایر کنم؟ گفتم: نه. من با کار در خانه، میانه بهتری دارم. مردم هم راحت‌تر هستند به خانه من بیایند تا یک جای رسمی. با توجه به اینکه بابت این مشاوره‌های درمانی، پولی هم نمی‌گیرم، نیازی به مطب ندارم...»

 

*معرفی چند گیاه دارویی مفید توسط فریده ملک پور، بانوی عشایر

هیچ‌وقت از درمان با گیاهان دارویی، دنبال کسب درآمد نبودم

قلاب ذهنم روی جمله آخر بانوی فعال عشایر گیر افتاده. او هم که تردید را از نگاهم خوانده، پیش‌دستی می‌کند و در جواب سؤال نپرسیده‌ام می‌گوید: «در این سال‌ها هیچ‌وقت بابت تشخیص و درمان با گیاهان دارویی، از کسی پول نگرفته‌ام. اصلا از این کار، دنبال درآمد نبودم و نیستم. اگر کسی تلفنی برای درمان ناراحتی‌اش راهنمایی بخواهد، همان موقع می‌گویم: برو فلان گیاه را از عطاری بگیر و استفاده کن. اگر هم بگوید: به عطاری دسترسی ندارم، می‌گویم: بیا خانه ما، از خودم بگیر. آن گیاه را هم رایگان به او می‌دهم. حتی اگر نیاز دیگری هم داشته باشد، در حد توانم کمکش می‌کنم. این موضوع برای خیلی‌ها عجیب است. وقتی علتش را می‌پرسند، می‌گویم: با این کار، حالم خوب می‌شود. من همیشه دلم می‌خواست پزشک شوم. حالا که از طریق گیاهان دارویی می‌توانم به درمان مردم کمک کنم، خوشحالم. به همین دلیل است که تا گیاهی را روی خودم یا خانواده‌ام امتحان نکنم، برای دیگران تجویز نمی‌کنم.»

فریده ملک پور و دخترانش در سیاه چادر ایل در حال نخ ریسیدن

وقتی خارجی‌ها، خواهان فرش‌های ما شدند

«اگر از گیاهان دارویی دنبال کسب درآمد نبوده‌ام، به این معنا نیست که شرایط اقتصادی مناسبی داشتم. اتفاقا همیشه مشغول کار و تلاش بودم که بتوانم کمک‌خرج خانواده باشم. مثلا در دهه ۷۰ در زمینه بافت فرش و گلیم، کارآفرین بودم. نقشه و نخ به خانم‌های محله و شهرمان می‌دادم و آنها در خانه‌هایشان قالی، گلیم و گبه می‌بافتند. در یک مقطع، زمینه همکاری با یک تاجر فرش شیرازی هم برایم فراهم شد. آن تاجر فرش، همکار بسیار خوبی بود. نخ و مواد اولیه را به ما می‌داد و ما را وکیل کرده بود برای تعیین دستمزد بافندگان قالی. من و همسرم - که همراه و همکار من در آن طرح کارآفرینی بود - هم، تصمیم گرفتیم از سود خودمان کم کنیم و در عوض، دستمزد بیشتری به خانم‌های بافنده بدهیم. همین موضوع هم باعث شد آنها با جان و دل کار کنند. کار به جایی رسید که تمام منطقه، زیر پوشش کارگاه ما قرار گرفت.

حضور تاجران ایرانی و اروپایی در سیاه چادر عشایر و بازدید از بافت فرش توسط فریده ملک پور و همکارانش

تولیداتمان در ماه آنقدر زیاد بود که برای انتقال فرش‌ها به شیراز، خاور می‌فرستادند. از سال ۷۴ تا ۸۴ با تمام توان فرش تولید کردیم و آنقدر فرش‌هایمان زیبا و باکیفیت بود که ماهانه ۳۰۰ تا ۴۰۰ تخته از آنها به کشورهای اروپایی صادر می‌شد اما متاسفانه تحریم‌ها، ترمز کار ما را کشید. سفارش‌ها، کم و کمتر شد تا بالاخره کارگاهمان تعطیل شد...»

فریده ملک پور در رستوران محلی اش که در آن با غذاهای سنتی و محلی از مشتریان پذیرایی می کرد

از نشان ملی صنایع دستی تا تجربه رستون‌داری محلی

اگر تصور کرده‌اید تعطیلی کارگاه پررونق بافت فرش و گلیم، پایان کار فریده ملک‌پور در زمینه صنایع دستی بوده، هنوز این بانوی بلندهمت عشایر را خوب نشناخته‌اید. فریده خانم نفسی تازه می‌کند و از ادامه مسیرش اینطور می‌گوید: «از ادامه کار کارگاه قالیبافی که ناامید شدم، در مراکز وابسته به میراث فرهنگی، به‌عنوان مربی صنایع دستی در زمینه تابلوفرش و «رو دوزی‌های سنتی» شامل سرمه‌دوزی، گلدوزی، پولک‌دوزی و ترمه‌دوزی مشغول به کار شدم. قبلا برای تمام این هنرها، کلاس رفته و مدرک گرفته بودم و حالا در کلاس‌هایی که به طور رایگان در مناطق عشایرنشین برای دختران و بانوان برگزار می‌شد، تدریس می‌کردم. در آن کلاس‌ها به هنرجویان هم مدرک معتبر می‌دادیم و هم برایشان سفارش کار می‌گرفتیم. تجربه بسیار خوبی بود و در همان دوران، من و ۲ دخترم موفق شدیم از طرف سازمان میراث فرهنگی، ۳ نشان ملی در زمینه بافت گلیم و نوآوری، رنگ‌آمیزی و اصالت فرش دریافت کنیم.

اما با تمام جذابیت‌های مربی‌گری صنایع دستی، به‌عنوان منبع درآمد نمی‌شد روی آن حساب کرد. بنابراین تصمیم گرفتم کار جدیدی را شروع کنم. اینطور بود که در کنار خانه‌مان، یک رستوران غذاهای سنتی دایر کردیم. غذاهای سنتی و محلی ما که با مواد اولیه کاملا طبیعی و محلی آماده می‌شد، با استقبال خوب مسافران و گردشگران مواجه شد. کارمان رونق گرفته بود و همه مشتریان هم راضی بودند اما بعد از ۶ سال فعالیت، به دلیل گرانی مواد اولیه، ۲ ماه قبل به ناچار رستوران را تعطیل کردیم.. مشتریان بیشتر از همه از این اتفاق ناراحت شدند. زنگ می‌زنند و می‌گویند: چرا رستوران را تعطیل کردید؟ غذاهایتان ما را یاد غذای مادرمان می‌انداخت...»

نمایی از یکی از مراتع در فصل چرای دام

وقتی میراث پدر به من رسید
کارنامه فریده ملک‌پور را که مرور می‌کنم، پر است از فعالیت‌های متنوع در عرصه‌های مختلف اما همه این تلاش‌ها انگار مقدمه‌ای بوده برای یک کار زیربنایی‌تر؛ فعالیتی که او را دوباره با طبیعت محبوبش پیوند داده. از «مرتع‌داری» می‌گویم که از پدر برای بانوی عشایر داستان ما به یادگار مانده. از نحوه ورود به عرصه مرتع‌داری که می‌پرسم، فریده خانم برمی‌گردد به سال‌ها قبل و می‌گوید: «ما در قشلاق، در ۲۰کیلومتری قیر و کارزین، یک مرتع داریم به نام «چاه تلخ». مرتع، همان جایی است که دام‌هایمان برای چرا ‌می‌روند. بخش زیادی از پوشش گیاهی مرتع را گیاهان خودرو تشکیل می‌دهند اما این به آن معنی نیست که مرتع نیاز به رسیدگی ندارد. اتفاقاً هم به دلیل خشکسالی سال‌های اخیر و هم به دلیل رفتار‌های غلط افراد سودجو، دولت طرحی برای احیای مرتع‌ها اجرا کرده است. متأسفانه بعضی افراد سودجو به صورت غیرقانونی، دام‌هایشان را به مرتع‌ها می‌برند و علاوه‌بر‌اینکه با چرای بی‌رویه و غیراصولی دام‌ها، به بافت گیاهی مرتع آسیب می‌زنند، بعد از مدتی حتی مدعی مالکیت در آن مرتع می‌شوند! به همین دلیل دولت از چند سال قبل طرحی اجرا کرده تا براساس آن، افرادی که پروانه چرا دارند، به صورت قانونی عهده‌دار کار مرتع‌داری شوند و از این طریق، هم مرتع را حفظ کنند و هم با کاشت اصولی گیاهان در آن، بافت گیاهی مرتع را گسترش دهند.

نمای دیگری از مراتع

ماجرای احیای مرتع ما ۱۲سال زمان برد. مرحوم پدرم ۸سال این موضوع را دنبال کرد و بعد هم، به برادرانم وصیت کرد برای پیگیری امور مرتع به من وکالت بدهند. پدرم میدانست با عشق و علاقه‌ای که به گیاهان دارویی دارم، از تلاش برای ساماندهی این مرتع خسته نمی‌شوم. من هم ۴سال پیگیری کردم تا بالاخره سال ۹۸ موفق شدم سند قانونی مرتع را بگیرم. از وقتی نقشه مرتع به من تحویل داده شد، کارمان را شروع کردیم. با راهنمایی خانم مهندس مؤمن‌زاده که مهندس ناظر مرتع ماست، با گیاهانی که در مرتع ما امکان کشت دارد، آشنا شدم و در زمان کشت هم، به‌اتفاق به مرتع رفتیم و‌ایشان نحوه کاشت اصولی بذر گیاهان را به کارگران مرتع ما آموزش داد. حالا ۴سال است این ارتباط نزدیک میان ما، به طور مستمر ادامه دارد.»

گیاه دارویی «انغوزه»

برای قد کشیدن «اَنغوزِه»‌ها، روزشماری می‌کنم
«علاوه‌بر آویشن که در محدوده مرتع ما به صورت خودرو رشد می‌کند، ما دو نوع گیاه هم در مرتع کشت می‌کنیم؛ اول، گیاهان علوفه‌ای شامل یونجه حلزونی و ماشک گرمسیری و دوم، گیاهان دارویی شامل بومادران، برنجاس، بادام کوهی، پسته کوهی و اَنغوزه.»
اسم انغوزه که می‌آید، انگار قند توی دل بانو ملک‌پور آب می‌شود و می‌گوید: «مرتع‌داری برای من، فرصتی بود که با توجه به علاقه‌ام به پزشکی و طب سنتی، به کار پرورش گیاهان دارویی مشغول شوم. بنابراین از وقتی مرتع‌مان احیا شد، شروع به کاشت گیاهان دارویی در آن کردم. ماجرای انغوزه اما، با سایر گیاهان دارویی فرق دارد. انغوزه، یک گیاه دارویی مهم و البته بسیار گران است که خواص درمانی فراوانی ازجمله تسکین‌دهندگی دارد. برای مثال، از انغوزه برای درمان آرتروز استفاده می‌شود. مدتی قبل که خودم پادرد شدیدی داشتم، در چند نوبت از صمغ انغوزه استفاده کردم و پادردم تسکین پیدا کرد. با توجه به همین خواص درمانی مهم، تصمیم گرفتم در مرتع‌مان انغوزه کشت کنم.

صمغ گیاه انغوزه که در عطاری ها به فروش می رسد

برای به ثمر رسیدن این گیاه دارویی، باید صبور باشید چون ۴سال زمان می‌برد! شیوه کشت انغوزه به این شکل است که در پاییز و بعد از پایان بارندگی‌ها، کارگران به مناطق صعب‌العبور مرتع ‌می‌روند و بذر انغوزه را می‌کارند. لازم است بذر‌ها در مناطق صعب‌العبور کاشته شود که در مسیر عبور دام‌ها نباشد و از بین نرود. ۴سال زمان لازم است تا بذر‌ها رشد کنند و ساقه انغوزه‌ها از زمین خارج شود. وقتی انغوزه به رشد لازم رسید، با تیغ‌زدن به ساقه آن، شیره یا صمغی از آن خارج می‌شود که همان داروی باارزش و پرخاصیت مدنظر ماست. من از سال دوم، بذر انغوزه را در مرتع‌مان کاشتم و حدود ۲سال دیگر تا ثمردهی آن زمان باقی مانده است.»

فریده ملک پور بعد از انتخاب به عنوان مرتع چ‌دار نمونه

وقتی مرتع‌دار نمونه شدم...
«مرتع‌داری، کار پر‌زحمت و پر‌هزینه‌ای است. کاشت گیاهان در مرتع، کار هرکسی نیست و در سال‌های اخیر هم با نظارت نهاد‌های مسؤول، کشت گیاهان زیر نظر مهندس ناظر انجام می‌شود. ۴سال از احیای مرتع ما می‌گذرد و همین مرتع، منبع اشتغال موقت گروهی از جوانان همشهری شده است. به‌واسطه این مرتع، هر سال ۱۰کارگر در مقطع کشت مشغول کار می‌شوند. خوب است بدانید دستمزد کارگری که در مرتع‌های صعب‌العبور کار می‌کند، دو برابر دستمزد کارگر داخل شهر است.»

کارگران مرتع بانو ملک پور در کنار خانم مهندس ناظر

مرتع‌داری گرچه کار سخت و پرزحمتی است اما برای فریده ملک‌پور، با نتایج شیرینی همراه بوده. از ماجرای انتخابش به‌عنوان مرتع‌دار نمونه که می‌پرسم، صورتش به خنده باز می‌شود و از اتفاقی که انگار خستگی ۸سال دوندگی و زحمت را از تنش بیرون کرده، اینطور می‌گوید: «با گزارش‌های مستمری که از فعالیتم در مرتع ارسال می‌کردم، اداره منابع طبیعی شهر قیر و کارزین به طور مستقیم در جریان کارم بود و از فعالیت من به‌عنوان بانویی که وارد عرصه مرتع‌داری شده بود، حمایت می‌کرد. با همین سابقه ذهنی، وقتی سازمان جهاد کشاورزی استان فارس تصمیم گرفت چهره‌های نمونه استان در بخش‌های مختلف کشاورزی را انتخاب کند، اداره منابع طبیعی شهر قیر و کارزین به دلیل تلاشم برای احیای مرتع و پرورش گیاهان دارویی در آن، مرا در بخش مرتع‌داری معرفی کرد. اینطور بود که به لطف خدا خرداد ماه امسال در همایشی در شهر شیراز، از میان مرتع‌داران آقا و خانم معرفی‌شده، از من به‌عنوان مرتع‌دار نمونه تقدیر شد.»

فریده ملک پور در مرتع خانوادگی در کنار مهندس ناظر

منتظر کتاب بانوی عشایر مرتع‌دار باشید

«گرچه تا به ثمر رسیدن انغوزه‌ها، نمی‌توانم روی بازدهی اقتصادی مرتع حساب کنم اما در حال حاضر، فقط روی کار مرتع‌داری متمرکز هستم و تصمیم دارم به طور ویژه روی گیاهان دارویی کار کنم. برنامه‌ام برای آینده، جمع‌آوری یادداشت های این سال‌ها درباره خواص گیاهان دارویی است؛ همان تجربیات عملی پیرزن‌های ایل که نتایج مثبتش را در درمان بیماران دیده‌ام. تحقیقاتی هم خودم در این زمینه انجام داده‌ام و قصد دارم مجموعه این اطلاعات را در قالب کتاب چاپ کنم تا ماندگار شود و منبع مفیدی برای علاقه‌مندان این عرصه باشد.»
روایت بانوی نمونه عشایر از یک عمر کار و تلاش در عرصه‌های مختلف به پایان رسیده اما هنوز یک حرف نگفته در دلش باقی مانده. بانوی مرتع‌دار نمونه مکثی می‌کند و می‌گوید: «آن روز در آن همایش، وقتی من با لباس عشایر قشقایی روی سن رفتم و به‌عنوان مرتع‌دار نمونه مورد تقدیر قرار گرفتم، خانم‌های حاضر در سالن خیلی خوشحال شدند و حسابی تشویقم کردند. من اولین بانویی بودم که به این موفقیت رسیده بود و این برای بانوان خیلی جذاب بود. اما با تمام این تحسین‌ها، در شهر خودمان هیچ‌کس به این موضوع بها نداد و بسیاری از همشهریان اصلاً از موفقیت من خبردار نشدند! در‌حالی‌که اگر برای موفقیت من ارزش قائل می‌شدند، جوانان و به‌ویژه دختران و بانوان هم ترغیب می‌شدند وارد این عرصه شوند و به حفظ طبیعت کمک کنند. من با سختی زیاد، این راه را باز کردم اما ادامه این مسیر توسط جوانان، وابسته به حمایت نهاد‌های مرتبط است.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار