جنگ روانی – رسانهای (شناختی) در کنار تحریم و فشارهای حداکثری دو محور جنگ ترکیبی دشمن در شرایط کنونی است که به ترتیب با کارگزاری جریان تحریف و تحریم در حال اجرا شدن علیه دولت و ملت ایران است. در این میان، جنگشناختی، بر دستگاههای محاسباتی متمرکز است و در این جنگ، از طریق عملیات روانی علیه ایده ها، ساختارها، رفتارها، کارگزاران، راهبردها، سیاستها و در کل، هر آنچه رنگ و بویی از نظام و انقلاب داشته باشد، تلاش میشود از نظام اعتبارزدایی شود و به عبارت دقیـقتـر، تصویری نامطلوب و ناکارآمد از نظام ایجاد کنند. این جنگشناختی، هم اکنون در حوزههای مختلف در جریان است و یکی از حوزههای مهمی که اتفاقاً این جنگشناختی بیش و پیش از سایر حوزهها بر آن متمرکز شده حوزه دستاوردهای انقلاب اسلامی است.
درواقع، تلاش برای تطهیر رژیم شاه و ارائه تصویری کارآمد از این رژیم و همچنین زیر سؤال بردن دستاوردهای انقلاب اسلامی و بن بست نمایی از شرایط کنونی و آینده کشور، دو محور مهم در جنگشناختی علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در سالهای اخیر است که در برهه کنونی، تمرکـز زیـادی بر آن معطوف شده است.
اساسیترین هدف طراحان و مجریان این نقشه، این است که با تصویرسازی مطلوب از رژیم شاه، از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، مشروعیتزدایی کنند. به عبارت دیگر، تطهیرکنندگان رژیم شاه درصـدد هستند اینگونه به مخاطبان خود القا کنند که اساساً شرایط کشور در زمان پهلوی دوم نامساعد نبود که نیازی به انقلاب و اعتراض باشد، یعنی در واقع، اینها درصدد هستند با این داستان سراییهای کاذب، یکی از علل موجده انقلاب را مخدوش سازند. به بیان دیگر، تبلیغات مذکور با این هدف صورت میگیرد که این تردید را در ذهن مردم ایجاد کند که در شرایطی که رژیم شاه، اقدامات مناسبی انجام میداد و به تعبیر خود شاه، کشور را به «دروازههای تمدن» نزدیک کرده بود، انقلاب ضرورتی نداشت! هـدف قرار دادن ماندگاری انقلاب نیز موردنظر تبلیغات مذکور است، به این معنا که با هدف قرار دادن علت موجده انقلاب و دستاوردهای آن، درصدد هستند در شرایط کنونی، ماندگاری انقلاب را از بین ببرند.
برای مقابله و خنثیسازی این نقشه دشمن باید ضمن اثبات کارآمدی نظام در عرصههای عملی و موفقیت در حل و رفع چالشهای زندگی روزمره مردم، تصویری واقعی از ناکارآمدیها و ماهیـت کـریـه، استبدادی و وابسته رژیم شاه ارائه شود و در نقطه مقابـل، دستاوردهای انقلاب اسلامی بازگو شود.
درواقع، در کنار تلاش برای ارتقای سطح کارآمدی به منظور گرهگشایی از مسائل زندگی روزمره مردم، باید به جهاد تبیین با دو محور توجه جدی صورت گیرد؛ ارائه روایت و تحلیل واقعی و درست از وضعیت کشور در زمان رژیم شاه و ارائه روایت و تحلیل واقعی و درست از دستاوردهای انقلاب و نظام. به عبارتی، باید با روایتگری و تبیین دقیق تلاش شود جامعه مخاطب، بهویژه نسل جوان و انقلاب ندیده، ضمن درک تفاوتهای زمان حاضر کشور با گذشته، به قضاوتی منصفانه و مبتنی بر واقعیـتها از ناکارآمدیهای رژیم شاه و دستاوردهای انقلاب برسد.
بر این اساس، در این ستون تلاش شده است روایتی صحیح و دقیق از وضعیت کشور در زمان رژیم شاه و همچنین دستاوردهای انقلاب اسلامی در ابعاد و حوزههای مختلف ارائه شود. امید است برای کارشناسان و علاقهمندان به تاریخ انقلاب اسلامی مفید باشد.
بخش اول: ماهیت دولت در عصر پهلوی؛ از دستنشاندگی
تا سرکوب و دیکتاتوری
یک وجه مغفول در تحلیل عملکرد رژیم سابق، تحلیـل ماهیت آن است، این در حالی است که عملکردهای مختلف آن را میتوان براساس ماهیتش توضیح داد. رژیم پهلوی، یک رژیم بیگانه ساخت در ایران است. انگلیسیها در راستای منافع خود، رضا قلدر را به قدرت رسانده و پس از آن پسرش را به سرنوشت ملت ایران مسلط ساختند. با کودتای امریکایی - انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ایـران بـه طـور کـامـل تحت نفوذ امریکا قرار گرفت و با تصویب لایحه کاپیتولاسیون در دوره پهلوی دوم، امریکاییها علاوه بر تحقیر ملت ایران و لگدمال کردن حاکمیت ملی، عملاً بر مقدرات کشور و ملت ما مسلط شدند و به چپاول و غارت ثروت، منابع و ذخایر ملت ایران پرداختند. براین اساس، تفاوت در عملکرد رژیم پهلوی در برهههای مختلف را میتوان بنا به تغییراتی دانست که در ماهیت آن رخ داده است. به عنوان مثال، اگر چه قدرتهای خارجی همواره در رژیم پهلوی نفوذ داشتند، اما نفوذ و دخالت آنها بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به طرز بیسابقهای تقویت شد، زیرا از آن برهه به بعد، پهلوی ماهیت دست نشاندگی پیدا کرد یا اگرچه رژیم پهلوی اسلامزدا بود، اما از ۱۳۱۲- ۱۳۱۰ و از دهه ۴۰ به بعد، ماهیت اسلام زدایی آن بیشتر نمایان شد، زیرا در این دو برهه، این رژیم ماهیت سلطانی پیدا میکند. در این بخش تلاش میشود دیدگاههای مختلف درباره تحلیل ماهیت رژیم پهلوی مورد بررسی قرار گیرد.
۱- پهلوی اول
ماهیت پهلوی اول بیشتر با دو نظریه تحلیل شده است:
۱- ۱. دولت مطلقه نوساز: دولت مطلقه دولتی است که در ابتدای فرآیند گذار از فئودالیسـم بـه سرمایهداری در غرب شکل گرفت. کارویژه این دولت، از بین بردن تنوعات و قدرتهای محلی به نفع ایجاد دولت مرکزی قدرتمند بود تا در پی آن، زمینههای لازم برای گذار به سرمایهداری فراهم شود. دولت رضاشاه از آنجا که اولاً تلاش کرد همه قدرتهای پراکنده را به نفع ایجـاد قـدرتی مرکزی و متمرکز از بین ببرد مانند تخت قاپو کردن عشایر و محدود کردن علما و ثانیاً تلاش کرد تا تنوعات قومی – زبانی را نیز از بین ببرد تا محیط یکسانی ایجاد کند، دولت مطلقه نوساز نامیده شده است. باستانگرایی پهلوی اول و تلاش آن برای مقابله با اسلام در این راستا قابل ارزیابی است.
۲- ۱. سلطانیسم: ماکس وبر، انواع سیاست و سلطه را به سه نوع قانونی، کاریزماتیک و سنتی تقسیم میکند که در این میان، پاتریمونیالیسم، خالصترین نوع سلطه سنتی است که در آن نماد و نشانهای از تجدد وجود ندارد. نظامهای پاتریمونیالی در برابر تجدد و دنیای جدید دو گونه واکنش نشان میدهند یا برخی وجوه و شیوههای تجدد را میپذیرند که در این صورت، به نئوپاتریمونیال تبدیل میشوند یا اساساً جرئت و جسارت خروج از سنت و از بین بردن سنت پیدا میکنند که در این صورت، سلطانی نامیـده میشوند.
ویژگیهای نظامهای سلطانی
۱- حاکم جسارت خروج از سنت پیدا میکند، یعنی اقداماتی انجام میدهد که به معنای زیر پا گذاشتن سنتهای جامعه است مانند کشف حجاب
۲- سیاست بیش از حد شخصی میشود، یعنی همه چیز منوط به اراده و میل حاکم میشود.
۳- در این نظام ها، شکل رادیکالی از بیاعتمادی وجود دارد، بنابراین خویشاوندسالارند.
٤- یک منبع مطمئن انباشت (درآمد) دارند که به حاکم امکان استقلال از جامعه و پیگیری سیاستهای رادیکال فرهنگی را میدهد.
۵- در نوعی اتحاد یا وابستگی به قدرتهای خارجیاند.
۶- معمولاً در مقطعی اتفاق میافتند، یعنی هیچ حاکمی در ابتدا نمیتواند سلطانی باشد. پهلوی اول از سال ۱۳۱۲- ۱۳۱۰ ماهیت سلطانی پیدا کرد که در همین برهه و بعد از آن سیاستهای رادیکالی، چون کشف حجاب را اجرا میکند. پهلوی دوم نیز از سال ۱۳۵۷- ۱۳۴۰ ماهیـت سـلطانی پیدا میکند که یکی از مهمترین دلایل این امر، افزایش درآمدهای نفتی بود (دستیابی به یک منبع مطمئن انباشت). سیاستهای اسلامستیزانه شاه در این دوره است که نمایان و تشدید میشود.