سرویس فرهنگ و هنر جوانآنلاین: نادر ابراهیمی داستاننویس، فیلمساز، ترانهسرا، مترجم و روزنامهنگار معاصر، متولد ۱۴ فروردین ۱۳۱۵تهران بود که در ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ در ۷۲ سالگی درگذشت. تحصیلات مقدماتی خود را در تهران گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون به دانشکده حقوق وارد شد، اما آن را نیمهکاره رها کرد و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی لیسانس گرفت. از او بیش از ۱۰۰ اثر منتشر شده است که «یک عاشقانه آرام» با ۲۰ بار تجدید چاپ، «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» با ۲۵ بار تجدید چاپ، «۴۰ نامه کوتاه به همسرم» با ۲۱ بار تجدید چاپ، «مردی در تبعید ابدی» با ۱۱ بار تجدید چاپ و «آتش بدون دود» با ۱۰ بار تجدید چاپ از پرفروشترین کتابهای اوست. به مناسبت ایام سالروز درگذشت وی با اکبر نبوی نویسنده، منتقد و فعال فرهنگی گفتوگو کردیم. وی که شیفته کتاب «آتش بدون دود» ابراهیمی است از جایگاه او در ادبیات معاصر ایران و نسبت او با جریان روشنفکری گفت.
جایگاه نادر ابراهیمی را در ادبیات ایران چگونه میبینید؟
از ایشان بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب منتشر شده است، اما به گمان من اگر هیچ اثری جز «آتش بدون دود» را ننوشته بود، باز نامش ماندگار میماند. این اثر یک افتخار فرخنده و خجسته در ادبیات داستانی کشور است. شاید، تأکید میکنم شاید، اگر من بخواهم «آتش بدون دود» را احیاناً با یک اثر داستانی غیر ایرانی مقایسه کنم نزدیکترین در ذهن من «جنگ و صلح» تولستوی است. حالا تولستوی در جهان معنایی خودش، روایت خودش را پیش برده است و ابراهیمی هم متناسب با جهان معرفتی و معنایی خودش، این اثر بسیار ارزنده را نوشته است. از این زاویه به نظر من جایگاه ابراهیمی خیلی جایگاه رفیعی است و متأسفانه به دلیل نوع نگاه معرفتی که داشت، همه ما در حقش ظلم کردیم. ما که میگویم منظورم بیشتر دستاندرکاران رسانه هستند؛ چه رسانههای مکتوب، چه صدا و سیما و چه رسانههای مجازی و شبکههای اجتماعی در این ظلم شریک هستند. همه کمکاری کردیم، چشمهایمان را بستیم و غفلت مبتنی بر یک نوع از ستم به ایشان داشتیم و آن را هم برای خودمان به نوعی توجیه کردیم.
دلیل بیاعتنایی جریان روشنفکری به او چه بود؟
جریان سکولار و لائیک و شبهروشنفکری کشور با نادر ابراهیمی میانه خوبی نداشت. او هم با آنها میانه نداشت و این موضع خودش را هم مطلقاً پنهان و کتمان نمیکرد. آشکارا نگاه خودش را بیان میکرد و جریان روشنفکرنما یا به تعبیر خودش روشنفکران اخته را مورد نقد عریان و صریح و بیپروای خودش قرار میداد و با صراحت و با شجاعت این نگاه را ابراز میکرد و این جریان را طرد و نفی میکرد. یک مقاله بلندی در نقد جریان شبهروشنفکری دارد که فکر میکنم آن را در آغاز دهه ۷۰ در یک ماهنامهای به نام «خاوران» که در مشهد چاپ میشد خواندم و هنوز هم در آرشیو خودم دارم، نقد تندی است. تیتر مقاله «شبهروشنفکران اخته و جای پای شیر» بود. در آن مقاله از جریان روشنفکری غیرملی و روشنفکری وابسته و روشنفکری مدعی و در عین حال غیرمتعهد، به عنوان روشنفکری اخته یاد میکند. طبیعی است وقتی او یک چنین مرزبندی آشکاری با آنها دارد، آنها هم با او همین مرزبندی را رعایت کردند. به همین دلیل در همه این سالها چه در زمان حیاتش و چه بعد از درگذشت وی مطلقاً سکوت کردند و به دلیل نگرشهای متصلب ایدئولوژیک خودشان حتی حاضر نشدند به مقام ادبی و رتبه بلندش در داستاننویسی اعتراف کنند. به عبارتی ما در ارتباط با مرحوم نادر ابراهیمی با یک توطئه سکوت روبهرو هستیم. توطئه سکوت از ناحیه جریان شبهروشنفکری چندان قابل تعجب نبود و نیست، اما درد و دریغ اینجاست که ماها که به اصطلاح خودمان را از انقلاب میدانیم و معتقدیم که مبانی انقلاب اسلامی مبتنی بر گوهر و جوهره عدالتخواهی است. یکی از نامداران حوزه عدالتخواهی این کشور و یکی از روشنفکران متعهد و مسئول این کشور را قدر ندانستیم و نمیدانیم.
نثر او چه ویژگیهایی داشت. چه شاخصهایی او را از نویسندگان معاصرش متمایز میکرد؟
در این زمینه شایستهترین افراد برای اظهارنظر، داستاننویسان هستند. کسانی که در حوزه داستاننویسی تخصص دارند میتوانند مرحوم ابراهیمی را با سرآمدان داستاننویسی معاصر ایران مقایسه کنند. قلم ابراهیمی را با احمد محمود، محمود دولتآبادی، هوشنگ گلشیری، خانم سیمین دانشور و دیگران مقایسه کنند و نظر بدهند، اما من بر اساس آنچه از ابراهیمی و از همین کسانی که نام بردم خواندم، میتوانم بگویم که در نثر ایشان آنچه برای من به عنوان یک خواننده، نه یک متخصص، خیلی جلوه و درخشش و پرتو خاصی دارد، عاشقانهنویسیهای خاص ایشان است. مجموعه هفت جلدی «آتش بدون دود» را به خاطر علاقه شدیدم، سه بار خواندم و باز هم منتظر فرصت و مجالی هستم که برای بار چهارم هم بخوانم. یعنی از خواندن آن سیر نمیشوم. وقتی از شخصیتهایش حرف میزند از آغاز داستان و از سولماز شروع میکند و همینطور که جلوتر میآید تا میرسد به مارال و میرسد به آلنی و دیگران بهشدت عاشقانه است و از طرفی خیلی هم بیپرواست. شخصیتهای کتاب ساده و تکبعدی نیستند. یعنی شما یک جا میخوانید که درباره گالان اوجا تعبیری به کار میبرد که شما فکر میکنید نویسنده چقدر از گالان اوجا منزجر است، اما بعد جای دیگری شخصیت دیگری از گالان اوجا ارائه میشود یا در مورد سولماز و دیگران هم همینطور است. یعنی در عین حال که شیفته و علاقهمند وجه مثبت شخصیتهایش است، اما در عین حال ابعاد پنهان آنها را هم برملا میکند و بهاصطلاح روی دایره میریزد و به خواننده اجازه میدهد که خودش انتخاب کند. گرچه من خواننده میفهمم که ابراهیمی خیلی برای گالان اوجا یا برای عشق گالان اوجا و سولماز اهمیت قائل است یا وقتی که از عشق به مارال و آلنی حرف میزند از چه جهاتی حرف میزند. ویژگی روانکاوانه ایشان در نوشتن و در نزدیک شدن به شخصیتهای داستانش، احساس عاطفی پیدا کردن و بعد به نوعی طرد کردن آنها از شاخصههای قلم مرحوم ابراهیمی است. او در روزگار جوانی گرایشاتی به بعضی از سازمانهای چپ در ایران داشت که بعدها از آنها و از جهانبینی آنها عبور میکند. کاری که مرحوم آلاحمد هم کرد، اما او با همگنانش در این زمینه هم تفاوت دارد. گرایش به چپ در آثار همگنان ابراهیمی با سابقه گرایش به چپ مشاهده میشود. نوعی از رئالیسم سوسیالیستی در قلم آنها هست. به شکل خیلی مشخص میتوانم بگویم که در کارهای احمد محمود مثل «همسایهها» یا «درخت انجیر معابد» و نیز «مدار صفر درجه» که سه اثر شاخص اوست، این گرایش مشاهده میشود. ابراهیمی آن نوع از نثر و آن نوع از نگاه رئالیسم سوسیالیستی را دارد گرچه بهشدت آدم عدالتمحوری است، خیلی روی موضوع عدالت در جامعه یا عدالت اجتماعی تأکید ویژه دارد. حتی در نوشتهها و یادداشتهایش به این موضوع اهمیت خاص و بنیادینی میدهد. نگاه او به عدالت فرمالیته نیست بلکه یک امر جوهری و سرشتی است و صد البته که در کتاب آتش بدون دود یک جاهایی عدالتخواهی را از زبان قهرمانان خود بهویژه از زبان دکتر آنلی و آقای ایلر فریاد میزند، اما این عدالتخواهی مبتنی بر آن نوع بهاصطلاح رئالیسم سوسیالیستی نیست که خیلیها در جامعه ما گرفتارش شدند. حتی خیلی از هنرمندان انقلابی در رشتههای مختلف گرفتارش شدند. وقتی شما آثارشان را نگاه میکنید، ردپای سنگین و جدی رئالیسم سوسیالیستی را میبینید، اما به نظرم ابراهیمی از همه اینها عبور و به یک جهانبینی خاص دست پیدا کرده بود.
روحیه ظلمستیزی و ضدسرمایهداری او تا چه اندازه در داستانهای او نمود داشت؟
بهشدت برجسته است. در «آتش بدون دود» که به نظر من برجستهترین کارش است، بهشدت نمود دارد و خیلی هم پررنگ است. شاید در ادامه «آتش بدون دود» یک علاقه وافری به شخصیت امام خمینی (ره) پیدا کرده بود که آن را پنهان هم نمیکند بلکه این علاقه را ابراز هم میکند. بهشدت به مبانی انقلاب اسلامی باور دارد و احترام میگذارد. ما که تعارف نداریم، یکی از بنیادهای اصلی انقلاب موضوع عدالت و عدالتخواهی و عدالت اجتماعی است. الان کار ندارم که عدالت چقدر جزو دغدغهها و دلمشغولیهای مسئولان است، اما واقعیت این است که عدالت یکی از ارکان انقلاب اسلامی است. در این تردیدی نیست. به گمان من یکی از دلایلی که نادر ابراهیمی احساس نزدیکی با انقلاب اسلامی میکند، همین وجه عدالتخواهی انقلاب است. اگر همین وجه عدالتخواهی پررنگ و جدی نبود کسانی مثل نادر ابراهیمی خیلی احساس نزدیکی با انقلاب اسلامی نداشتند. جهان معنایش اینگونه است. اینطور نیست که صرفاً بر پایه یک نوع هیجان یا یک نوع دلمشغولی عاطفی به عدالت گرایش پیدا کرده باشد، نه او عقلانی به عدالت معتقد بود.
نسل امروز تا چه اندازه با او آشنایی دارد؟
نمیدانم، آماری ندارم که بتوانم به این سؤال پاسخ درست بدهم، اما همین نسل امروزی که در حوزههای رسانهای بهویژه در شبکههای اجتماعی قلم میزنند و ابراز نظر میکنند، اما از ابراهیمی کمتر یاد میکنند، خود یک نشانه است. «آتش بدون دود» آنقدر جملات زیبا دارد که که میتواند ورد زبان جامعه شود و در مثالها و تمثیلها میتوان از آنها استفاده کرد. حتی برای کسانی که به آثار عاشقانه علاقهمندند باید بگویم که در عین حماسی بودن، بهشدت رمانی است که ژانر ملودارم در آن پررنگ و عاشقانه است. حتی حماسهاش هم مبتنی بر عشق است. روابطی که میان قهرمانان و شخصیتهای برجسته داستان و همسرانشان وجود دارد، حاکی از یک عشق زلال و پاک میان آنان است. وقتی که ما اینها را در گپ و گفتها و نوشتهها نمیبینیم، میتوان حدس زد که ظاهراً شناخت خیلی درست و خوبی از مرحوم ابراهیمی در میان جوانان وجود ندارد.
علت را در چه میبینید؟
درواقع ما باید کاری میکردیم. کسانی که در حوزه رسانه فعالیت میکردند باید تلاش میکردند تا جامعه او را بشناسد. رسانهها در معرفی و ایجاد بسترهای مناسب اجتماعی و فرهنگی برای آشنایی نسلهای جدید با بزرگان و مفاخر کشور سهم زیادی دارند.
ابراهیمی به عنوان یک روشنفکر چقدر با جریان روشنفکری وابسته و غربگرا ارتباط داشت؟
ادوارد سعید از روشنفکران جامعه عرب است که میگوید شبهروشنفکر فقط نق میزند و هیجانمحور است، اما روشنفکر کارش نقد است و مسئلهمحور. نادر ابراهیمی به معنای دقیق کلمه یک روشنفکر مسئلهمحور بود. شاید زمانی لازم باشد وجوه روشنفکرانه نادر ابراهیمی را واکاوی کنیم و صرفاً بر وجوه ادبی، داستاننویسی یا هنری ایشان تأکید نکنیم. ما در روزگار خودمان و در ایران معاصر روشنفکر دغدغهمند، مسئلهمحور، متعهد و مسئول که جایگاه تاریخی و موقعیت خود را بشناسد و دغدغه داشته باشد و بیتفاوت نباشد، کم داریم. ابراهیمی اینگونه روشنفکری بود.
یک کتاب کمحجمی به نام «با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ» دارد که روایت سفر او همراه ابراهیم حاتمیکیا و صادق آهنگران به جبهههاست. حاتمیکیا شاگرد کلاسهای فیلمنامهنویسی نادر ابراهیمی بوده و خودش هم میگوید که خیلی از او آموخته است. این سفر هم در زمان جنگ بوده نه بعد از آن و ابراهیمی این سفر را روایتگری میکند. توصیه میکنم که این کتاب را بخوانید. خیلی از نویسندگان نامدار این کشور که انسانهای بزرگی هم هستند حاضر نشدند یکی از وقایع مهم حیات ایران یعنی دوران دفاع مقدس را ببینند. برخی خودشان را سانسور نکردند و چیزهایی علیه آن هم نوشتند، کسانی هم دفاع مقدس را سانسور میکنند و ادعای روشنفکری هم دارند، اما ابراهیمی از این نوع روشنفکران نبود. شخصیت، منش و سلوکی که نادر ابراهیمی دارد او را صرفاً نه به عنوان یک شخصیت فرهنگی و داستاننویس برجسته بلکه به عنوان یک روشنفکر متعهد و مسئول هم برجسته میکند مثل جلال آلاحمد. جلال داستاننویس است، در حوزه مردمنگاری فعالیت میکند و کتاب مینویسد ولی در عین حال یک روشنفکر متعهد و مسئول هم است که جامعه ایرانی از دهههای قبل از انقلاب تشنه و نیازمند آن بوده است و شاید امروز هم بیشتر از قبل از انقلاب به آن نیاز داشته باشد.