حذف تیم ملی فوتبال ساحلی کشورمان در رقابتهای قهرمانی آسیا با شکست برابر ژاپن بیشتر از آنکه یک حادثه یا یک اتفاق باشد، بیانگر فاصلهای بود که فوتبال ایران با ژاپن دارد. در اینکه فوتبال ساحلی ایران یکی از تیمهای مطرح جهان است، شکی نیست. ساحلیبازان ایران در سالهای اخیر یکی از تیمهایی بودهاند که با کسب افتخارات متعدد مانند قهرمانی جام بینقارهای و درخشش در جام جهانی، نام ایران در فوتبال ساحلی جهان سر زبانها انداختند. با این حال به نظر میرسد آیندهنگری نه تنها در بخش ساحلی، بلکه در سایر بخشهای فوتبال کشور نیز دیده نمیشود. این در حالی است که کشورهای دیگر با برنامهریزی سعی در عبور از تیم کشورمان دارند، نمونه آن ژاپنیها هستند که پیروزیشان مقابل شاگردان اوکتاویو یک حادثه نبود و سالها برنامهریزی پشتوانه آن بود.
چنین برتری را در سطوح دیگر هم میتوان دید، تنها مرور نتایجی که تیمهای ایران مقابل ژاپنیها در شش ماه اخیر گرفتهاند، نشان میدهد که فوتبال کشورمان چه در عرصه ملی و چه باشگاهی مقابل تیمهای ژاپنی ناکامی تمامعیار بوده است. در سطح باشگاهی، پرسپولیس مقابل کاشیما انتلرز در فینال لیگ قهرمانان حرفی برای گفتن نداشت و به نایبقهرمانی بسنده کرد. چند ماه بعد در نیمهنهایی جام ملتهای آسیا، تیم ملی فوتبال هم با ارائه یک نمایش ضعیف به ژاپنی میبازد که با تیم مقتدر یک دهه گذشته فاصله زیادی داشت، آخرین آن هم پنجشنبه گذشته در تایلند بود که در جریان قهرمانی فوتبال ساحلی آسیا، تیم کشورمان ۲ بر یک به ژاپن باخت تا تنها در شش ماه فوتبال ایران در سه سطح مختلف برابر چشمبادامیها حرفی برای گفتن نداشته باشد.
ریشه چنین ناکامیهایی برابر نمایندگان ژاپن را نباید در چارچوب اشتباهات فردی یا مسائل فنی جستوجو کرد و باید آن را در نوع نگاه مدیران دو کشور به فوتبال دید. مدیرانی که هر کدام با نحوه مدیریتشان مسیر فوتبال کشورمان را تعیین میکنند. شاید عمدهترین تفاوت مدیریت فوتبال ایران و ژاپن در صحبتهای میرشاد ماجدی، رئیس کمیته آموزش فدراسیون فوتبال پس از سفر یک هفتهای به این کشور نهفته باشد، جایی که او پس از بازگشت به ایران به پنج فاکتور مهم در فوتبال ژاپن؛ یعنی احترام، انضباط، مسئولیتپذیری، کار گروهی و اجرای به موقع و در اسرع وقت موضوعات اشاره میکند. از آیندهنگری ژاپنیها حرف میزند و از اینکه برای گرفتن میزبانی و قهرمانی در جام جهانی ۲۰۵۰ برنامهریزی کردهاند، میگوید! نکته مهمتر اینکه وقتی هدف ۲۰۵۰ قرار داده میشود با تغییر افراد هیچ تغییری در خطمشی، سیاستگذاری و رسیدن به هدف به وجود نمیآید.
مقایسه فوتبال ژاپن با ایران در بعد فاکتورهای مدیریتی و آیندهنگریهای صورت گرفته، حاکی از تفاوت ۱۸۰ درجهای است. اگر ژاپن برای ۳۱ سال آینده از سالها قبل برنامهریزی کرده، اینجا در ایران چه در سطح باشگاهی و چه فدراسیون فوتبال در روزهای پایانی سال ۹۷، هنوز مدیران فوتبال برنامه سال ۹۸شان را نمیدانند و حرف از برنامهریزی حتی برای سال آینده نیز در چنین سیستمی دور از واقعیت است. حال این را مقایسه کنید با ژاپن که برای چند دهه آیندهاش هم برنامهریزی کرده است. در بحث زیرساختها و امکانات هم وضعیت همین است، در حالی ژاپنیها تنها در اوزاکا به دنبال ساخت یک کمپ بزرگ با ۲۰ زمین چمن، هتل و رستوران برای میزبانی جام جهانی ۲۰۵۰ هستند که در کشورمان، تیم ملی و باشگاهها یک چمن استاندارد برای تمرین ندارند.
در حالی در فوتبال ژاپن فاکتورهایی مانند احترام، انضباط، مسئولیتپذیری، کار گروهی و اجرای به موقع و در اسرع وقت موضوعات جزو اصول اولیه کاری است که در فوتبال ایران کمتر میتوان نمونهای را پیدا کرد که چه در مدیریت باشگاهها و چه فدراسیون، پایبند به این اصول اولیه باشد و همین زمینه هرج و مرج مدیریتی را فراهم میکند که نتایج آن را میتوان به خوبی در نتایج فوتبال در رقابتهای بینالمللی مشاهده کرد. در چنین شرایطی نباید از شکست فوتبال ساحلی کشورمان برابر ژاپن متعجب شد و آن را یک فاجعه به حساب آورد، به خصوص که تنها یک مقایسه ساده و سطحی از تفاوتهای فوتبال دو کشور نشان میدهد که هر کشور به همان اندازه که کاشته، برداشت خواهد کرد و نباید انتظار داشت که کفه ترازوی فوتبال ایران با حجم عظیمی از بیبرنامگی و روزمرگی از فوتبال ژاپن که آیندهنگری برای چند دهه پشتوانه آن و اصول مدیریتی صحیح چاشنی کار مدیرانش است، سنگینتر باشد.