کد خبر: 947593
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۷ - ۲۲:۵۴
نگاهی به فیلم «سوءتفاهم» آخرین ساخته سینمایی احمدرضا معتمدی
«سوءتفاهم» فیلم جذابی است، برخلاف برخی از آثار پیشین سازنده‌اش کمتر دچار فلسفه‌زدگی شده و جنبه‌های سینمایی‌اش غلبه دارد. احمدرضا معتمدی این بار کوشیده در یک لوکیشن تنگ، تاریک و محدود داستانی را روایت کند که خالی از جذابیت‌های دراماتیک و بصری نباشد و تا حدود زیادی هم موفق شده است. انتخاب یک فضای کاملاً محدود برای ساخت یک فیلم بلند سینمایی ریسک پذیری زیادی می‌خواهد.
فرزین ماندگار
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: سوءتفاهم از روایتی مدرن بهره می‌برد. درونمایه فلسفی فیلم که فیلمساز به خوبی از بیان سینمایی آن برآمده موضوع حقیقت و مجاز است. رفت‌و‌آمد پی‌در‌پی کاراکتر‌ها به درون واقعیت و مجاز روایتگریِ جذابی به فیلم داده است. گرایش فرمیک فیلم در داستانگویی تماشاگر را در بسیاری از لحظات غافلگیر می‌کند و سربلند بیرون آمدن در معماری فرمیک، اصلی‌ترین دستاورد فیلم است. فیلم حال و هوایی شبیه یکی دیگر از آثار خوب کارنامه فیلمساز به نام دیوانه‌ای از قفس پرید دارد. در هر دو اثر ما با یک درام معمایی - جنایی یا به عبارتی دیگر نوآر ایرانی سر و کار داریم؛ فیلم‌هایی که چندان شمایل ایران امروزی را ندارند.
فیلم به لحاظ مفهومی شامل سه دایره تو در تو است که در قالب فیلم در فیلم درآمده است. این حرکت دایره‌ای، به جز نشان دادنش در ساختار سه لایه‌ای فیلمنامه، خود را در حرکات دوربین پیمان شادمانفر نیز نشان می‌دهد. این فرم ساختاری، به رازآلودی اثر افزوده است و بیننده را برای کشف واقعیت و آگاهی از روند فیلم، بیشتر درگیر می‌کند که از این نظر تا حدی به فیلم ماهی و گربه شهرام مکری نزدیک شده است.
فضای مرموز و کاراکتر‌های مشکوک فیلم که درگیر قصه‌ای پیچیده شده‌اند یک نوآر جذاب را خلق کرده که اساساً در سینمای ایران زیاد سابقه ندارد. سوءتفاهم از جهات زیادی تماشاگر را به یاد فیلم کارآگاه ساخته جان منکیه ویچ می‌اندازد؛ فیلمی که از تلویزیون ایران و البته با نام بازرس زیاد پخش شده و لارنس الیویه و مایکل کین بازیگران آن هستند. یک نویسنده داستان‌های جنایی، آرایشگری که عاشق همسرش شده است را برای گفت‌وگو به خانه خود در میان جنگل دعوت می‌کند و به او پیشنهاد می‌دهد که پیش از ازدواج با همسرش، جواهرات او را که با مبلغ بسیار بالایی بیمه شده است، با همدستی هم بدزدند، لیکن برنامه به درستی پیش نمی‌رود و یک قتل اتفاق می‌افتد. همه این اتفاقات در یک لوکیشن ثابت که یک خانه بزرگ است رقم می‌خورد، اما فراز و فرود‌های دراماتیک قصه آن را به یکی از به یاد ماندنی‌ترین آثار سینمایی جهان تبدیل کرده است.
سوءتفاهم نیز مانند بازرس لایه‌ای معمایی دارد که با دست انداختن در قالب یک نمایش ساختگی به پیش می‌رود و بیننده مرتب از خود سؤال می‌کند که آیا سرقتی رخ می‌دهد، آیا نمایش با موفقیت تمام می‌شود، رخداد قالب فیلم یک بازی و شوخی است یا ماجرایی جدی و این سؤالات تا مشخص‌شدن حل معما ادامه می‌یابد. اما قصه فیلم سوءتفاهم ماجرای یک گروگانگیری است که همه چیز در متن واقعیت پیش می‌رود، ولی با گذشت زمان این شبهه پیش می‌آید که این حادثه بیشتر شبیه یک «سوءتفاهم» یا توهم است و، اما در متن توهم هنوز عناصری از واقعیت به چشم می‌آید. همزمان با گسترش این ابهام، ماجرای گروگانگیری نیز به پیش می‌رود.
فیلم با جمله‌ای از ژان بودریار فیلسوف فرانسوی در مورد واقعیت و تصویر آغاز می‌شود که این خود معلوم می‌کند باید حواسمان در فیلم به واقعیت باشد. فیلم داستان گروگان گرفتن دختر فردی پولدار است. بیننده در ابتدا تصور می‌کند تمام چیز‌هایی که می‌بیند واقعیت است، اما بعد از مدتی در بیننده شک ایجاد می‌شود و در انتهای فیلم بیننده واقعیت را می‌فهمد. ژان بودریار جامعه‌شناس، فیلسوف، عکاس و نظریه‌پرداز فرانسوی پسامدرنیته و پساساختارگرایی است. بودریار به واسطه ایده‌هایی همچون وانموده (simulation) و ابرواقعیت یا واقعیت حاد (hyper- reality) شهرت یافت.
به باور بودریار در دوران مدرن، هنر، واقعیت را بازنمایی (Represent) می‌کرد، اما در دوران پست مدرن، این رابطه به هم ریخته و مرز واقعیت و بازنمایی (Representation) از بین رفته و گاهی رابطه آن دو برعکس شده و واقعیت تقلیدی از بازنمایی گشته است و بازنمایی‌ها به جای بازنمایی از واقعیت، از همدیگر تقلید می‌کنند و به یکدیگر ارجاع می‌دهند. بودریار این شبکه بافته‌شده از بازنمایی‌های رسانه‌ها را ابرواقعیت می‌نامد. بودریار را به واسطه ملاحظه عجیبی که در سال ۱۹۹۱ در مورد جنگ خلیج فارس ارائه کرد نیز می‌شناسند، او گفت: جنگ خلیج فارس رخ نداد.
با ساخته‌شدن فیلم ماتریکس که سازندگانش بودریار را یکی از سرنخ‌های فکری فیلم معرفی کردند و با مباحثی که درباره جنگ خلیج فارس درگرفت، نام او بیش از پیش مطرح شد. با وجود این، بودریار چندان به سینما باور نداشت و آن را قسمی از حاد واقعیت (هایپررئالیته) می‌نامید. نمونه‌ای از این رویکرد را می‌توان در دیدگاه او درباره فیلم اینک آخرالزمان مشاهده کرد. بودریار معتقد است جهان پسامدرن جهان وانموده است و به همین دلیل دیزنی لند و تلویزیون واقعیت‌های امریکا را تشکیل می‌دهند. از نظر بودریار ما وارد جهان فراواقعی شده‌ایم. به عبارت دیگر، واقعیت تولید می‌شود، ولی از قدرت ما خارج است.
اما جدا از فلسفه‌ای که معتمدی در فیلم به آن اشاره دارد در سوءتفاهم فیلمساز برای روایت خود تا حدودی به فانتزی هم تنه می‌زند، البته لحن طنز فیلم گرچه موقعیت‌ها را به طور مستقل جذاب کرده، اما از اثربخشی مفهومی فیلم و جدیت فلسفی آن می‌کاهد و شاید بتوان گفت: همین مسئله تا حدودی به جدیت فیلم ضربه می‌زند. اما آنچه درباره فیلم سوءتفاهم عجیب به نظر می‌رسد شکست این اثر در گیشه است. با اینکه فیلم به لحاظ سینمایی و روایت جذاب ساخته شده و از چند چهره سینمایی نیز به عنوان بازیگر سود می‌برد، اما نتوانسته مخاطب خود را پیدا کند که ضعف تبلیغات شهری و تلویزیونی را می‌توان اصلی‌ترین دلیل آن دانست.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار