سرویس حوادث جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، سردار حسین رحیمی گفت: «با اقدامات مأموران اداره یکم پلیس آگاهی تهران در ساعت۳ بامداد روز جمعه ۱۲بهمنماه، تمام اعضای این گروه که پنج مرد و پنج زن بودند بازداشت شدند. در بررسیهای اولیه مقدار زیادی مهمات، سه دستگاه خودرو، پنجقبضه سلاح از این افراد به دست آمد که از این تعداد یک قبضه آن سلاح پاسیار و چهارقبضه متعلق به خود سارقان بود. سارقان آنقدر وقیح شده بودند که در فضای مجازی مسئولان و پلیس را تهدید میکردند و میگفتند کسی توان دستگیری ما را ندارد.» سردار رحیمی در ادامه به حادثه نهم آبان پرداخت و اظهار داشت: «روز نهم آبان در حالیکه نگهبانان و پاسیاران زندان جمعی از زندانیان متهم را برای درمان به بیمارستان امام منتقل کرده بودند، این گروه از سارقان خشن برای فراری دادن همدست خود وارد عمل شده و با ایجاد وحشت اقدام به تیراندازی و موفق به فراری دادن همدست خود شده بودند.
این گروه از سارقان، با استفاده از سلاح گرم اقدام به ۳۰۰فقره سرقت منازل در مناطق شمالی تهران، شرق و غرب تهران و همچنین استانهای البرز، اصفهان و لرستان کرده بودند. آنها یکماه قبل در منطقه میرداماد نیز مرتکب سرقت از دو منزل شده بودند که با حضور پلیس و درگیری، آنها پس از مصدومیت یکی از مأموران پلیس از محل متواری شدند.» وی در ادامه گفت: «دستگیری این گروه به طور ویژه در دستورکار پلیس قرار گرفت و کمتر از ۴۸ساعت اطلاعات افراد به دست آمد تا اینکه کمتر از ۲۰روز یک نفر آنها دستگیر شد سپس تیمهای متعددی برای دستگیری بقیه متهمان به اقصی نقاط کشور اعزام شد. در نهایت مکان اسکان این گروه از سارقان به طور دقیق شناسایی شد و ساعت۳ بامداد ۱۲ بهمن سال جاری در یک عملیات غافلگیرانه پنج نفر مرد و پنج زن که به عنوان طعمه در سرقتها استفاده میشدند دستگیر شدند. در مجموع ششمرد و پنجزن دستگیر شدند. در این عملیات نیز یکی از مجرمان قصد تیراندازی به پلیس را داشت که با اقدام پیشگیرانه، وی از ناحیه پا مصدوم شد.»
براساس این گزارش مرکز اطلاعرسانی پلیس تهران اعلام کرد تصویر بدون پوشش متهمان به دستور قاضی علی وسیله موسی، بازپرس شعبه پنجم دادسرای ناحیه ۳۴ منتشر میشود.
گفتوگو با متهمان
«تا زندهام لحظهای آرام نخواهم گرفت. آرام بودن با مردن یکی است!» این یکی از متنهایی است که یکی از تبهکاران، آن را در صفحه اینستاگرامش به نام «خوبانکوهدشت» به نمایش گذاشته بود. اعضای این شبکه با کریخوانی در شبکههای اجتماعی بازداشت خودشان را امری محال میدانستند. سهنفر از اعضای این شبکه با هم برادر هستند. آنها در بازجوییها گفتهاند که در خانوادهای پرجمعیت در شهرستان کوهدشت زندگی میکردند. یکی از آنها گفت: ما هفتبرادر و چهارخواهر بودیم. بعد از فوت پدرمان چهار برادرمان مشغول کشاورزی شدند، اما ما برای سرقت راهی تهران شدیم.
درباره فرار از بیمارستان
نزدیک متهمان شدم و با سعید ۳۲ساله همان متهم متواری از بیمارستان صحبت کردم. او گفت: خودم خواستم تا مرا از بیمارستان نجات دهند، چون نمیخواستم به زندان برگردم.
مجردی؟
بله.
چند خواهر و برادر هستید؟
۷ برادر و ۴ خواهر.
شغلت چه بود؟
کشاورز بودم.
سواد داری؟
تا سوم راهنمایی خواندم.
چه شد که به تهران آمدی؟ درآمدت کم بود؟
به خاطر درآمد نبود. سر زمینها مدام با همشهریها درگیر بودیم. در یک درگیری دستگیر شدم و بعد از دادگاهی به تهران فرار کردم.
چطور نقشه سرقت به سرت زد؟
وسوسه شدم. برادرکوچکم، من و دیگر برادرم را وسوسه کرد. بعد از آن با دو نفر از همشهریهایمان صحبت کردیم و آنها هم با ما همراه شدند.
اسلحه را از کجا آوردی؟
از قبل خریده بودیم. در شهر ما دشمن زیاد است مجبوریم اسلحه داشته باشیم.
با پول سرقتها چکار میکردی؟
فقط خوشگذرانی.
آن پنج زنی که دستگیر شدند هم در سرقتها همدستتان بودند؟
نه فقط با هم دوست بودیم، اما من آنها را نمیشناختم و با آنها رابطهای نداشتم.
چه شد که دستگیر شدی؟
۱۰ ماه قبل در یکی از سرقتهای منزل در خیابان گاندی پلیس به ما مشکوک شد. وقتی مأموران دستور ایست دادند قصد داشتیم با خودروی پراید فرار کنیم که یکی از مأموران به پایم تیر زد و در آن حادثه دستگیر شدم، اما همدستانم متواری شدند.
بعد چه شد؟
در آن حادثه دستم و شکمم آسیب دید. بیمارستان دستور داده بود که هر چه زودتر عمل شوم، اما من را عمل نمیکردند. این شد که نقشه فرار به سرم زد و در این مورد با دو برادرم و دوستانم صحبت کردم که آنها قبول کردند.
بعد از فرار از بیمارستان کجا رفتید؟
به باغی در اطراف تهران رفتم.
چند روز بعد یکی از دوستانت دستگیر شد تو فکر نکردی که ممکن است شما هم دستگیر شوید؟
چرا هر روز فکر میکردم که دستگیر میشوم، اما فکر فرار به سرم نزد.
برای نجات برادرم
دو برادر دیگر یونس ۳۳ساله و حمید ۲۹ساله که مدعی بودند میخواستند جان برادرشان را نجات دهند نیز در حالیکه سر و صورتشان به شدت زخمی شده بود روی نیمکت نشسته بودند. یونس سرش پایین بود و خیلی آرامتر از بقیه به نظر میرسید سراغش رفتم و باب گفت و گو باز شد.
چند سال داری؟
۳۳ سال دارم.
مجردی؟
بله.
چند وقت بود که از زندان آزاد شده بودی؟
ششماه بود که از زندان آزاد شده بودم، اما دوباره مرتکب سرقت شدم.
به نظرت این کاری را که با رعب و وحشت مردم همراه بود، میشود گفت: کمک به برادر؟
اشتباه کردم، اما ۱۰ ماه برادرم در زندان بود و هر وقت با او صحبت میکردم گریه میکرد و میگفت: حالش خوب نیست. او باید زودتر عمل میشد، اما زندان رسیدگی نمیکرد. شکم برادرم باز بود و زجر میکشید.
از نقشه فرار از بیمارستان بگو.
آن روز برادرم تماس گرفت و اطلاع داد چه ساعتی از زندان راه میافتد. طوری برنامهریزی کردیم که زودتر از برادرم در محوطه بیمارستان باشیم. دقایقی بعد برادرم همراه چند زندانی دیگر از ماشین پیاده شد و هر کدام یک مأمور همراه داشتند. من یک تیر هوایی شلیک کردم و حمید مأمور همراه برادرم را خلع سلاح کرد. اطرافیان وقتی فهمیدند مسلح هستیم، ترسیدند و جلو نیامدند. همان لحظه برادرم را بلند کردم و ابتدا سوار موتور و کمی دورتر سوار خودروی دنا شدیم و فرار کردیم.
بعد از فرار چطور برادرت را مداوا کردی؟
از بیمارستان به باغی حوالی تهران رفتیم و در آنجا از قبل با پزشکی که آشنا بود هماهنگ کردیم تا برای جراحی برادرم به باغ بیاید. او ۱۰۰میلیون تومان گرفت و برادرم را درمان کرد. او گفت: اگر بیشتر از این معطل میماندید سعید فوت میکرد.
چطور فکر کردی اگر برادرت در زندان بماند مداوا نمیشود؟
پزشک زندان فقط برای برادرم مینوشت ویزیت و حرفی از عمل نبود.
به خاطر رفاقت!
دیگر متهم مهدی نام داشت و ۲۹ ساله بود. او که اتهاماتی از جمله، درگیری و سرقت مسلحانه داشت مظنون به قتل نیز بود. مهدی مدعی بود به خاطر رفاقت دوستانش را همراهی کرده است.
متأهلی؟
بله، یک فرزند دارم.
چرا مظنون به قتل هستی؟
در کوهدشت یکی از همشهریان کشته شد. مأموران به من هم مظنون بودند برای همین همچنان متهم به قتل هستم.
شغلت چه بود؟
تأسیسات داشتم.
آن پنج زن جوانی که در ویلا بودند را میشناختی؟
بله، با هم دوست بودیم.
مگر متأهل نیستی؟
(سکوت متهم)
چند خودرو در ویلا کشف شد برای خودتان بود؟
بله، هر بار یک ماشین میخریدیم، اما آن را میفروختیم و دوباره یک مدل دیگر میخریدم تا گرفتار مأموران نشویم. حتی موبایل هم نداشتم تا ردی از ما پیدا نشود.