سرویس اجتماعی جوان آنلاین – مهسا گربندی: کافیست که به یکی از رهگذران خیابان برخورد کنید یا در مترو و در اثر شتاب ناگهانی ترمز قطار یکی از مسافران را ناخواسته هُل دهید، آنوقت است که واکنشهای عصبانی از طرف مقابل میبینید که این واکنش ممکن است به چهره درهمریخته و اخم آن شخص منتهی شود یا حتی چند جمله توهینآمیز با لحنی خشمگین از او بشنوید! این عصبانیتها گاهی در ترافیک خیابان نیز دیده میشود، وقتی که یک ماشین ایستاده و دیرتر حرکت میکند با عصبانیت رانندگان دیگر مواجه میشود و آنها که برای رفتن عجله دارند با صدای بوق ممتد خشمشان را بروز میدهند. گاهی این عصبانیتها حادثهساز شده و باعث قتل یک یا چند نفر میشود. قتلهایی که قاتل تنها به خاطر یک لحظه عصبانی شدن زندگی خود و مقتول را به تباهی کشانده است!
جامعهشناسان و روانشناسان عوامل متعددی چون مشکلات اقتصادی، آلودگی هوا، ترافیک و فقر فرهنگی را باعث عصبانی بودن مردم جامعه می دانند. اینکه شرایط بهگونهای است تا برخی اشخاص بهاجبار برای گذراندن زندگیشان دو یا حتی سه شیفت کار کنند یا افرادی که بیکار مانده اند و خرج زندگیشان را نمیرسانند. این عوامل باعث شده تا برخی افراد سرخورده شوند و خشم ذخیره شده در درون خودشان را بهصورت پرخاشگرانهای بروز دهند.
باید مهارت کنترل خشم را بیاموزیم
مهتاب نعمتاللهزاده، مشاور و روانشناس حوزه خانواده، درباره خشمگین بودن بسیاری از مردم در جامعه میگوید: «مشکلات در جامعه کم نیست، گرانیها، بیکاری و معضلات اقتصادی دستبهدست هم دادهاند تا اخلاق و رفتار آدمها را تحت تاثیر قرار دهند. مردمی که نمیتوانند در برابر مشکلات تاب بیاورند، عصبانیت خودشان را بروز میدهند. شخصی که مثلا قسط دارد و باید اجاره خانه و خرج خانواده را بپردازد، در چنین شرایطی هم بیکار شده یا حقوقش کفاف هزینههای زندگی را نمیدهد پر از خشم و ناراحتی میشود و بهطور حتم این شخص عصبانیتش را در خیابان و مترو بروز میدهد و حتی در میان اعضای خانواده نیز ممکن است که برخوردهای نامناسبی داشته باشد.»
این روانشناس درباره ضرورت کنترل خشم اظهار میدارد: «باید مهارت کنترل خشم را بیاموزیم و آن را به فرزندان خود یاد دهیم. کنترل خشم یکی از مقولههای مهارتهای زندگی است که اگر فردی آن را آموزش ببیند، میتواند بر اعصاب خود مسلط باشد تا باعث بدتر شدن وضعیتش نشود. زیرا که خشم ممکن است مشکلات بیشتری را برای فرد ایجاد کند.»
خشم ریشه در کودکی دارد و مشکلات اقتصادی آن را تشدید میکند
نعمتاللهزاده میگوید: «باید فرزندان ما از همان کودکی مهارتهای زندگی و کنترل خشم را بیاموزند. زمانی که یک کودک نوپا درخواستی دارد و به آن نمیرسد با گریه و جیغ و داد آن را از پدر و مادرش مطالبه میکند. ممکن است که با خشم و گریه خود بتواند به خواستهاش برسد و خشم تبدیل به یک حربه دفاعی برای آن کودک میشود. و او این مسئله را یاد میگیرد که اگر چیزی را خواست و طرف مقابل آن را به او نداد، میتواند با عصبانیت آن را به دست بیاورد. این کودک در سن نوجوانی و وقتی با هم سن و سالان خودش بازی میکند نیز با خشم و عصبانیت به خواستههایش میرسد و وقتی به سن جوانی رسید همین مسیر را در پیش میگیرد و در جامعه نیز خشمش را کنترل نمیکند. در نتیجه عصبانیت در وجود فرد شکل میگیرد و او بزرگ میشود و تبدیل به یک آدم خشمگین میشود.»
او با اشاره به اینکه خشم در واقع ریشههای تربیتی دارد که مشکلات اقتصادی و اجتماعی در زندگی فرد آن را تشدید میکند، میگوید: «بسیارند افرادی که از عصبانیت یا خشم خود احساس بدی دارند و از خودشان راضی نیستند اما دیگر خشم در وجود آنها نهادینه شده است. به عنوان مثال پروندههای قتل بسیاری وجود دارد که قاتل ابراز پشیمانی میکند و نمیداند چرا در یک لحظه نتوانسته خودش را کنترل کند؟»
نعمتاللهزاده میگوید: «شما ببینید وقتی که یک بادکنک را باد میکنید، هر چه این بادکنک بزرگتر شود جلوی چشم و دید شما را میگیرد، در مورد خشم دقیقاً همین است. یعنی شما هر چه خشمگینتر باشید جلوی دیدتان گرفته میشود و متوجه نیستید که چه کاری انجام میدهید. علاوه بر این موقع خشمگین شدن هورمونهایی در بدن آزاد میشود که این هورمونها باعث بالارفتن فشارخون و تپش قلب میشود. به همین دلیل بارها شنیده شده که فردی در هنگام عصبانیت در دعوا دچار حمله قلبی شده است.»
چرا مراکز کنترل خشم با استقبال مواجه نشد؟
این روانشناس به راهاندازی مراکز کنترل خشم اشاره میکند و میگوید: «در سال 93 کنترل خشم یا همدلی یا خودآگاهی به صورت مقولههای جداگانه بودند و در این موارد به مردم آموزش داده میشد اما در حال حاضر همه این موارد با عنوان مجموعه آموزشهای مهارت زندگی فعالیت میکنند.»
نعمتاللهزاده در پاسخ به این سوال که آیا مردم از این کلاسها استقبال کردهاند، میگوید: «این کلاسها نیاز به پرداخت هزینه دارد که بسیاری از افراد به دلیل مشکلات اقتصادی اولویتی برای هزینه در این زمینه را ندارند. بنابراین افراد کمی در این کلاسها حاضر میشوند. همچنین کلاسها همه روزه برگزار نمیشود بلکه یک دوره چند ماهه برای برگزاری کلاسها برنامهریزی میشود و بسیاری از مردم فرصت شرکت در کلاسها را ندارند. بنابراین برای کنترل و کاهش خشم مردم در جامعه نیاز به برنامهای موثرتری است تا افراد ترغیب و در کلاسها حاضر شوند. زیرا که وقتی حال یک پدر و مادری خوب نباشد و مهارت کنترل خشم را نیاموخته باشند، این موضوع را به فرزندانشان منتقل میکنند و این چرخه هر بار تکرار میشود.»