جوان آنلاين: اینکه امروز حق وتو به عنوان یک قانون بینالمللی شناخته میشود، عجیب است. عجیبتر، اما اینکه کسانی از وجود چنین واقعیاتی در دنیا شگفتزده میشوند که آقا الان قرن ۲۱ است، قانون جنگل که نیست! سوال این است: چه کسانی و طی کدام فرآیندها چنین تصویری را از دنیای معاصر برای ما ساختهاند تا از ورای آن، اینقدر کاریکاتوری به مسائل نگاه کنیم؟ چندی پیش تصویر جلد مجله تایم درباره فقر معلمان آمریکایی را در گروهی دوستانه به اشتراک گذاشتم. یکی از دوستان قدیمی و صمیمی برآشفت که: «فلانی بورسیه شده آمریکاست و تمام هزینههای تحصیل و زندگیشو میدن با بهترین امکانات. حالا شما این مطلب رو گذاشتی که معلمها اونجا حق و حقوق ندارن، واقعا خودت باور میکنی این اراجیف رو؟!» من در پاسخ توضیح دادم: ... جان، مجله تایم در خود آمریکا هم رسانه معتبری است و چند شاهد مثال دیگر هم برایش آوردم و ظاهرا قانع شد!
واقعیت این است که بخش قابل توجهی از دانش جامعه ما با واقعیات درباره موضوعات مختلف همخوانی ندارد. مشتری پیدا کردن رسانههایی که رسواترین دروغها را به صورت روزانه در فضای شبکههای اجتماعی منتشر میکنند، در همین فضا شکل میگیرد. علتالعلل این وضعیت را هم نمیتوان در دیروز و امروز جست. واقعیت این است که جامعه ما به مدت چند قرن از سوی روشنفکرانی خودباخته، تحقیر شده و دروغ شنیده است. یک بررسی دم دستی نشان میدهد مهمترین چهرههای روشنفکری دوره مشروطه اعم از میرزاملکم خان، فتحعلی آخوندزاده، عبدالکریم طالبوف و... عمیقا باور داشتهاند که برای رسیدن به پیشرفت، ما حتی باید الفبای زبان فارسی را کنار گذاشته یا آن را تغییر دهیم و به جای آن از حروف لاتین استفاده کنیم!
در سراسر دوره رژیم پهلوی و حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مریدان فکری این نوابغ (!) در کنار ما زیستهاند، کتاب نوشتهاند، روزنامه منتشر کردهاند، سایت خبری راهاندازی کردهاند، فیلم ساختهاند و همواره یک واقعیت تحریفشده از جهان را در اختیار افکار عمومی جامعه ایرانی گذاشتهاند. چنانکه اگر همین امروز کسی از وجود مشکلات اقتصادی فرضا در فرانسه یا دیگر کشورهای اروپایی در جایی حرف بزند، بسیار بعید است از سوی عدهای تکفیر و درهم کوبیده نشود. ما خودمان هم البته در دامن زدن به این تحریفها کم مقصر نبودهایم. یکی از مهلکترین اشتباهات در همین زمینه، باد کردن افراد بیسواد و معرفی غیرمستقیم آنها به جامعه در قامت مرجع مسائل مختلف بوده است. دنبال کردن پستهای سلبریتیها در شبکههای اجتماعی از سوی رسانههای رسمی و بازتاب مکرر آن، یکی از همین اشتباهات کشنده و فراگیر است؛ اشتباهی که منجر به آن میشود تا یکی از همین سلبریتیها پستهای خود را به صورت کتاب چاپ کرده و با قیمت ناقابل ۳۰۰ هزار تومان به بازار هم عرضه کند! ما توجه نداریم که تغییر مقیاس آدمها، منجر به تغییر مقیاس واقعیات، بلکه منجر به تغییر اشتباهی تاریخ میشود. فرضا حق این بود که فردی، چون میرزاملکم خان برود در انگلیس و حداکثر دژبان گاراژ اسبهای سلطنتی شود، نه اینکه امثال او برای ما از لزوم «وجوب اصلاح خط اسلام!» شعر ببافند. حالا هم سلبریتیها را باید در همان حد خودشان نگه داشت و آنها را بیهوده باد نکرد. فضای رسانهای سلبریتی زده، پر میشود از خبر اعدام یک تروریست تابلودار، ولی جنایت اهواز در آن گم میشود!
بگذارید به ابتدای بحث بازگردیم. روی دیگر وجود حق وتو در قرن ۲۱، همین است که دلقکهایی، چون البهلوی، مسیح علینژاد، زم، آن دلقک دیگر، من و تو، بیبیسی و صدای آمریکا هم مدعی حقوق بشر شدهاند! وقتی افراد و رسانههایی که علنا مروج خشونتطلبی در جامعه ایران هستند، علم حقوق بشر را در دست بگیرند، باید هم شهادت شهدای مدافع حرم دیده نشود. سلبریتیها، اما پیش از این در موارد متعدد دیگر هم استاندارد دوگانه و دروغین خود را در مسائل انسانی نشان دادهاند. باز اینجا بد نیست از کمپین چند سال قبل همین دوستان در جریان حمله رژیم غاصب صهیونیستی به غزه یاد کنم.
کمپین «کشتن همنوعانتان را متوقف کنید!» که در آن مقطع توسط اصغر فرهادی، کارگردان اسکارگرفته سینمای ایران در فضای مجازی به راه افتاده بود، اقدام به انتشار تصاویری میکرد که هیچ ارتباطی با موضوع کشتار فلسطینیان نداشت! و در موضعی دوپهلو تنها خواستار توقف کشتار همنوع شده بود؛ نمایشی مبتذل، بدون در بر داشتن هیچگونه هزینه و ریسک سیاسی، آن هم فقط محض کسب پرستیژ روشنفکری! همان روزها البته خبرنگار باوجدانی در تقبیح این عمل بیخاصیت نوشت: «آدم ناخودآگاه فکر میکند دوستان حتی در انتشار تصاویر معترضشان فکر رویارویی با مأمور روادید در فرودگاه جان افکندی نیویورک را هم در سر داشتهاند!» این است واقعیت دنیای ما.