کد خبر: 926914
تاریخ انتشار: ۲۵ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۰:۲۸
اشک آن زمان چشمان انسان را نوازش می‌دهد که یا وصلی حاصل شده یا هجرانی! یا چیزی عطا شده یا امری فوت شود. گاه انسان با رسیدن خیری شاد می‌شود و در آن هنگام اشک شوقی می‌ریزد و گاه انسان بر اثر فوت امری ناراحت شده و اشک حزن جاری می‌شود. منشأ این دو حالت چیست و تفاوت این دو چه می‌باشد؟
دکتر حسینعلی رمضانی *
انسان در عالم دنیا مسافری بیش نیست. او توشه‌ای برای گذران عمر می‌خواهد نه داشته‌ای برای بقای دائمی در این دنیای فانی. او آمد تا برود. دنیا ممرّ است نه مقرّ. قرار انسان در عالمی دیگر رقم خواهد خورد. انسان را در گذشته با آب حقیقت و گل ظلمانی ترکیب کردند و روح حیات در او دمیده شده است و در حال و اکنون! در بین بودن و نبودن، در شدنی دائمی به سر می‌برد و در آینده یا همان تعاقب، به سیر کمالی خود ادامه می‌دهد تا قیامت کبری برپا شود و چه خوش فرمود: امیر بیان علی (ع) که خدا رحمت نماید آن کسی را که بداند از کجا، در کجا و به سوی کجا می‌رود.

انسان در دو امر عظیم زمان و مکان و دو مجهول اول و آخر هستی! محصور است و این دو امر نمی‌گذارد نسبت به آینده‌ای که در پیش دارد باخبر شود. او ظاهراً راهی به عالم دیگر ندارد، در حالی که بُعد دیگرش با رعایت برخی امور فربه خواهد شد و میل به عالم بالا خواهد یافت. آن زمان که کالبد انسان سنگین شود، امر روحانی هم سنگین خواهد شد و قابل و لایق پرواز به عوالم دیگر نیست. انسانی که در ماده فنا شود در روح بقا نمی‌یابد. انسان باید از ماده به عنوان ابزار عبور کند و در سیر کمال، به عالم روح و ریحان و معنا رسد. عالم جسمانی، مادی و کالبدی مملو از محرک‌هایی است که انسان را به خود مشغول می‌کند و نتیجه این دل‌مشغولی چیزی جز غفلت نیست. دار عالم دار بده بستان است؛ بدین معنا که اگر عمر شریف و اعضا و جوارح را در حظّ امور مادی و فانی صرف کردی! حظّ باطنی و روحانی که باقی است، از تو سلب خواهد شد.

حقیقت دین بر پایه معرفت‌النفس بنا نهاده شده است و انسانی که خود را شناخت تمام حقیقت برای او نمایان می‌شود. کل عالم تفسیری از وجود حضرت حق می‌شود و انسان خود را در ذیل عالم امر الهی محو و بی‌خود می‌داند. افضل معارف معرفت خود است که با شناخت خود، آیات انفسی در وجود انسان تفسیر می‌شوند و بواطن آیات آفاقی نیز بر انسان آشکار می‌شود. برای رسیدن به مرتبه معرفت و درک حقایق و حکمت‌های آیات الهی چه در آفاق و چه در انفس، باید از مسیر شریعت عبور کند. شریعت هم مقدم است و هم مقدمه! مقدم است؛ چراکه هدف غایی تمام احکام الهی رسیدن به خدا بوده و مقدمه است؛ چراکه تنها از طریق رعایت حدود الهی می‌توان به حقیقت دست یافت.

انسان‌هایی که در عالم مادی برای رسیدن به حظّ بیشتر از هیچ کاری دریغ نمی‌کنند، از یاد حضرت حق و ذکر مرگ، غافل بوده و در مستی داشته‌های این دنیا غوطه‌ور می‌باشند. این سنت انسان‌های حقیر است که دلبسته و وابسته داشته‌های مادی و فیزیکی خود شوند. در برابر این افراد مغرور، انسان‌های وارسته‌ای هستند که با داشته‌های روحی – روانی و فکری – علمی از خشیت الهی در خوف و رجا به سر می‌برند. بر خود و داشته‌های خود نمی‌نازند. هر چه دارند را امانتی از سوی یار دانسته و اگر هم قابلیتی در درون قلب و جانشان پدیدار شده، از لطف و کرم او می‌بینند. این انسان‌های عارف که نمایندگان خدا روی زمین و نماد مقام خلیفه اللهی می‌باشند در شوق و مستی دوست، دست افشان می‌باشند و مرغ جانشان در طرب دائمی به سر می‌برد: مرغ دیگر مرغ شوق است و طَلَب/ رفــتن ره می‌نشـــاید بی‌طَرَب/ گر که بی‌شور و طلب حرکت کنی ره نمی‌یابی که این زحمت کنی.

انسان‌ها دائماً در طیف غم و شادی به سر می‌برند. سری که با سودای عقل قیاس‌گر به دارایی‌های خود می‌نگرد و از عشق و دلدادگی بهره‌ای نبرده است، شوقی برای رفتن ندارد و برای ماندن دست و پا می‌زند. در مقابل، انسان عاشق! دل بر گِل نمی‌بندد و قلب را به دور از اغیار، آب و جارو نموده و منتظر دلدار می‌ماند و در وصل و هجران و در بین اشک و آه در تلاطم می‌باشد. او قلب زنگار زده خود را با اشک پاکیزه می‌کند و با صیقل قلب، نور حق بر آن ساطع خواهد شد. مقام اشک مقام والایی است که تنها اهلش حقیقت آن را درک می‌کنند.
نویسنده بر این باور است که رابطه وثیقی بین اشک و رحمت حضرت حق وجود دارد، اما بارش رحمت الهی وابسته به شکسته شدن دل و ابری شدن دیدگان می‌باشد؛ چراکه تا حرارت خورشید عشق بر اقیانوس قلب انسان لایق و قابل تابیدن نگیرد؛ قلب بخار نکرده و هیچ ابری بر آسمان رحمت حضرت حق رؤیت نخواهد شد و باریدن نخواهد گرفت. اشک هویتی دارد از جنس وصل و هجران! وصل و هجرانی برآمده از عالم تکاثر یا عالم کوثر. فرق بین این دو اشک از زمین تا آسمان است. آری! فرق است بین گریستن کسی که در اثر فقدان امری مادی، مقام بلندبالای اشک را به هدر می‌دهد و کسی که در قبض و بسط عالم معنا بر قلب قابلش، مقام اشک به او عنایت می‌شود.

این یک واقعیت است که ماهیت اشک برای ما انسان‌ها هنوز پوشیده است
اشک آن زمان چشمان انسان را نوازش می‌دهد که یا وصلی حاصل شده یا هجرانی! یا چیزی عطا شده یا امری فوت شود. گاه انسان با رسیدن خیری شاد می‌شود و در آن هنگام اشک شوقی می‌ریزد و گاه انسان بر اثر فوت امری ناراحت شده و اشک حزن جاری می‌شود. منشأ این دو حالت چیست و تفاوت این دو چه می‌باشد؟
منشأ این دو حالت؛ یعنی حزن و شادی قلب است. قلب گاه منقبض و گاه منبسط می‌شود. در اثر هجران و فقدان کسی یا چیزی منقبض شده و در اثر وصل و عطایی منبسط می‌شود و ماهیت اشک در این دو حال متفاوت است.

حال باید دید که قلب انسان با عطا و وصل چه کسی و چه چیز بسط می‌یابد و با فراق و هجران چه کسی و چه چیزی منقبض می‌شود؟ گاه وصل این کس و این چیز برآمده از عالم تکاثر و مادی است و قلبی که منبسط می‌شود و اثر آن در شادی زودگذر بوده و اشک شوقش نیز برای آن جاری می‌شود. گاه وصل آن کس و آن چیز برآمده از عالم کوثر و معناست و قلبش بر اثر جمال دوست بسط یافته و شادی آن وصف ناشدنی بوده و اشکی هم که جاری می‌شود، قابل وصف نیست. گاه فقدان این کَس و این چیز، برآمده از عالم دانی بوده و قلبی که منقبض گشته و غمی که وقار و سکینه را از انسان ربوده و اشکش نیز سرد و بی‌روح می‌باشد. گاه نیز هجران آن کَس و آن چیز برآمده از عالم باقی بوده و قلبی که در اثر جلال یار قبض یافته؛ هر چند وقارش را از دست داده، اما سکینه درون را حفظ نموده و اشکش را ملائکه به عرش اعلی می‌برند. پس‌ای جان برادر فرق است بین این و آن!
* مدرس دانشگاه
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر