سریال تلویزیونی «پدر» را باید به جهت استفاده از کهنالگوهای داستانی سریالی رو به جلو تلقی کرد. استفاده از وضعیتی نمایشی برگرفته از احسنالقصص قرآن که اتفاقاً بیشترین بازتاب را در میان مخاطبان داشته باید به فال نیک گرفت، ضمن اینکه الهام گرفتن از قصص قرآنی را میتوان آغازی تدریجی در جهت خلاص شدن فیلمها و سریالهای ایرانی از شر رئالیسم افراطی قلمداد کرد.
جای کهنالگوها همواره در فیلمها و سریالهای ایرانی خالی است. یکی از اصلیترین دلایل موفقیت هالیوود آن است که کهنالگوهای داستانی در آن اهمیت ویژهای دارد. داستانهای کتب مقدس و نویسندگان یونان باستان همواره منابع مهمی برای هالیوود محسوب شده و میشوند، اما در فیلمها و سریالهای ایرانی به دلیل رویکردهای رئالیستی همواره کهنالگوهای داستانی مورد غفلت واقع شدهاند. کرهایها و هندیها طی سالهای اخیر نشان دادهاند به درک رو به رشدی از کهنالگوها دست یافتهاند چراکه برای جذاب شدن سریالهایشان بهترین استفاده را این منابع میبرند و حتی برای خود تاریخ میسازند. از روی داستان حضرت آدم و هابیل و قابیل دهها و شاید صدها فیلم در تاریخ سینما الهام گرفته شده است. برای مثال الیا کازان فیلم شرق بهشت را از روی همین داستان ساخته است؛ فیلمی که به لحاظ موقعیت زمانی معاصر محسوب میشود. جالب است که همواره این الگوهای داستانی به وسیله هالیوود به سود مفاهیم غیرالهی قلب شده است طوری که مخاطب در فیلم «شرق بهشت» با پسری که برادرش را به قتل میرساند همذاتپنداری میکند و کشتن برادر با انتقاد از رفتار پدر به طور غیرمستقیم توجیه میشود.
وضعیت نمایشی ماندگار
حامد عنقا در سریال پدر سعی کرده برخی مصادیق داستانی که برای ما مسلمانان آشنا هستند و به لحاظ نمایشی جزو کهنالگوها محسوب میشوند را به شکلی گزینشی مورد استفاده قرار بدهد. جالب است که پربحثترین وضعیت در سریال پدر همان وضعیتی است که در سکانس مربوط به توطئه دختران برای پسر و بیرون پریدن او از پنجره رخ میدهد؛ وضعیتی نمایشی که از احسنالقصص قرآن الهام گرفته شده است. اینکه برخی معتقدند این وضعیت در سریال پدر تخیلی یا فراتخیلی از کار درآمده به این دلیل است که اساساً فیلمها و سریالهای ایرانی همواره در نوعی رئالیسم افراطی گرفتار بودهاند و تماشاگر ایرانی اینگونه تربیت شده که فیلم و داستان مطلقاً باید با واقعیت بیرونی تطابق کامل داشته باشد، یعنی بر اساس اشل و الگویی که سینمای ایران به مخاطب ارائه داده رهایی پسری از دام و توطئه چند دختر به شکلی که خودش را از پنجره طبقه اول به بیرون پرتاب کند تخیلی و غیرمنطقی قلمداد میشود، اما این یک عمل قهرمانانه است که در چارچوب سینمای ایران نمیگنجد و خندهدار به نظر میرسد ولی واقعیت این است که اتفاقاً مخاطبان چه مخالفان و چه موافقان این صحنه بیش از هر صحنهای آن وضعیت را دیدهاند و درباره آن حرف زدهاند. در واقع نقطه کانونی سریال پدر همانی است که از احسنالقصص قرآن الهام گرفته شده است. مشکل اصلی این است که عبور از رئالیسم و پرواز دادن ذهن از زمان حال به گذشته و آینده در سینمای ایران امری ناپسند تلقی شده و مخاطب هم با همین پیشفرض و الگو طی سالیان دراز تربیت شده است.
از ابراهیم هادی تا رجبعلی خیاط
درباره سریال پدر موضوعی که وجود دارد این است که نویسنده آگاهانه به این درک نائل شده که استفاده از کهنالگوهای داستانی به ویژه منابع قرآنی میتواند معجزه کند، اما مشکل این است که از این فرمول صرفاً به طور گزینشی بهره برده است و حال و هوا و فضاسازی داستانی او مدام درگیر همان کلیشههای رئالیستی در سریالسازی میشود. مخاطب ایرانی مدام دنبال این میگردد که همه جزئیات داستانی را با تجربه شخصی خودش از زندگی مطابقت دهد و اگر جایی احساس کرد با واقعیت جور درنمیآید آن را پس بزند، البته تغییر این رویکرد در سریالهای ایرانی میتواند سلیقه مخاطب ایرانی را نیز تحت تاثیر قرار دهد. همانقدر که سریالهای کرهای با ابتنا بر خیال و موقعیتهای دراماتیکی که بارها و بارها، اما به گونههای مختلف تکرار میشود میتوانند مخاطبان را جذب کنند، اگر کارگردانها و نویسندگان ایرانی نیز بدانند که از یک داستان میتوان به اشکال گوناگون و در قالب آثار نمایشی متفاوت بهره برد دچار سردرگمی و خلأ داستانی نمیشوند. جالب است که فارغ از کهنالگوها در واقعیت تاریخ و فرهنگ معاصر ایرانزمین هم نمونههای زیادی از پهلوانیهای قهرمانانه وجود دارد که متأسفانه به دلیل ضعف سیستم فرهنگی و رسانهای کشور به مردم معرفی نشدهاند. در سیر زندگانی افرادی، چون شهید ابراهیم هادی و مرحوم رجبعلی خیاط و بسیاری از افراد دیگر این قبیل رویاروییها با هوای نفس که در سریال پدر به آن اشاره شد فراوان یافت میشود. باید پذیرفت که جهل عمومی به این مسائل در باورپذیر نبودن آن برای عدهای از هموطنانمان دخیل است.
سندرم شخصیت خاکستری
بارها ذکر این مسئله در روزنامه جوان رفته که شخصیتهای مثبت در سریالهای ایرانی به دلیل ضعف شخصیتپردازی توان همذاتپنداری ناخودآگاهانه با مخاطب را ندارند و متأسفانه شخصیتهای منفی بیشتر تأثیر گذارند و البته این تأثیرگذاری روی جامعه نیز غیرقابل انکار است، اما در سریال پدر شخصیت حامد که یک فعال قرآنی است و با قرآن مأنوس است مانند بسیاری از سریالهای ایرانی خنثی یا ناتوان در ارتباطگیری با مخاطب از کار درنیامده، اما شاید بتوان گفت که همچنان شخصیت حامد با رعایت ظرافتهایی در شخصیتپردازی و کارگردانی میتوانست تقویت و قابلیتهای جذابتری برای آن لحاظ شود. سندرم شخصیت خاکستری همان چیزی است که به عنوان یک تئوری وحی منزل در سینمای ایران مطرح است و ترمزی برای خلق نشدن قهرمان در سینما تلقی میشود، به این معنا که اساساً نویسندهها به طور خودکار از خلق شخصیتهایی که اعمال قهرمانانه از ایشان سربزند پرهیز میکنند، چون به آنها دیکته شده که شخصیت لزوماً باید خاکستری باشد و تا پایان خاکستری بماند.
طرح ماجرای تحول یک دختر به واسطه شوک رفتار انسانی و فوق تصور پسر طرحی درست است که در سر جای خود قرار گرفته و درست عمل کرده است. شاید برخی معتقد باشند که تقاضای ازدواج از سوی دختر به پسر با فطرت زن و فرهنگ ایرانی منافات دارد، اما باید این را پذیرفت که استثنا در سینما همیشه جواب داده و اگر به دراماتیک شدن آثار نمایشی کمک کند، بیراه نیست. درباره چفت و بستهای داستانی سریال پدر به نظر میرسد نویسنده توانسته از پس قواعد علت و معلولی برآید، اما توصیهای که میتوان به نویسندگان دلسوز فیلم و سریالهای ایرانی داشت این است که قدری فضای ذهنی خود را بیشتر پرواز دهند و خود را اسیر رئالیسم افراطی پنهان و پیدای سینمای ایران نکنند. کهنالگوها را میتوان صدها بار و به اشکال گوناگون به کار برد. همه داستانهای جهان از روی کهنالگوها با تغییراتی در سرو شکل و زاویه دید و دستکاریهای فرمی ساخته میشوند و همچنان جواب میدهند. استفاده از قصص قرآنی در هنرهای نمایشی ایران میتواند تحولی عمیق و اساسی به نفع مخاطب ایجاد کند. تجربه سریال پدر از این نظر میتواند آزمونی مثبت در این وادی تلقی شود که توانسته تماشاگر را نیز تا حدودی با خود همراه کند. باید به این تجربه به عنوانی سرمشقی برای آینده به دیده مثبت نگریست.