چند روزی است که ماه مهمانی خدا، رمضان، را بدرقه کردهایم. ماهی پر خیر و برکت که ایرانیان برکات آن را با فرزندان شهیدشان تقسیم میکنند و مراسم مذهبی خود را کنار مزار شهدا برگزار میکنند. زیارتگاه پنج شهید گمنام منطقه ۱۷ نیز در ایام ماه مبارک رمضان شاهد قرائت روزانه یک جزء از قرآن کریم بود. در یکی از روزهای پایانی ماه رمضان ساعتی مهمان کرم شهدای گمنام میدان ابوذر (فلاح) تهران شدیم.
گرمای هوا در روزهای پایانی ماه رمضان آزاردهنده است. این روزها مردم روزهدار حدود ۱۷ ساعت از خوردن و آشامیدن امساک میکنند و برخی در چنین هوای گرمی مشغول کار و کسب رزق حلال نیز هستند. بعد از ظهر است که به زیارتگاه شهدای گمنام منطقه ۱۷ میرسم. روی تابلویی که ما را به سمت این زیارتگاه راهنمایی میکند نوشته است: «به منطقه ۱۷ دارالشهدای تهران خوش آمدید.» منطقهای که در دفاع مقدس ۴ هزار نفر از جوانانش را در جبهههای دفاع مقدس از دست داده است.
زیارتگاه شهدای گمنام در کنار ساختمان شهرداری منطقه قرار دارد. داخل پارکی نسبتاً کوچک، اما باصفا که زیر آفتاب عصرگاهی خردادماه جلوه زیباتری یافته است. منطقه ۱۷ در کل پرتراکم است. هر جا که میروی، جمعیت زیادی را میبینی که در جنب و جوش هستند. کنار مزار شهدا جمعیتی گرد آمدهاند. بیشتر خانمهای خانهدار هستند که ترجیح میدهند ساعات منتهی به اذان مغرب و افطار را در کنار شهدای گمنام سپری کرده و هر روز یک جزء از قرآن را ختم کنند.
زهرا حمیدی ۵۲ ساله یکی از زائران شهداست. میگوید از اولین روز ماه مبارک رمضان تصمیم گرفته هر روز به اینجا بیاید و کنار دیگر خانمها قرآن را ختم کنند. حمیدی میگوید: دو سال است که حداقل هفتهای یک بار به اینجا میآیم و با شهدا درد دل میکنم. زمان جنگ خیلی از جوانهای محله ما به جبهه میرفتند و چند هزار نفرشان هم شهید شدهاند. ما در محله فلاح با شهید و شهادت بیگانه نیستیم. با فرهنگ شهادت عجین هستیم و شهدا را مثل اعضای خانوادهمان میدانیم.
با معرفی خانم حمیدی متوجه پیرمردی میشوم که گوشهای نشسته است و کتاب کوچکی در دست دارد. گویا این کتاب قرآن جیبی است که وقتی تقاضای گفتوگو میکنم، آن را با احترام میبوسد و در جیب کت رنگ و رو رفتهاش میگذارد. حاجآقا میگوید: برادر خود من هم مفقود جنگ است. خیلی وقتها که به زیارتگاه شهدای گمنام محلهمان میآیم، فکر میکنم شاید یکی از آنها برادر خود من باشد. مردم ما شهدا را از خودشان میدانند. خیلیها در محلههای جنوب شهری یا شهید دادهاند، یا خودشان جزو رزمندهها بودند یا حداقل در اقوام نزدیکشان یک رزمنده و جانباز و شهید دارند.
بعد از گفتوگو با یکی، دو نفر دیگر از زائران، به سراغ شهدا میروم. بزرگترینشان ۲۴ ساله و کمسنترینشان ۱۷ ساله است. سعی میکنم مجموع سن پنج شهید را حساب کنم. یکی ۲۴ ساله است و دو نفر ۲۱ ساله و یکی ۱۷ ساله و آن یکی ۱۹ ساله. این پنج تن جمعاً ۱۰۲ سال عمر کردهاند. یعنی در اوج جوانی و نوجوانیشان قدم در مسیر جبهه و جهاد گذاشتند. شاید میتوانستند سالها در این کره خاکی زندگی کنند و مثل خیلی از ما صاحب خانواده و زندگی شوند، اما آنها از سرمایه جوانیشان گذاشتند تا ما در یک بعد از ظهر زیبای بهاری در صحت و آرامش زائر مزارشان شویم.
آن طور که در قسمت پایینی مزار شهدا حک شده، مقارن با شب شهادت امام رضا (ع) که ۲۰ آذر ۱۳۹۴ بود اینجا دفن شدهاند. حدود دو سال و نیم است که این شهدا مهمان مردم منطقه ۱۷ شدهاند. مردمی به واقع قدرشناس که به گفته یکی از زائران، همیشه کنار مزار شهدای محلهشان حاضر میشوند و کمتر زمانی را میتوانیم بیابیم که کسی در این زیارتگاه حاضر نباشد. خصوصاً در پنجشنبهشبها و روزهای جمعه که مراسم دعای کمیل و زیارت عاشورا در این زیارتگاه برگزار میشود.
ساعتی بیشتر به افطار نمانده که قصد رفتن میکنم. روی سنگ مزار شهید ۱۷ ساله عملیات خیبر از قول شهید آوینی نوشته است:ای شقایقهای آتش گرفته، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را در خود دارد. آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟