تاريخ انقلاب اسلامي، مشحون از حوادث عبرتآموز و تكرار رويدادهاي تأملبرانگيز است. با تورقي هرچند گذرا در اين دفتر قطور، صفحاتي را ميتوان مشاهده كرد كه روايتي بسيار شبيه از برخي تحولات روز، اما در سالهاي پيشين در آن به چشم ميخورد. از جمله روندهايي كه طي چهار دهه گذشته بارها و به بهانههاي مختلف تكرار شده، تلاش برخي افراد و جريانات سياسي در جهت دوقطبي سازي و دامن زدن به شكافهاي موجود در جامعه است. در اين راه، از ابزارها و عناوين گوناگوني بهره گرفتهشده و پيامدهاي اين داستان تلخ براي كليت جامعه و كشور بوده است.
در سالهاي نخست پيروزي انقلاب، نخستين رئيسجمهور ايران يعني ابوالحسن بنيصدر براي پيشبرد اهداف خويش از اين راهبرد بسيار بهره گرفت و در مقاطع مختلف دوران صدارتش بر رياست جمهوري به اين بازي دست زد. او كه با رأي ميليوني مردم و عنوان «اولين رئيسجمهور» كاملاً غرّه و فريفته قدرت شده بود و نمايندگان مجلس و جبهه وسيع پيروان خط امام (ره) را در برابر زيادهطلبيهايش ميديد، با طرح موضوعات مختلف، جامعه را دچار مشغول سازي ميكرد. روزي پيشنهاد «رفراندوم» ميداد، روز ديگر از وجود جرياناتي ميگفت كه در برابرش هستند و نميگذارند «او كار كند».
شايد اوج بازيهاي سياسي بنيصدر و جريانات همپيمانش را بايد در غائله «14 اسفند 59» دانست. در اين روز كه سالگرد درگذشت دكتر محمد مصدق بود، هواداران گروهكهاي ضدانقلاب و بهويژه منافقين بهعنوان سالگرد وفات وي در دانشگاه ميتينگي برپا كردند كه بنيصدر سخنران اين تجمع بود. او با سخنانش اين تجمع را كه به نام و بهانه بزرگداشت «مصدق» برپاشده بود، به ميتينگي عليه امام و انقلاب تبديل و علاوه بر آنكه انقلابيون را به شكنجه زندانيان متهم كرد، به هواداران خود اشاره كرد كه منتقدان رئيسجمهور را با چوب و چماق ضرب و شتم كنند.
شايد همين سخنراني و ميتينگ بود كه ماهيت بنيصدر و همپيمانانش را بر مردم آشكار كرد و بنيصدر را كه تصور ميكرد با نام مصدق ميتواند براي خود كلاهي ببافد، در مسير سقوط قرار داد.
ماجراي سوءاستفاده سياسي از نام مصدق، البته پيش از بنيصدر و منافقين هم سابقه داشته است. چنانكه شاپور بختيار، آخرين نخستوزير رژيم ستمشاهي، كارش را با سوگند در مقبره مصدق آغاز کرد. اينجا بود كه امام (ره) هشدار داده و فرمودند: « اينها- يعني عمال اجانب- هر روزي با يك صورت در پردهها و در چهرههايي هستند. اينها عمالشان را ممكن است بيست سال، سي سال، بهصورت يك آدم ملي درآورند و بر ملت معلوم نباشد كه اين چهكاره است! وقتيكه چهره واقعي پيدا شد، آنوقت ملت ميفهمد چه بوده اين. يك نفر سي سال، بيست سال در چهره مليت بوده است، در چهره ديانت بوده است آنوقتي كه آن محفوظ بوده است اين؛ و نگهداشتهاند اين را براي يك روزي- يك روزي كه احتياج دارند كه با حربه مليت ملت را بكوبند، مثل امروز. امروز با حربه «مليت» و رفتن سر قبر دكتر مصدق ملت را دارند ميكوبند.»
اينك پس از چهار دهه باز هم افراد و جرياناتي از همان الگوهاي تكراري بهره ميگيرند تا هم جامعه را درگير مسائل فرعي و كاذب كنند و هم كسي از آنها نپرسد كه براي مردم چه كرديد و تا چه حد به وعدهها و وظايف قانونيتان در قبال ملت عمل كردهايد! اگر همچون سال 59 رفراندوم مطرح ميشود، ازآنروست تا در هياهوي تيترهاي رسانههاي زنجيرهاي كسي از بيكاري فزاينده فارغالتحصيلان دانشگاهي و كوچك شدن روزافزون سفره خانوار ايراني نپرسد! اگر نام «مصدق» بار ديگر مطرح ميشود، ازآنروست تا كسي نپرسد چرا شهرداري و شوراي شهر تحت تسلط اصلاحطلبان در گرفتاري مردم در روزهاي بارش سنگين برف غافلگير ميشود و بعد هم شهردار از نمره 18 دستگاه متبوعش سخن ميگويد! نامگذاري خياباني به نام مصدق در تهران، قطعاً تا آن حد مواضع مخالف و موافق در فضاي اجتماعي به ميدان خواهد آورد كه از يادها برود كه چه خودروي لوكسي براي مدير روزنامه وابسته به مديريت شهري خريداري شد و اين روزها زيرپوست شهرداري اصلاحطلبان چه ميگذرد! اينك ماجراي نامگذاري خياباني به نام مصدق در سالگرد غائله 14 اسفند 59، نشان ميدهد كه اين چاه اگر چه شايد آب نداشته باشد، اما براي بسياري نان دارد!