کد خبر: 897794
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۱:۴۷
ابعاد «حكمت عملي» در نگاه خواجه نصيرالدين طوسي
گرچه بزرگاني چون فارابي و حكيم ابن سينا در قرون نخست اسلامي با شكل دهي به فلسفه علوم انساني با رويكرد «فلسفه مشايي» نظام خاص حكمي را
محمدسليم باقرزاده

گرچه بزرگاني چون فارابي و حكيم ابن سينا در قرون نخست اسلامي با شكل دهي به فلسفه علوم انساني با رويكرد «فلسفه مشايي» نظام خاص حكمي را با بهره‌گيري از اصولي چون «فلسفه يونان»، «شريعت اسلامي» و «عرفان» به وجود آوردند كه تا مدت‌ها مرجعيت علمي خود را ميان انديشمندان مسلمان حفظ كرد اما اين انديشه پس از آن كه در دوران محمدبن رازي مورد انتقاد قرار گرفت، مجدداً در دوران خواجه نصيرالدين طوسي احيا گرديد. نگاه خواجه نصيرالدين طوسي باعث شد جريان فلسفي نظري، به سمت اخلاق عملي گرايش پيدا كند. مهم‌ترين اثر خواجه نصيرالدين طوسي در زمينه فلسفه و اخلاق، كتاب «اخلاق ناصري» است كه به ابعاد و ابواب حكمت عملي مي‌پردازد. اين يادداشت به تلاش‌هاي فكري خواجه نصيرالدين طوسي در مسير احياي حكمت عملي پرداخته است. 
  
نابغه عصر مغول

ابوجعفرنصيرالدين طوسي ملقب به خواجه نصرالدين از نوابغ دوران تسلط مغول بر ايران است. خدمات فراوان او در مسير اعتلاي فرهنگ اسلام و ايران، از او شخصيتي برجسته در تاريخ ايران ساخته است. در دوران بي‌هنري مغول‌ها، خواجه كسي بود كه توانست اعتماد آنان را به خود جلب نمايد و با هوش سرشار خود خدمات فرهنگي متعددي از جمله احياي كتابخانه‌ها و رصدخانه‌هايي در كشور به ثمر برساند. نصيرالدين طوسي در رياضيات و نجوم سرآمد دوران خويش بود به طوري كه «سارتن» انديشمند غربي در خصوص او مي‌نويسد:«انتقادي كه خواجه طوسي به بطلميوس يوناني كرد.
علاوه بر اين علم دين و علم فلسفه را نيز به خوبي مي‌دانست و توجه او به حكمت شيعي و فلسفي باعث نگارش آثاري از جمله «التحريد العقايد» و «اخلاق ناصري» گرديد. 
شايد گزاف نباشد اگر احياي علوم فلسفي در قرن هفتم هجري را به دست خواجه نصيرالدين طوسي بدانيم. فلسفه‌اي كه در قرن سوم هجري و با كوشش‌هاي فلسفي فارابي در حكمت اشراق متولد شد و با تأملات ابن سينا در قرن پنجم هجري، نضج يافت. شرحي كه خواجه نصيرالدين طوسي بر «اشارات» ابن سينا نوشت، به بسياري از پرسش‌هاي ايجاد شده در فاصله بعد از شيخ الرئيس پيرامون روش فلسفه مشايي، پاسخ داد. خواجه را بيشتر مي‌توان احياگر علوم انساني انباشت شده در قرون ماضي ايران دانست كه از علم سياست فارابي تا علم اخلاق ابن مسكويه و فلسفه ابن‌سينا را جمع آوري نمود. آنچه خواجه نصير به تعبير امروزي پيرامون علوم انساني اسلامي بيان كرده است را مي‌توان در تقسيم‌بندي او پيرامون مفهوم «حكمت» مشاهده كرد كه عمده اين مباحث در كتاب اخلاق ناصري به چشم مي‌خورد. 
  
حكمت در اخلاق ناصري

خواجه نصيرالدين جزو مشهورترين نظريه‌پردازان مكتب شيعه به حساب مي‌آيد و مهم‌ترين كتاب در حوزه حكمت عملي و اخلاق را در عصر خود به نگارش درآورده است. موضوع كتاب «اخلاق ناصري» اجزاي حكمت است. خود خواجه، حكمت را چنين تعريف مي‌كند:«دانستن چيزها چنانكه بايد و قيام نمودن به كارها چنانكه بايد، به قدر استطاعت، تا نفس انساني به كمالي كه متوجه آن است برسد.» وي حكمت را به دو قسمت تقسيم مي‌كند كه عبارتند از: «حكمت نظري» و «حكمت عملي». او حكمت نظري را «حكمت دانستن» مي‌نامد و آن را «آنچه وجود آن موقوف بر حركات ارادي اشخاص بشري نباشد» معرفي مي‌كند. در مقابل حكمت عملي يا به تعبير خواجه «حكمت كردني» عبارت است از «دانستن مصالح حركات ارادي و افعال صناعي نوع انساني در وجهي كه مودي باشد به نظام احوال معاش و معاد ايشان.»
حكمت نظري در نگاه خواجه، به سه قسم قابل تقسيم است؛ اول مابعدالطبيعه است كه علم الهي را شامل مي‌شود و همانا شناخت خدا و موجودات مقرب اوست كه به فرمان حق تعالي مبدأ و اسباب موجودات ديگر شده‌اند. دوم علم رياضي است كه هندسه، نجوم و حساب را شامل مي‌شود و قسم سوم علوم طبيعي و شناخت طبيعت است. 
حكمت عملي نيز به دو قسم فردي و اجتماعي قابل تقسيم است. حكمت فردي به انفس و رفتار هر فرد مي‌پردازد و از همين رو به آن «علم الاخلاق» گفته مي‌شود. در حكمت عملي اجتماعي نيز از نگاه خواجه نصيرالدين طوسي، بخشي در خصوص تدبير منزل و خانواده است و ديگري درخصوص تنظيم روابط اجتماعي و سياسي در سطح يك جامعه:«يكي راجع به جماعتي است كه ميان آنان مشاركت است در منزل و دوم آنچه درباره جماعتي است كه بين آنها مشاركت است در شهر و ولايت و اقليم بلكه مملكت.»
در ادامه به سه قسم حكمت عملي در نگاه خواجه نصيرالدين طوسي (اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن) پرداخته شده است. 
 
اخلاق در حكمت عملي

موضوع «اخلاق» از نظر خواجه «نفس انسان» است. نفس با توجه به قدرت اراده‌اي كه مي‌تواند از خود بروز دهد، از سويي منشأ افعال نيك و ممدوح و از طرفي افعال زشت و مذموم است. انسان با توجه به نوع خلقت و آفرينش خود، جايي در اين ميانه خير و شر قرار گرفته است و مي‌تواند با تنظيم قواعد اخلاقي، خود را به اعلي عليين برساند يا با بي‌توجهي به اخلاق فردي، به اسفل سافلين سقوط كند. 
براي شناخت و تنظيم روابط نفساني بايد ابتدا سه قوه را در آدمي شناسايي نمود. يكي از اين سه قوه، قوه ناطقه است كه مبدأ تفكر و تشخيص حقايق امور است. دوم قوه غضبيه است كه مبدأ غضب ، ترس ، شوق و جاه‌طلبي است و سوم قوه شهوت است كه مبدأ ميل به غذا و شهوت آدمي به شمار مي‌آيد. از نگاه خواجه نصير، قوه ناطقه وجه تمايز انسان و ديگر موجودات و دو قوه آخر، وجه اشتراك آدمي و ساير موجودات است. 
خواجه معتقد است از آن جا كه انسان از همان ابتداي خلقت، مستعد استفاده از قوت عضبه و شهوت است، لذا «ضروري است معلمان و داعيان و هاديان، تا بعضي به لطف و گروهي به عنف او را از توجه به جانب شقاوت و خسران كه در آن به زيادت جهدي و حركت وجود ندارد، بلكه خود سكون و عدم حركت در آن معني كافيست، مانع شود و روي او به جانب سعادت ابدي كه جهد و عبادت مصروف به آن مي‌بايد داشت و جز به حركت ضمير در مسير حقيقت و اكتساب فضيلت بدان مقصود نتوان رسيد مي‌گرداند.»
سعادت دنيوي و اخروي، منوط به استفاده از هر سه قوه به صورت معتدل است به گونه‌اي معتدل است و اين خصوصيات اوليا و انبياي الهي است. با توجه به اينكه معتدل نمودن قواي نفساني منجر به كسب فضيلت است، عدالت نيز خود فضيلتي فراتر از ديگر فضيلت‌هاست و انحرافات ناشي از افراط يا تفريط در قواست. به قول خواجه نصير: «خلل كميت يا از مجاورت اعتدال بود در جانب زيادت يا از مجاورت اعتدال بود در جانب نقصان.»
 
تدبير منزل

آنچه خواجه تدبير منزلش مي‌نامد، نه خانه است كه از خشت و گل و سنگ و چوب كشد، بلكه تأليفي است مخصوص ميان شوهر و زن و والد و مولود. پس «خانواده» موضوع تدبير منزلي است كه خواجه از آن سخن مي‌گويد. در بخشي از توضيحات خواجه درباره تدبير منزل به خصوصيات مرد و زن در خانواده پرداخته شده  و در بخشي ديگر، ازدواج و كيفيت آن مورد بحث قرار گرفته است. 
در خصوص ويژگي‌هاي سرپرست منزل، او اينگونه توضيح مي‌دهد:«سرپرست منزل از يك سو طبيب و شريف‌ترين عضو منزل است، لذا بايد مسئوليت جمع منزل را بپذيرد و از راخ يافتن هرگونه انحراف و تباهي در منزل جلوگيري نمايد.»
در تدبير منزل، هدف از ازدواج، حفظ مال و طلب نسل برشمرده شده و در ابوابي از اخلاق ناصري، به كيفيت ازدواج، فرزند داري و آموزه‌هاي تربيت فرزند اشاره شده است.» حقوق پدر، مادر و فرزندان همچنين در كتاب اخلاق ناصري ذكر شده است. 
 
سياست مدن

خواجه نصير انسان را موجود «مدني بالطبع» مي‌داند، لذا فطرتاً محتاج به اجتماع است. او اين اجتماع را «تمدن خواند كه مشتق از مدينه است و مدينه موضع اجتماعي اشخاص كه به انواع حرفه‌ها و صناعت‌ها تعاوني كه سبب تعيش بود مي‌كشد.» در يك تمدن نياز به تعاون و همكاري است كه دست متعديان را از دامن اعضاي آن جامعه پاك سازد، حقوق ديگران را استيفا نمايد. او اين هنر حفظ حدود در اجتماع را سياست نام مي‌گذارد. مدير يا مَلِك در اصطلاح خواجه، فردي است كه سوار بر سياست است:«مراد از ملك نه آن است كه او را خيل و حشمت و مملكتي باشد، بلكه مراد آن است كه مستحق ملك او بُوَد در حقيقت و گرچه به صورت هيچ كس بدو التفات نكند و چون مباشرت تدبير غير او باشد، جور و عدم نظام شايع است.» 
وي علت انتخاب مَلِك معتدل توسط مردم را احتياج به عدالت برمي‌شمرد كه از «اكمل فضايل» است كه حفظ نظام اجتماعي وابسته به آن است. البته خواجه تبصره‌اي بر اهميت عدالت مي‌زند و آن عبارت است بر تقدم «محبت و ولايت» بر عدالت، چراكه اگر در جامعه اصل بر ولايت و محبت باشد ديگر اساساً احتياجي به اجراي اصناف و انصاف با ابزار عدالت نيست. از اين روست كه خواجه، محبت را مقدم بر عدالت ورزي مي‌داند. 
خواجه نصيرالدين در تعريف خود پيرامون سياست مدن، آن را به چهار دسته تقسيم مي‌نمايد. اولي سياست ملك است كه عبارت باشد از تدبير جماعتي كه منجر به فراهم شدن فضيلت‌ها براي آنان است و اين سياست را سياست فضلا مي‌داند. دسته دوم اما سياست كرامت است كه تدبير جمعي براي نيل به كرامت و سعادت بشري به شمار مي‌آيد. دسته سوم سياست غلبه است كه تدبير امور جاري و مالي و... است كه آن را سياست خسسات خوانند و قسم چهارم و نهايي، «سياست جماعت» است. سياست جماعت توسط خواجه اينگونه تعريف شده كه شامل تدبير گروه‌هاي مختلف بر اساس قانوني كه ناموس الهي وضع نموده، است:«سياست ملك اين سياسيات ديگر را بر اهالي آن توزيع نمايند و هر صنف را به سياست خاص خود مؤاخذه كند تا كمال ايشان از قوت به فعل آيد، پس آن سياست، سياسكي سياسيات خوانده مي‌شود.»
هدف از علم تدبير و سياست مدن از نگاه خواجه نصير، رسيدن به «مدينه فاضله» است كه آن را داراي پنج ركن برمي‌شمرد كه شامل «افاضل»، «دوي الاسنه»، «مقدران»، «مجاهدان» و «ماليان» است. در سوي ديگر مدينه فاضله، مدينه غيرفاضله قرار دارد كه خود از نگاه خواجه مي‌تواند بر سه قسم باشد؛«مدينه جاهله»، «مدينه فاسقه» يا «مدينه ضاله» است. 
حكومت در نگاه خواجه نصير يا توسط فرد صالح اعمال مي‌شود كه در اين صورت «سياست فاضله» اجرا مي‌گردد و مجري آن امام جامعه است و هدف در چنين زيستي سعادت و نيل مردم به كمال است. در مقابل ممكن است «سياست ناقصه» در مدينه اجرا شود كه خواجه آن را «تغلب» مي‌نامد كه هدف آن اسارت خلايق در بند است و نهايت آن چيزي جز شقاوت و مذمت نيست. 
آخرين بابي كه او در سياست مدن درباره آن سخن رانده است. خواجه نصير مفصلاً به ذكر خصايص و فضايل ملك پرداخته است. از نظر او ملك بايد آراسته به ابوت، بلندطبعي، دارا بودن متانت، صبر و ياريگري صالحان باشد كه در حاكم مدينه فاضله بايد وجود داشته باشد. نخستين وظيفه اين حاكم محبت آفريني بين دوستان ، نفرت انگيزي بين دشمنان و شكل دهي به اتحاد ميان گروه‌هاي مردم در مدينه فاضله «قلم، شمشير، مزارعه و معامله» است. 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر