علي احمدي فراهاني
همانگونه كه در صفحه پيشين تاريخ اشارت رفت، كميته انقلاب اسلامي از آغازين نهادهاي تأسيس شده در انقلاب و هدف آن، حفظ نظم در مقياس كشوري بود. اين نهاد به رغم آنكه در نيل به اين هدف در سراسر كشور توفيقاتي مهم را كسب نمود، اما در شهر اصفهان فراز و نشيبهاي غريبي را تجربه كرد. مقالي كه پيش روي داريد در تبيين اين فعل و انفعالات در كميته اصفهان و با استناد به خاطرات مهندس سیدرضا مير محمدصادقي از شاهدان اين رويدادها به رشته تحرير درآمده است. اميد آنكه علاقهمندان را مفيد و مقبول افتد.
تلاش براي جلوگيري از حس انتقامجويي كور
فوران احساسات و خواستهها از بارزترين خصال جوامع انقلابي پس از پيروزي است. يكي از ملاكهاي سنجش موفقيت انقلابها اين است كه آنان تا چه حد توانستهاند احساسات كور اجتماعي را مديريت كنند و مانع از آثار تخريبي آن شوند. نهاد كميته انقلاب اسلامي يك روز پس از پيروزي انقلاب و در همين راستا شكل گرفت و تلاش كرد كه در ايجاد ثبات اجتماعي مؤثر باشد. تشكيلدهندگان كميته در اصفهان نيز چنين قصدي داشتند و براي تحقق آن همداستان شدند. مهندس سيدرضا مير محمدصادقي در اين باره ميگويد:
«با پيروزي انقلاب اسلامي در اصفهان، از يك سو لبخند پيروزي بر لبانمان نقش بسته بود و از سوي ديگر در خوف و رجا به آينده مينگريستيم. آيندهاي كه سير حوادث نشان داد بيم درباره آن بيجهت نبوده است. از اولين تمهيدات براي تثبيت انقلاب، نهادسازي بود. ايجاد نهادهاي انقلابي براي مقابله با نابسامانيهاي پس از پيروزي، مهمترين اقدامي بود كه بايد انجام ميشد. يكي از اين نهادها، دادگاه انقلاب بود. دادگاه انقلاب در تمامي انقلابهاي جهان سابقه دارد. به نظر ميرسد اين نهاد قضايي براي ايجاد آرامش و امنيت در اجتماع و جلوگيري از هرج و مرج در محاكمات و انتقامگيريهاي پس از پيروزي تشكيل ميشود. از همين رو در اصفهان پس از تسخير ساختمان ساواك، آنجا تبديل به دادگاه انقلاب شد. در آن زمان نه آدم و نه تجربهاي براي اين كار داشتيم، حتي براي حفظ امنيت آن با مشكل مواجه شديم. بر اين مبنا، تعدادي سرباز وظيفه از مركز توپخانه براي امنيت آنجا آورديم. بازداشتيها هم كه هر روز تعدادشان فزوني مييافت، در اتاقهاي قسمت عقب ساختمان نگهداري ميشدند. براي جلوگيري از انتقامكشيهاي كور هم قرار شد من و مهندس حسن عبوديت در مورد دستگيرشدگان اظهارنظر كنيم كه زنداني بشوند يا آزاد؟ از آنجايي كه تجربه كودتاي28 مرداد را از سرگذرانده بودم، ميدانستم هر كسي با ديگري اختلاف و دشمني دارد، از اين وضعيت براي انتقامگيري استفاده ميكند. در آن زمان داغ تودهاي بودن اتهامي بود كه بر پيشاني دشمنان زده ميشد. در اين زمان هم طاغوتي و ضدانقلابي بودن سكه رايج اتهامزني بود. از همين رو براي جلوگيري از تكرار چنين وضعيتي در راديو سخنراني كرده و مردم را از رفتارهاي انتقامي نهي كردم و بر قانونمند بودن دستگيريها تأكيد نمودم. بر مبناي چنين رويهاي از ضرب و جرح زندانيان جلوگيري كردم.»
بانيان «خشونت در اصفهان»
در كنار تلاشهاي كساني كه بعدها كميته انقلاب اسلامي را تشكيل دادند، گروه ديگري نيز در اصفهان به خودنمايي پرداختند كه خشونت و انتقامجويي را وجه غالب رفتارهاي خود قرار داده بودند. اين طيف با تشكيل گروهي به نام كميته دفاع شهري و آوردن فردي به نام اميد نجفآبادي به عنوان حاكم شرع از قم، سعي داشتند تا به رفتارهاي خود لباس قانون بپوشانند. راوي در ادامه خاطرات خويش در اين باره اذعان دارد:
«البته بودند افرادي كه دور از چشم ما تندرويهايي ميكردند. اين افراد بيشتر از اطرافيان آيتالله طاهرياصفهاني بودند و ما را به عدم قاطعيت انقلابي متهم ميكردند. مقاومت در برابر اين انتقادات موجب شد آنان خود دست به كار شوند و موازي ما اقداماتي انجام دهند. ازجمله باغ شخصي به نام مصطفوي را تبديل به زندان كردند. مدتي نگذشت كه در شهر شايع شد بازداشتيها را به آنجا برده و مورد اذيت و آزار قرار ميدهند تا از آنان اقرار بگيرند. اشراقي، شهردار اصفهان را اعدام كردند، در حالي كه جرمي مرتكب نشده بود و مستحق چنين عقوبتي نبود يا باغبان ساواك را دستگير كردند چراكه اين شغل را دليلي بر همكاري با ساواك ميدانستند. آيتالله خادمي سردمدار مخالفت با چنين وضعي بود. از همين رو چند جلسهاي با آيتالله طاهري برگزار كرد تا از اين رويه مذموم جلوگيري شود. جلسات همراه با تفاهم و توافق بود، اما خروجي آن نتيجهاي دربرنداشت. آنان حتي براي قانوني جلوه دادن اقدامتشان دست به دامان قم شدند. بدين معنا كه مدتي فردي به نام فتحالله اميد نجفآبادي را به عنوان حاكم شرع از قم آوردند و به امضاي او احكام خود را رسميت بخشيدند و اجرا كردند. بازوي نظامي اين اقدامات هم تشكيلاتي به نام دفاع شهري بود. گردانندگان دفاع شهري افرادي چون محمد عطريانفرد، مهندس قمصري و مهندس خوانساري بودند. اكثر نيروهاي آن هم از اهالي قهدريجان بودند. البته گفتني است جو جامعه هم به نفع آنان بود، چون اينگونه اقدامات از منظر مردم، انقلابيگري به حساب ميآمد. در مقابل اين رفتارهاي غيرقانوني، تصميم گرفتيم همچون ديگر نقاط ايران كميته انقلاب اسلامي را تشكيل دهيم. از همين رو نزد آيتالله مهدويكني رفتیم و از او حكم تأسيس كميته را گرفتيم. كميتهها تحت رياست معنوي روحانيان مناطق و محلات قرار داشتند و بالطبع در اصفهان هم چنين نقشي را آيتالله خادمي برعهده گرفت. حكم رياست اجرايي اما به نام مهندس بحرينيان صادر شد، البته فعاليتهاي اصلي بر عهده من و حاجعلي تابش بود. محل كميته را هم خانه سابق سردار اعظم در كوچه فتحيه قرار داديم.»
راهپيمايي «كميته دفاعشهري» عليه «كميته انقلاب اسلامي»!
با شناختي اجمالي از ماهيت انديشه و عملِ اين دو نهاد، ايجاد اصطكاك ميان اين دوكميته امري محتمل به نظر ميرسيد، چه اينكه اين دو طيف درباره نحوه رفتار، با يكديگر اختلافات بنيادين داشتند. با اين همه كميته انقلاب اسلامي در اصفهان سعي داشت تا در برابر خشونتهاي فزاينده طرف مقابل، تا سرحد امكان صبر پيشه سازد و رويارويي حداقلي را سرلوحه رفتار خود قرار دهد:
«پس از تشكيل هسته مركزي كميته، سعي كرديم در مناطق مختلف نيز واحدهايي ايجاد كنيم. ازجمله در دروازه تهران كميتهاي زير نظر آيتالله سيدمحمدعلي ميرمحمدصادقي بهوجود آورديم. همو بود كه پس از فوت آيتالله خادمي، چندي رياست حوزه علميه اصفهان را برعهده داشت، اما دولتش مستعجل بود. كميتههاي ديگر هم در دروازه طوقچي و فلاورجان تشكي داديم. از اين پس، كميتهها مانعي در برابر اقدامات غيرقانوني كميته دفاع شهري بودند؛ اقداماتي كه از تعرض به جان انسانها به حيوانات نيز تسري يافته بود. به طوري كه در قهدريجان پس از مصادره گاوهاي عباسقلي حشمت، اين حيوانات زبانبسته را با كارد به هلاكت رسانده و شعار داده بودند: اين گاو امريكايي اعدام بايد گردد! يا سيگارهاي افراد را به عنوان كالاي قاچاق مصادره ميكردند. در حالي كه فتواي آيتالله خادمي اين بود كه سيگار چون جزو مايحتاج ضروري مردم نيست و قاچاق محسوب نميشود، مردم مخيرند سيگار گران را نخرند، اما اين افراد به اموال مردم به اسم قاچاق دستاندازي ميكردند. تشكيل كميته موجب شد ستمديدگان ملجأ و پناهي در مقابل قانون اين بيقانونيها بيابند. بر اين اساس، روزي نبود كه شكايتي از كميته دفاع شهري به دست ما نرسد. وظيفه ما هم اين بود كه طبق حكمي كه از آيتالله مهدويكني داشتيم، در مقابل اين خلافها بايستيم. از همين رو عاملان اين رفتارها را دستگير ميكرديم. اختلافات به صفبندي دو طرف منجر شد تا آنجا كه كميته دفاع شهري عليه كميته انقلاب اسلامي راهپيمايي برگزار كرد. در فلاورجان هم درگيري ميان كميته دفاع شهري قهدريجان و كميته انقلاب اسلامي فلاورجان به زد و خورد منجر شد. يك نفر كشته و عدهاي از بچههاي كميته انقلاب دستگير شدند. شكايتمان به استاندار و حاكم شرع هم ره به جايي نبرد. اين حادثه همزمان با درگيريهاي حزب جمهوري خلق مسلمان در قم بود. براي مقابله با اين جريان، نيروهاي كميته از سراسر كشور به قم فراخوانده شدند. بالطبع كميتهايهاي اصفهان هم احضار شدند. در پاسخ گفتيم: تعدادي از افراد ما دستگير و در بازداشت كميته دفاع شهري هستند. بنابراين از تهران به آنها امر شد نيروهاي كميته آزاد شوند.»
ناكامي ميانجيگران ميان اين 2 كميته!
بانيان كميته دفاع شهري در اصفهان، به دليل پيشينه خشونتهاي پيش از انقلاب ِخويش، در ايجاد فضاي چالش و تقابل مهارت داشتند و با رفتارهاي تخريبي خويش، سعي كردند تا عرصه را بر كميتههاي انقلاب تنگ كنند. اين اختلافات پس از چندي، بازتاب فرا شهري و فرااستاني داشت و نهايتاً موجب دخالت امام خميني براي پايان دادن به اين مناقشه شد. با اين همه و در عين اعجاب ناظران، ميانجيگراني كه از سوي امام يا نهادهاي قانوني راهي اصفهان شدند نيز در مهار كميته دفاع شهري توفيقي نيافتند. علاوه بر اين امري كه به ماجراي اصفهان به شدت دامن زد، قتل مهندس امير عباس بحرينيان رياست كميته اصفهان بود. مهندس مير محمدصادقي در اين باره ميگويد:
«اين ماجراي اختلاف به قم و تهران كشيده شد. امام خميني درصدد برآمد به اين مناقشه فيصله بدهد. از همين رو، آيتالله ناصر مكارمشيرازي به اين منظور به اصفهان آمد. هنگام سخنرانياش در مسجد سيد، با اعتراض مرتضي نيلي مواجه شد كه گفت: تو كه كتابت برنده جايزه سلطنتي شده، حق نداري اينجا حرف بزني! آقاي مكارم هم در پاسخ گفت: به من ميگويند سابقه مبارزاتي نداري، در حالي كه من سه بار سابقه زندان و سه بار سابقه تبعيد در كارنامهام دارم. ادامه اغتشاشات موجب شد وي از منبر پايين بيايد و در حقيقت او را از منبر پايين كشيدند! پس از آن شيخ شهابالدين اشراقي، داماد امام، از سوي وي آمد. مأموريت او هم قرين توفيق نبود. سپس آيتالله شيخ محمد يزدي فرستاده شد كه او را با وضعي بد از اصفهان آيتالله بيرون كردند. با ناكامي نمايندگان امام، مسئله به شوراي انقلاب ارجاع شد. شوراي انقلاب هم دكتر محمدجواد باهنر را براي حل اختلاف به اصفهان اعزام كرد. اولين جلسه حلاختلاف در منزل آيتالله خادمي و با حضور آيتالله طاهري، علياكبر پرورش، شيخ عبدالله نوري، حسين رضايي، شيخ عباسعلي روحاني، اديب، فضلالله صلواتي ( فرماندار اصفهان)، حاج علي تابش و من به همراه نماينده اعزامي شوراي انقلاب شهيد باهنر برگزار شد. متعاقب آن، جلسات ديگري نيز تشكيل شد كه گويا فاضل هرندي هم در يكي از جلسات حضور داشت. افرادي چون آيتالله مكارمشيرازي كه به اصفهان آمده بودند، در گزارشهايشان، ادعاهاي ما در مورد بازداشتهاي غيرقانوني و خودسرانه كميته دفاع شهري را تأييد كرده بودند. در مورد بازداشتهايي كه بعضاً بدون حكم صورت گرفته و حتي دامان برخي از انقلابيون را گرفته بود در اين جلسه مذاكره شد و هر دو طرف مستندات و مدعيات خود را مطرح كردند. در اين ميان دكتر صلواتي بينابين صحبت كرد و به قولي وسط بازي كرد. نتيجه جلسات آن شد كه كميته انقلاب اسلامي و كميته دفاع شهري در يكديگر ادغام شده و تحت عنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فعاليت كنند. اصفهان هم ديگر كميته با هر عنواني نداشته باشد. همچنين قرار شد ادغام تحت نظر شورايي با نام شوراي ادغام انجام پذيرد كه از هر دو طرف در آن حضور داشته باشند. من و مهندس بحرينيان به نمايندگي از كميته انقلاب اسلامي اصفهان و اديب و حسين رضايي به نمايندگي از كميته دفاع شهري، همچنين آيتالله باقريكني، برادر آيتالله مهدويكني، از سوي کمیته انقلاب اسلامي كل كشور و نيلفروشان از سوي سپاه پاسداران در شوراي ادغام با رياست دكتر باهنر عضويت داشتند. اين تصميم توسط دكتر باهنر در نماز جمعه اصفهان به اطلاع مردم رسيد. يك شب هم در منزل دكتر صلواتي بر چگونگي ادغام و حق و حقوق نيروها بحث و گفتوگو كرديم و فرداي آن شب براي اجراي ادغام تعيين شد. با كمال تعجب و تأسف، فرداي آن روز مهندس بحرينيان به شكلي فجيع ترور شد و كار ادغام به تعويق افتاد. بينياز از توضيح بود كه مردم و افكار عمومي، اين ترور را به مخالفان آن شهيد يعني كميته دفاع شهري منتسب ميكردند؛ چيزي كه بعدها مهدي هاشمي نيز به اين شرح به آن اعتراف كرد: به هنگام اوجگيري اختلافات سپاه و كميته در اصفهان كه به صورت يك ماجراي عمومي درآمده بود، من يك شب در راه دزفول به جعفرزاده (محمدحسين) گفتم: مهندس بحرينيان در اين اختلاف محور اصلي است و اگر او زده شود، ماجرا تمام خواهد شد. او نيز همين عقيده را داشت. به او گفتم برو اصفهان با دوستان ديگر نيز همكاري كنيد و ترتيب زدن او را بدهيد. او رفته بود با. . . مقدمات را فراهم كرده بود و توسط چند نفر كه دو نفرشان به نام مهديزاده و جعفرزاده بودند، قتل بحرينيان را انجام داده بودند.»
انحلال كميته انقلاب اسلامي اصفهان
از عجايب روزگار در تاريخ انقلاب در اصفهان اين است كه نهادي كه براي حفظ نظم و مهار خشونت كور و مزمن در اين شهر ايجاد شده بود، خود قرباني خشونت شد و نهايتاً كارايي خويش را از دست داد. اين نهاد توسط كساني به بنبست رسيدكه باني بسياري از خشونتهاي پيش و بعد از انقلاب بودند اما در روزگار ما، به حاملان و حاميان انديشه مبارزه با خشونت مبدل شدهاند. راوي در ادامه نقل خاطرات خويش و به بهانه ذكر خاطره انحلال كميته انقلاب اصفهان، به خاطرهاي اشاره دارد كه ذكر آن عبرتآموز تواند بود:
«در گير و دار آنچه بر ما گذشت و ما را سوگوار دوست و همكارمان كرد، كميته انقلاب اسلامي اصفهان هم منحل شد. طبق توافقي كه شده بود، افراد در پيوستن به سپاه يا ترك خدمت مخير بودند. عدهاي همچون علي طرفه و مسجدي به سپاه پيوستند و برخي از اعضا جزو محافظان آقاي بجنوردي(استاندار) شدند. گروهي هم مانند حسين آقاجان با ديدن ناملايمات و ناهنجاريهايي كه شرح آن گذشت، رخت و اسلحه خويش را واگذاشتند و خدمت به ملك و انقلاب را در شيوهاي ديگر جستوجو كردند. افرادي هم بنا به صلاحديد شوراي ادغام از كار كنار گذاشته شدند. در اين حوادث مخالفان امروز، همراهان ديروز يكديگر بودند. در اينجا ذكر خاطرهاي از اين همراهي بد نيست. در ابتداي پيروزي انقلاب براي بيان مشكلات به تهران نزد آيتالله منتظري رفتم. آيتالله در خيابان شهباز اقامت داشت. در اتاق وي ديدم سه نفر خوابيدهاند و در حال استراحت هستند. به آيتالله منتظري از مشكلات اصفهان گفتم و ادامه دادم: ما انتظار داريم شما كه آيتالله خادمي را ميشناسيد، حال نميدانم مرا ميشناسيد؟... كه وي گفت: من چطور شما را نميشناسم، من شما را خيلي خوب هم ميشناسم. خدمتتان به آقاي هاشمي را فراموش نميكنم. پرسيدم: منظورتان آقا سيد مهدي هاشمي است؟ پاسخ داد: نه، منظورم آشيخ اكبر است. مهدي هاشمي اين است كه اينجا نشسته است. سيدمهدي هاشمي در آن زمان برخلاف قبل معمم شده بود. مقصود آنكه صحبتهايم با آيتالله منتظري بينتيجه ماند و آن سه نفري كه در حال استراحت بودند، يكي آيتالله طاهري بود و آن دو نفر ديگر مهندس مصحف و علياكبر پرورش بودند. آنان نزد آيتالله منتظري آمده بودند تا در انتخاب استاندار اعمال نفوذ كنند. در اين مورد هم موفق شده و دكتر واعظي(پدر محمد اصفهاني، خواننده) را به عنوان استاندار انتخاب كردند. در تمامي امور چنين بود، آقاي طاهري و پرورش يا او و سالك دو طرز فكر متفاوت و متباين بودند، اما در آن موقع به يك شيوه عمل كردند. به نظرم هيچكدام نميتوانند از اقدامات يكديگر تبري جويند. در انحلال كميته انقلاب اسلامي اصفهان هم دو گروه همراه يكديگر بودند و اقدامي مشترك انجام دادند. بدينترتيب، نهادي كه سعي در جلوگيري از تندرويهاي برخي از انقلابيون داشت، قرباني تندرويها شد. بدين گونه برگي ديگر از تاريخ انقلاب در اصفهان ورق خورد.»
* مستندات اين مقال، تماماً برگرفته از خاطرات مهندس سیدرضا میرمحمدصادقی در گفتوشنود با مركز اسناد انقلاب اسلامي است.