كسري محمديان
تا به حال در زندگي با آدمهايي كه به اصطلاح بيچشم و رو و گربهصفت هستند برخورد داشتهايد؟ چه سؤال عجيبي ميكنم! خوب معلوم است كه همه ما در زندگي حداقل براي يك بار هم كه شده طعم تلخ گزيده شدن توسط اين دسته از افراد را چشيدهايم. آدمهايي كه با وقاحت تمام، همه لطف و محبت ما را در يك لحظه به باد ميدهند و ميروند. ما ميمانيم با زخمي بر دل و ذهني خراب از اين همه نامردي و نامردمي. آدمهايي كه نه محبت ما را ميبينند و نه آن را درك ميكنند. آدمهايي كه تمام محبت و توجه ما را وظيفه ميدانند و بس. آدمهايي كه هر چقدر به آنها محبت كنيم هميشه طلبكار هستند و ميگويند كي محبت كردي كه من نديدم. آدمهايي كه دوست دارند و معتقدند در يك رابطه دوستانه بايد همه چيز به نفع آنها باشد. زماني هم كه ببينند ديگر هيچ منفعتي از طرف مقابل نصيبشان نميشود به راحتي مثل يك گرگ طرف مقابل خود را تكه تكه ميكنند و ميروند.
آدمهاي بدخيم و مسموم
بعضيها اصولاً آدمهاي بدخيم و مسمومي هستند. تعدادي از آنها حتي خودشان از تأثير منفياي كه روي آدمهاي پيرامونيشان ميگذارند، آگاه نيستند، اما آنها از ايجاد آشفتگي، به هم زدن كارهاي مردم و افسرده كردن آنها، خشنود و راضي ميشوند. اين افراد را هم ميتوانيم در رديف آدمهاي خودخواه قرار دهيم هم در رديف افراد سوءاستفادهگر. افرادي كه فقط به خود فكر ميكنند و رضايت و خشنودي خودشان مهم است، حال اين رضايت با تخريب ديگران به دست بيايد يا نه از نظر آنان اصلاً موضوع با اهميتي نيست. اين افراد با پررويي تمام براي سوءاستفاده از طرف مقابل خود نقشه ميكشند و به قدري حرفهاي و واقعي اين نقشه خود را عملي ميكنند كه طرف مقابل دچار عذاب وجدان شده و با كمال ميل و از سردلسوزي براي او آن كار را انجام ميدهد.
برخي افراد كه جزو آدمهاي باهوش باشند خيلي سريع متوجه ميشوند كه مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند و خود را از اين وضعيت نجات ميدهند. اما در اكثر موارد افراد به دليل اعتماد و دوستي، مدتي طول ميكشد تا متوجه شوند كه اين فرد دوست واقعي آنها نيست و معمولاً هم در شرايطي قرار ميگيرند كه نميدانند بايد با او چه برخوردي كنند. معمولاً از ترس اينكه دوستيشان به هم نخورد شجاعت برخورد با او را ندارند، ولي اگر هم جزو افراد شجاع باشند و با او برخورد كنند، همين فرد سوءاستفادهگر طوري رفتار ميكند كه طرف مقابل خود را از كرده خود پشيمانكرده و در عذاب وجدان بيشتري گرفتار ميكند.
موضوعي شخصي يا اجتماعي؟
ويژگيهاي شخصيتي هم مثل هر چيز ديگري به يك حد و اندازهاي در انسان وجود دارد. يعني در شكل ذاتي آن ما بايد تعداد كمي آدم خيلي پررو، تعداد كمي آدم خيلي كم رو و تعداد خيلي زيادي آدم با ميزان روي متوسط داشته باشيم اما به نظر ميآيد اين ميزان پررويي كه در برخي آدمها وجود دارد ديگر يك ويژگي شخصيتي نيست بلكه يك معضل اجتماعي است. در حقيقت وقتي پررويي و بيچشم و رويي جواب بدهد و كار را پيش ببرد بايد در نظر اجتماعي ترديد كرد. به اين ترتيب بسياري از افراد، نقاب پررويي را به چهرهزده و با آن ژست ميگيرند. اين افراد ياد گرفتهاند كه با پررويي به مقاصد خود برسند. ياد گرفتهاند با پررويي از اعتماد ديگران سوءاستفاده كنند. در حقيقت قبح اين رفتار زشت در جامعه كمرنگ شده است، چيزي كه قبلاً در فرهنگ ما نبوده و اكنون ايجاد شده است.
به آنها باج ندهيم
اما بايد بدانيم اين خود ما هستيم كه تعيين ميكنيم ديگران با ما چگونه رفتاري داشته باشند. تمام ناراحتيها، ضررها و صدماتي كه از سوي ديگران تحمل ميكنيم نتيجه رفتار و طرز برخورد نامناسب خود ما است و براي رهايي از اين مخمصه تنها بايد گفتار و رفتار خود را بررسي كرده و طرز برخورد خود را با ديگران اصلاح كنيم. اگر در برابر سوءاستفاده چنين افرادي از خود مقاومتي نشان ندهيم اين پيام را به ديگران ارسال ميكنيم كه براي بازيچه شدن آمادگي كامل را داريم. به عكس چنانچه با گفتار و اعمال خود به طرف مقابل بفهمانيم كه سوءاستفاده براي ما قابل تحمل نيست، در واقع فرد سوءاستفادهكننده را خلع سلاح كرده و مهماتش را از چنگش ربودهايم. هرگونه ترديد و تزلزل و مخالفت سطحي و ملايم مؤيد اين نكته است كه ما فردي سلطهپذير هستيم و با كمي اصرار و پافشاري ميتوانند ما را قرباني كنند. در واقع بايد بياموزيم در هيچ شرايطي به چنين افرادي باج ندهيم.
پس بايد با تغيير در طرز تفكر و بالا بردن سطح آگاهي خويش، رفتار و گفتاري سنجيده و قاطع در پيش گيريم و عرصه را براي تاخت و تاز و سوءاستفادهكنندهها باقي نگذاريم. به جاي استفاده از كلام و سخن، واكنشهاي غيرمنتظره و قاطع از خود نشان دهيم. با تمرين و ممارست رفتاري در پيش گيريم كه افراد سلطهجو به خود آيند و پايشان را از گليمشان درازتر نكنند. هرگز انتظار نداشته باشيم كه گذشت زمان سوءاستفاده از ما را متوقف كند بلكه با اقدامي مناسب به طرف مقابل بياموزيم كه نفوذناپذيريم و به اصطلاح بيدي نيستيم كه با اين بادها بلرزيم. دست كم يك بار در برابر افراد يكدنده و سمج بايستيم و سر سوزني از موضع خود عقبنشيني نكنيم. اجازه ندهيم كه تصميمات يك گروه خاص ما را بازيچه كند يا موجب اتلاف وقت و نيروي ما شود. ايستادگي در برابر موقعيتهاي قربانيكننده و ترسآور در نخستين برخورد دشوار بوده و به تدريج آسان ميشود.