آذر تقريباً مغز متفكر كار است و حساب و كتاب دست اوست. كارها به ظاهر خوب پيش ميرود تا اينكه يك نزاع خانوادگي همه چيز را به هم ميريزد. شرايط به گونهاي پيش ميرود كه آذر با امتحانات سختي مواجه ميشود. آذر روايت زني است كه ميخواهد در اجتماع رشد كند. حصارهاي ذهني را بشكند و تجربههاي جديد داشته باشد. كارگردان براي اين مفهوم يكي از افراطيترين مصاديق ممكن را به كار برده است: زن موتورسوار! موتور مسابقه براي علاقه و پيك موتوري براي كار؛ مسئلهاي كه در فيلم چندينبار مورد اعجاب و اعتراض مردان مختلف قرار ميگيرد. نگاهي كه ناشي از تفكر سنتي جامعه است. فرقي نميكند مردي عامي در خيابان باشد يا فردي متجدد و هوسباز در آپارتمان! نگاه مردانه در همه آنها مشترك است و ساختارشكني «آذر» را برنميتابد. اين مدل فكري در شخصيت «عمو» متبلور شده است؛ فردي كه توانسته كار كردن زنان را بپذيرد، همانطور كه دختر خودش كار ميكند، اما نتوانسته جايگاه جديدي را كه آذر براي يك زن تعريف كرده بپذيرد. گاه انتقادات او منطقي به نظر ميرسد، اما در مجموع شخصيت او به گونهاي تعريفشده تا تفكري كه قرار است آن را نمايندگي كند، محكوم شود؛ حريفي ضعيف، بساز و آن را مغلوب كن؛ قاعده بخش قابلتوجهي از سينماي اجتماعي ما كه هر روز فربهتر و غيرقابل انعطافتر ميشود. همسر آذر از معدود افرادي است كه او را درك ميكند. همراه و پشتيبان آذر است و شخصيت اجتماعي منحصر بهفرد آذر مديون اوست، اما او تا چه اندازه ميتواند خلاف جريان شنا كند؟ ميبينيم كه او هم در بزنگاه سست ميشود و حتي براي نجات خود حاضر به تن دادن به بدنامي آذر ميشود. سبك زندگي مطلوب شخصيتها، همان تعريف طبقه متوسط غربي است. دين در فيلم در به كار بستن چند اصطلاح خلاصه شده است؛ اصطلاحاتي كه برآمده از عادت هستند. در اكثر آثار دين به مثابه «آويز روي ديوارِ» فيلم است. نگاه فيلمساز عبور از سنتهاست و در فيلم، دين معادل سنت قرار گرفته و برخورد با دين از همان جنس است. در سكانس جشن تكليف، تكلف را در جاي جاي جشن ميبينيم. حضور آذر در جشن به شدت سرد و با حالتي نوميدانه است. خود جشن به شدت تصنعي به نظر ميرسد و مراسم در قاب دوربين مانند مجلس ترحيم جلوه كرده است. بلافاصله پس از سكانس جشن، دختر آذر در حالي كه ميدانيم در فيلم مكلف شده، روسري بر سر ندارد. اين مسئله واكنش مستقيم كارگردان به مسائل ديني است و از جلوههاي دهنكجي فيلم به دين است.