مهدي ارجمند
شايد شما هم اين داستان را شنيده باشيد كه روزي فرد فقيري در گوشهاي از خيابان نشسته بود و گريه ميكرد. مردي كه نان تازه خريده بود كنار او نشست و همراه مرد فقير شروع كرد به گريه كردن. مدتي كه گذشت مرد فقير به او گفت: «به جاي گريه كردن لطفي كن و مقداري از آن نان تازهات به من بده» اما مرد ثروتمند كه اتفاقاً خسيس هم بود، جواب داد: «اگر شده يك شبانهروز كنار تو خواهم نشست و با هم گريه ميكنيم اما نان نخواه.»
اين حكايت شايد حكايت برخي افراد در جامعه امروز ما هم باشد. انسانهايي كه در مقابله با مشكلات افراد مختلف در جامعه به جاي چارهانديشي و يافتن راهي براي كمك به آنها تنها از ديدن وضعيت اين افراد احساس تأسف ميكنند و گاه حتي در گفتوگو با آنها، از وضعيتي كه دارند ابراز تأسف و شرمندگي ميكنند، اما حتي وقتي از دستشان برميآيد يك گام كوچك عملي براي رفع مشكل اين بندگان خدا برنميدارند.
شايد براي همين است كه ميگويند «همدلي از همزباني خوشتر است» و اين عبارت به يكي از ضربالمثلهاي پركاربرد در جامعه ما تبديل شده است. ضربالمثلي كه البته يك مصرع از اشعار زيباي مولوي است اما حالا شده است ضربالمثل و شرح حال برخي افراد كه در برابر مشكلات ديگران بيتفاوت هستند و همينقدر كه كلاه خود را محكم نگه دارند هنر كردهاند. حالا در اين وسط شايد چند كلمهاي هم براي خالي نبودن عريضه و ابراز همدردي با افراد نيازمند و كساني كه دچار مشكل شدهاند، بگويند اما در حركت عملي براي درمان دردها و مشكلات افراد، از سوي آنها خبري نيست.
همدلي، موجب فهم و درك بهتر يكديگر ميشود
همدلي ما را رشد ميدهد و روحمان را عميقتر ميكند. پيشفرض همدلي كردن، فهم و درك ديگران است، تا وقتي كه تعريفي از احساس شكست يا دلتنگي نداشته باشيد نميتوانيد طرف مقابلتان را همراهي كنيد، اما وقتي اين احساسات را ميشناسيد و در ديگران شناسايي ميكنيد در واقع مثل اين است كه خودتان احساسات اينچنيني را تجربه كردهايد. علاوه بر اين اگر شما با كسي همدلي كنيد مشكلاتش را از زاويهاي ديگر خواهيد ديد و احتمالاً راهحلهايي را ارائه ميدهيد كه شايد به ذهن او خطور هم نكرده باشد، به همين دليل همدلي فقط درددل كردن ساده نيست بلكه در بسياري مواقع به تصميمگيري بهتر منجر ميشود.
اين همه در حالي است كه ما مسلمان هستيم و در دين مبين اسلام نسبت به همدلي كردن و تلاش براي رفع نيازها و مشكلات مردم و همنوعان بسيار تأكيد شده است.
در احاديثي از معصومين (ع) بزرگترين عبادتها خدمت به مردم و رفع نيازهاي آنان ذكر شده است. به عنوان مثال پيامبر اكرم (ص) در حديثي ميفرمايند: «هر كس يك نياز مؤمني را روا سازد، خداوند حاجتهاي فراوان او را روا سازد كه كمترين آن بهشت باشد».
در كنار اين، احاديث بسيار زياد ديگري از معصومين (ع) درباره كمك كردن به همنوعان و رفع نيازهاي مردم وجود دارد. امام كاظم (ع) ميفرمايد: «همانا خدا را در زمين بندگاني است كه براي رفع نيازهاي مردم ميكوشند، اينان در روز قيامت (از عذاب)، در امان هستند.» امام صادق (ع) نيز ميفرمايد: «كسي كه در فكر برآوردن نياز برادر مؤمن مسلمان خود باشد تا زماني كه در فكر نياز او هست، خداوند نيز در (فكر) نياز وي باشد».
همچنين اميرالمؤمنين حضرت امام علي (ع) در حديثي ميفرمايند: «خداوند را بندگاني است كه به آنان نعمتهاي ويژه داده است براي نفع رساندن به ديگر بندگانش؛ پس امكاناتي در دسترس آنها قرار داده است كه بذل و بخشش كنند. هرگاه از بذل آن نعمتها دريغ ورزند و چيزي به كسي ندهند، آن نعمتها را از آنان بازميستاند و به ديگران ميدهد.»
همدلي و كمك به ديگران و مشاركت براي رفع مشكلات آنان انسانها را بزرگ ميكند و باعث ميشود دل آدمها بزرگ شود و براي كارهاي مهم و بازكردن گره از مشكلات مردم آمادگي بيشتري داشته باشند. با اين حال برخي افراد به جاي كمك كردن به ديگران و تلاش براي رفع مشكلات مردم، نسبت به اين نيازها كمتوجه هستند و درحالي كه خيلي وقتها نيز كاري از دستشان برميآيد، از تلاش براي رفع مشكلات آنها دريغ ميكنند.
انسانهاي بخشنده، وجدانهاي بيدار جامعه
در كنار انسانهاي بيمسئوليت، هستند انسانهايي بزرگ كه وجداني بيدار و دلي بزرگ دارند و دستي بخشنده كه خود را براي رفع مشكلات مردم وقف كردهاند.
نمونه اين افراد گروههاي دانشجويي يا جهادي هستند كه در همين زمينلرزه ماه گذشته كرمانشاه دست از تمام آسايشهاي زندگي در شهر خودشان كشيدند و شبانهروز براي خدمت به مردم زلزلهزده به كرمانشاه مشغول شدند و از تمام توان خود براي رفع مشكلات آنها و كمك كردن به اين افراد استفاده كردند.
آدمهايي هستند كه اعتقاد دارند تلاش براي رفع مشكلات مردم، نياز به داشتن پول يا تشكيل يك مؤسسه خيريه و... نيست بلكه با تلاش و همت خود سعي در رفع مشكلات مردم دارند.
همت و تلاش گروههاي جهادي در كرمانشاه كه بيشترشان هم جوان بودند نمونهاي از رفتارهاي انساندوستانه است كه با تمام وجود و بدون چشمداشتي براي كمك به هموطنان زلزلهزده در كرمانشاه شتافتند و حتي در اين خصوص متحمل هزينههايي نيز شدند اما با جان و دل به خدمت به هموطنان پرداختند.
امام جماعت مسجد و غمخوار مردم
در يكي ازمحلههاي تهران مسجدي را سراغ دارم كه امام جماعتش خود را وقف خدمت به مردم كرده است. با اينكه سن و سالي از او گذشته و محاسنش سفيد شده اما هيچگاه از خدمت به مردم خسته نميشود و بهترين عبادت را خدمت به مردم ميداند. اينقدر دغدغه خدمت به مردم دارد كه همه او را در محل به عنوان غمخوار مردم ميشناسند كه همواره براي رفع نيازهاي آنها تلاش ميكند.
او براي اين كار از جوانان محله، دانشجويان و طلاب و معتمدين محل كمك گرفته است و با تشكيل گروههاي مختلف كارهاي متعددي را براي خدمت به مردم انجام ميدهد. از كارهاي كوچك براي تأمين نان روزانه مردم گرفته تا كمك به درسهاي دانشآموزان و كودكان محله، ترك اعتياد و سامان دادن خانوادهها و حتي جمعآوري پول براي آزادسازي زندانيان.
اين روحاني در محل گروههاي مختلفي را تشكيل داده كه از آنها به عنوان كارگروه نام ميبرد. هر كارگروه مسئول يك كار خاص است مثلاً كارگروه آموزشي مسئول تشكيل كلاسهاي كمك درسي و كمك به دانشآموزان در درسهايشان است.
كارگروه زيارتي كار جالبي انجام ميدهد. افرادي را كه تاكنون به مشهد مشرف نشدهاند شناسايي ميكند و بعد از ثبت نام سالي يك بار در قالب كاروان زيارتي تحت عنوان طرحي با نام «معينالضعفا» با كمك خيران محله آنها را به زيارت امام رضا (ع) در مشهد ميفرستد.
كارگروه حمايتهاي خاص نيز وظيفهاش شناسايي خانوادههاي نيازمند و آبرومند است تا آنها را تحت سرپرستي قرار دهد و نيازهاي معيشتي آنها را تا حدي كه در توان اين كارگروه است، رفع كنند. اين امام جماعت كارگروههاي ديگري هم تشكيل داده است. كارگروه ورزشي كه وظيفهاش تشكيل تيمهاي ورزشي در محله و برگزاري مسابقات و ايجاد نشاط و فضايي مفرح در محله است. كارگروه بهداشت كه با همكاري چند دانشجوي پزشكي تشكيل شده كه وظيفهاش سركشي به بيماران و برطرف كردن نيازهاي اوليه آنهاست. كارگروهي كه وظيفهاش كمك كردن به پاكبانان در محله و تلاش براي نظافت محله و تميز نگه داشتن آن است و از همه مهمتر نيز كارگروه حمايتهاي اجتماعي است كه وظيفهاش شناسايي و كمك كردن به افراد آسيبپذيري است كه دچار مشكلات اجتماعي شدهاند.
اينها تنها بخشي از فعاليتهاي اين امام جماعت است كه شبانهروز براي رفع مشكلات مردم تلاش ميكند و خدمت به خلق را عبادت بزرگي ميداند كه باعث ميشود تا از زندگي احساس رضايت داشته باشد، براي همين است كه وقتي با او صحبت ميكنم، ميگويد: از خدا خواستهام تا زماني مرا زنده نگه دارد كه بتوانم به مردم خدمت كنم.
بيشتر كه بررسي ميكنم شبيه كارهاي اين روحاني عزيز در برخي محلههاي ديگر پايتخت يا در برخي شهرها نيز وجود دارد اما به نظر ميرسد كار اين روحاني داراي نظم و تشكيلات بهتري است و با برنامهريزي بهتر كارها انجام ميشود.
آدمهايي كه بيتفاوت از خيابانها عبور نميكنند
در كنار روحانيون و افرادي كه بنا بر وظيفه اجتماعي كه دارند به فكر مشكلات مردم هستند، افراد ديگري نيز وجود دارند كه نسبت به نيازهاي مردم و گرفتاريهاي آنها بيتفاوت و كمتوجه نيستند.
اين افراد حتي وقتي در خيابان هم عبور ميكنند نسبت به رفع مشكلات همنوعان خود بيتفاوت نيستند و هر جا كه مشكلي ببينند براي رفع آن به طور حتم اقدام ميكنند.
از راننده تاكسي كه پيرمرد یا پيرزن سالخورده را در كنار خيابان به رايگان سوار ميكند يا مغازهداري كه در برخورد با مشتري آبرومندي كه دستش خالي است، او را نااميد برنميگرداند تا شرمنده زن و بچهاش كه در منزل منتظر او هستند، نباشد.
در اين ميان فردي را ميشناسم كه هر روز از دستفروشهاي مختلف حداقل يك بار خريد ميكند. او اعتقاد دارد دستفروشها افراد آبرومندي هستند كه غيرت آنها اجازه نميدهد در خيابانها گدايي كنند براي همين حتي اگر نياز هم نداريم بهتر است از آنها خريد كنيم.
اما گاهي اوقات در خيابانها رفتارهايي را ميبينيم كه واقعاً تأثيرگذار است و در دل دعا ميكنيم كاش هميشه شاهد اين رفتارها باشيم. به عنوان مثال همين چند روز پيش بود كه هنگام عبور از ميدان انقلاب شاهد اتفاق جالبي بودم كه آرزو كردم هر روز شاهد اين اتفاقات در سطح شهر باشيم.
در گوشهاي از ميدان انقلاب كودك معصومي نشسته بود كه با ترازوي كوچك و شيشهاياش مردم را وزن ميكرد و پول حلال درميآورد. نميدانم چند وقت است كه در ميدان انقلاب مردم را وزن ميكند اما آن روز وقتي رد شدم متوجه شدم افراد دور اين كودك معصوم را گرفتهاند و او در حالي كه گريه ميكند به ترازوي شيشهاياش با حسرت نگاه ميكند كه شكسته و خرد شده است.
از مردمي كه آنجا ايستاده بودند موضوع را جويا شدم كه گفتند ظاهراً يك موتوري هنگام عبور از پيادهرو به ترازوي شيشهاي اين پسربچه خردسال برخورد ميكند و ترازو ميشكند اما محل را هرچه زودتر ترك ميكند و حتي بد و بيراه هم به پسرك ميگويد.
در اين ميان آدمهايي كه دور اين پسرك جمع شده بودند هر كدام چيزي ميگفتند. مثلاً يك نفر به موتورسواري كه ديگر آنجا نبود بد و بيراه ميگفت. يك نفر ديگر غر و لند ميكرد كه چه آدمهاي بيوجداني. يك نفر ميگفت: بيچاره پسرك. يكي ديگر از پسرك ميپرسيد چرا شماره پلاك موتور را برنداشتي؟ ديگري ميگفت: اگر دوباره از اينجا رد شود ميشناسيش؟ يكي هم حتي به پسرك اعتراض ميكرد كه چرا طوري ترازويت را گذاشتهاي وسط پيادهرو كه موتورسوار يا عابر به آن برخورد كند؟... و شايد صدها عابر با نگاهي و اشارهاي و كلامي ابراز همدردي كردند.
در اين ميان در حالي كه هر كس حرفي ميزد يك خانم جوان به جاي همدردي صرف، وقتي قيمت يك ترازوي نو را از پسركي كه ديگر اشكهايش جاري شده بود پرسيد مقداري پول از جيبش درآورد و به پسرك داد تا بتواند ترازويي نو براي خودش بخرد، همين كار او باعث شد تا يكي دو نفر ديگر هم مقداري پول روي هم گذاشتند. خانم جوان پولها را شمرد و وقتي مطمئن شد به اندازه قيمت ترازوي نو براي پسرك است، پولها را به او داد و در جمع و جور كردن خرده شيشههاي ترازو به او كمك كرد و يكي يكي آنها را با دست جمع كرد و در سطل آشغال ريخت.
بعد هم پسرك را راهنمايي كرد كه با مترو به كدام خيابان برود تا بتواند براي خودش ترازويي نو بخرد. كار اين دخترخانم نمونهاي عيني از كمك به همنوع و درمان به جاي همدردي بود. كاري كه قابل ستايش است و بايد بيش از پيش در جامعه گسترش يابد.