احمد محمدتبريزي
پس از آزادسازي شهر بوكمال پيكر شهيد مدافع حرم «نويد صفري» پيدا و شناسايي شد تا جبهه مقاومت اسلامي شهيد ديگري را تقديم اسلام و اهلبيت(ع) كند. شهيداني كه با ايثار و شجاعتشان شر تروريستهاي تكفيري را از سر سرزمينهاي اسلامي كندند و امنيت را به ارمغان آوردند. صلابت راه مقاومت مرهون خون شهيدان گرانقدري مثل صفري است كه از جان براي زنده ماندن اعتقاد و آرمانشان گذشتند و به مقابله با دشمن برخاستند.
شهيد صفري بيست و سومين شهيد مدافع حرم استان گيلان است. تازه ازدواج كرده بود و مثل هزاران تازهداماد ديگر، فكرها و نقشههاي زيادي براي زندگياش داشت. اما بزرگي اهداف معنوي، برنامههاي دنيوي را پيش چشمان نويد كوچك و بيارزش كرده بود. وقتي صداي ناله و فرياد زنان و كودكان شيعيان از ظلم و جور ظالماني در لباس دين به آسمان بلند شده، مگر ميتوان خاموش نشست و ساكت ماند؟ هنگامي كه دشمنان قسم خورده اين آب و خاك براي ناامن كردن مرزهاي كشور هر روز نقشه ميكشيدند و ميخواستند حرم ائمه را با خاك يكسان كنند آيا مجالي براي ماندن باقي ميماند؟
نويد اهل ماندن نبود. از مدتها پيش بيقرار رفتن شده بود و تا به حال چندين بار در لباس پرهيبت رزمندگان مدافع حرم به جنگ با دشمنان اسلام رفته بود. شهيد صفري مرد استخاره كردن نبود و نميخواست تنها نظارهگر باشد و آينده دين و كشورش را به دست تقدير بسپرد. او مرد حضور در ميدان و مبارزه با تروريستهايي بود كه به قصد غارت و كشتار همه را از دم تيغ ميگذراندند. نويد همچون عمويش باغيرت بود. خون عموي شهيدش در رگهايش جاري بود و بيتفاوتي كار او نبود. عمويش شهيد منوچهر صفري نيز سالها پيش در راه اسلام و در دفاع مقدس به شهادت رسيده بود و قلب برادرزاده هم براي دين و ناموس و وطن ميتپيد. خونش از ظلم ستمگران به جوش ميآمد. نويد با اعتقادش زندگي ميكرد و نميگذاشت كسي به عقايدش بياحترامي كند.
شهيد صفري حدود 25 روز قبل در شهر بوكمال به اسارت نيروهاي داعشي درآمد و به شهادت رسيد و پس از آزادسازي شهر پيكر مطهرش تفحص شد. پيكرش در حالي شناسايي شد كه همچون سرور و سالار شهيدان، مظلومانه به شهادت رسيد و سر از پيكرش جدا شد. حالا به او لقب تازهداماد شهيد را دادهاند. او هم مثل خيلي از شهيدان مدافع حرم جوان بود. مثل شهيد وحيد فرهنگي كه دو ماه بيشتر از ازدواجش نميگذشت كه راهي سوريه شد و به شهادت رسيد. شهيدان مدافع حرم همچون شهيدان دفاع مقدس مرداني خدايي بودند كه از دار و ندار و هست و نيستشان گذشتند تا مبادا دشمنان اسلام گستاخانه اهدافشان را پيش ببرند. آنها با فدا كردن جانشان امنيت و آزادي را به ارمغان آوردند.
شهيد صفري دوست و رفيق شفيق ابراهيم خليلي بود. شهيد خليلي از بسيجيان لشكر عملياتي 27 محمد رسول الله(ص) تهران، پس از دوران دفاع مقدس افتخار جانبازي را به همراه داشت و سرانجام در شرق حلب سوريه به ياران شهيدش پيوست. همان شهيدي كه در فيلم اخراجيها ايفاي نقش كرده بود و در كارهاي فرهنگي و هنري فعاليت داشت. شهيد خليلي در وصيتنامهاش نوشته بود: «به برادران همرزم خودم هم سفارش ميكنم كه از فيض عظيم جهاد بهرههاي معنوي ببريد و هرگز از جهاد در راه خدا خسته و دلسرد نشويد و از جهاد اكبر كه مبارزه با نفس امّاره است نيز غافل نشويد و بدانيد كه نصرت و ياري پروردگار در ثبات قدم و استقامت نهفته شده است و در اثر اين ايستادگي خداوند به شما پيروزي نصيب مينمايد و انشاءالله پس از مبارزات فراوان با مستكبرين و كفار همه ما به فيض عظيم شهادت برسيم.»
با رفتن ابراهيم، نويد تنهاتر و بيقرارتر از هميشه شده بود. پس از رفتن ابراهيم نويد حال و هواي ديگري پيدا كرده بود و با اشتياق بيشتري از شهادت صحبت ميكرد. حالا او بايد راه دوست شهيدش را ادامه ميداد و به شوق شهادت كوهها و دشتها را ميگشت. نويد طاقت دور ماندن از ابراهيم را نداشت. وصيت كرده بود كه او را در جوار مزار شهيد خليلي در بهشتزهرا(س) تدفين كنند. حالا اين دو دوست بار ديگر به هم رسيدهاند. حالا هر كسي كه به زيارت مزار اين شهيدان برود، هر دو را كنار همديگر خواهد ديد.