کد خبر: 880658
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۰
«نظري بر كاركرد اجتماعي و مبارزاتي آيت‌الله سيدمرتضي پسنديده در غياب امام خميني» در گفت‌و‌شنود با آيت‌الله محمد مؤمن‌قمی
روزهاي پيش رو مصادف است با سالروز ارتحال عالم مهذب و مجاهد مرحوم آيت‌الله حاج‌سيدمرتضي پسنديده برادر ارجمند حضرت امام خميني(قده).

احمدرضا صدري

روزهاي پيش رو مصادف است با سالروز ارتحال عالم مهذب و مجاهد مرحوم آيتالله حاجسيدمرتضي پسنديده برادر ارجمند حضرت امام خميني(قده). آن بزرگوار در دوران تبعيد برادر و ساليان دشوار اختناق، نقشي مهم در احيا و زنده نگه داشتن ياد و نام رهبر كبير انقلاب داشت و از همين رو، ميتوان او را در زمره فعالان مؤثر نهضت اسلامي قلمداد كرد. در گفت و شنودي كه پيش رو داريد، حضرت آيتالله حاجشيخ محمد مؤمن قمي از شاگردان ديرين امام خميني و فقهاي شوراي نگهبان، بخشي از خاطرات خويش از منش مرحوم آيتالله پسنديده را بازگفته است. اميد آنكه مقبول افتد.

با تشكر از حضرتعالي به لحاظ شركت در اين گفت و شنود، لطفاً در آغاز بفرماييد كه چه ويژگيهايي را در مرحوم آيتالله سيدمرتضي پسنديده برجستهديديد؟

بسمالله الرحمن الرحيم. مقدمتاً بايد عرض كنم درباره ويژگيهاي شخصيتي ايشان، زماني ميشود سخن گفت كه با ايشان ارتباط بسيار نزديك داشته باشيد. پس از اينكه رژيم طاغوت حضرت امام (ره) را به تركيه و سپس نجف تبعيد كرد، برخي آقايان مسئوليت پرداخت شهريهايشان را به عهده گرفتند. اولين فردي كه اين كار را پذيرفت، مرحوم علياكبر اسلامي بود كه در همسايگي امام زندگي ميكرد و مرد بسيار شريفي بود. بعد كه ايشان از دنيا رفت، حاجشيخمحمدصادق كرباسچي تهراني- پدر آقاي كرباسچي كه مدتي شهردار تهران بود- پرداخت شهريهها را به عهده گرفت، اما در همان زمان او را به كرمان تبعيد كردند. رژيم شاه نهايت تلاش خود را ميكرد كه امام نتوانند شهريه بدهند و ياد و نام ايشان از خاطرهها برود و لذا كساني را كه مسئوليت پرداخت شهريه را به عهده ميگرفتند، تبعيد ميكرد. نهايتاً حضرت امام، برادرشان مرحوم آيتالله آقاي سيدمرتضي پسنديده (رحمهالله) را مسئول اين كار كردند. البته رژيم ايشان را هم آسوده نگذاشت و نهايتاً به انارك در اطراف يزد تبعيد كرد.

چه سالي؟

بعد از فوت حاجآقامصطفي در سالهاي 56 و 57.

از سوابق خانوادگي مرحوم آيتالله پسنديده و نوع ارتباط ايشان با حضرت امام برايمان بگوييد.

پدر ايشان، مرحوم حاجآقامصطفي موسوي، در خمين زميندار بود. عدهاي با ايشان مخالفت ميكنند و در حادثه ناگواري، گردنكلفتهاي خان ميريزند و ايشان را شهيد ميكنند. در آن دوره سن حضرت امام خيلي كم بوده و لذا آيتالله پسنديده به جاي پدر، زحمت بزرگ كردن ايشان را به عهده ميگيرند. ايشان هفت سال از امام بزرگتر بودند و جالب است كه هفت سال پس از امام هم از دنيا رفتند. ايشان در واقع، مربي و معلم امام هم بودند. حضرت امام فوقالعاده به ايشان احترام ميگذاشتند و دقيقاً رفتاري كه يك فرزند خلف در برابر پدرش دارد، در مقابل مرحوم آيتالله پسنديده داشتند. تمام كودكي و نوجواني حضرت امام در خمين ميگذرد. بعد هم كه در حوزه اراك و سپس حوزه قم، خدمت آيتالله العظمي حاج شيخعبدالكريم حائري تلمذ ميكنند. بنده نزديكيهاي فوت مرحوم آيتالله بروجردي بود كه نسبت به حضرت امام شناخت مختصري پيدا كردم. پيش از آن شناخت زيادي از ايشان و از آيتالله پسنديده نداشتم.

اين آشنايي دقيقاً از چه زماني آغاز شد؟

فكر ميكنم در سال 1336. آن روزها مرحوم آيتالله پسنديده در قم نبودند و در خمين بودند. ظاهراً در آنجا دفتر اسناد رسمي ازدواج داشتند و كمتر به قم ميآمدند. اين جريانات مربوط به قبل از سالهاي تبعيد حضرت امام است و اطلاعات بنده درباره زندگي ايشان در خمين در همين حد است كه دفتر اسناد داشتند و آدم مستقلي بودند. ايشان اصولاً در رفتار و در انديشه، بسيار مستقل بودند. اين استقلال رأي تا آخر عمر هم در ايشان مشاهده ميشد. مرحوم آيتالله پسنديده با اينكه از امام بزرگتر بودند، احترام بسيار زيادي به امام ميگذاشتند. پس از تبعيد امام، گاهي خدمت ايشان ميرفتيم و برايمان از رويدادهاي تاريخي و وقايع خمين حرف ميزدند. از صحبتهايشان كاملاً معلوم بود كه انسان آزادهاي هستند و هرگز ترس و واهمهاي به دل راه ندادهاند، همين روحيه در امام هم تبلور عيني داشت. در هر حال روحيه آقاي پسنديده اينگونه بود كه به كسي باج نميداد و همواره عقايدش را صراحتاً بيان ميكرد. همين روحيه در حاجآقامصطفي و حاجاحمدآقا هم بود. اينها در خمين، خانواده محترم و بزرگي بودند.

پس از اينكه ايشان اداره بيت و دفتر را به عهده گرفتند، امور چگونه پيش ميرفت؟

مرحوم آيتالله پسنديده مطلقاً اهل تقيه و تشريفات نبودند و هميشه آزادانه صحبت ميكردند. حضرت امام را در سال 42 دستگير كردند و به تهران بردند. اوايل سال 43 ايشان را آزاد كردند كه به قم برگشتند و بعد هم كه قضيه تبعيد پيش آمد. من آن موقع در قم نبودم و در اواخر سال 42 به عراق رفته بودم. در آن موقع حضرت امام در منزلي در قيطريه در حصر بودند. من قبل از رفتن، ميخواستم به ديدار امام بروم كه اجازه ندادند. فقط به علمايي كه سنشان از ما بيشتر بود اجازه ميدادند، لذا به قم برگشتم و اواخر سال 42 بود كه قاچاقي به عراق رفتم. در مهر ماه يا اوايل آبان 43 بود كه امام را دوباره دستگير كردند و اين بار به تركيه فرستادند. علماي قم و نجف خيلي تلاش كردند كه ايشان را از تركيه به نجف ببرند. گمانم حضرت امام را در سال 44 به نجف تبعيد كردند. البته اين را هم بايد گفت كه رژيم سعي ميكرد يك جور با قضايا كنار بيايد و دستش به تبعيد ايشان آلوده نشود، ولي امام كسي نبودند كه دست از مبارزه بردارند. شايد رژيم حساب كرده بود كه اگر امام را در قم نگه دارد، ايشان مرجعيت و عظمت پيدا ميكند، پس بهتر ديد كه ايشان را به تركيه تبعيد و سپس به نجف بفرستد كه زير سايه مراجع بزرگ آنجا، از عظمت و رفعت جايگاه بيفتد و توسط آخوندهاي وابسته به خود، ايشان را تحت نظر بگيرد و علماي ديگري را هم عليه ايشان تحريك كنند و به اين ترتيب، شخصيت امام خرد شود. البته ساواك در اين مورد هم اشتباه كرد و امام در نجف هم از نظر علمي و مبارزاتي گل كردند. ما واقعاً كسي را همتراز ايشان نداشتيم كه در برابر رژيم طاغوت استوار بايستد.

حضور حضرت امام در حوزه نجف، چه تأثيري روي حوزه پرقدمت اين شهر داشت؟

در فاصلهاي كه امام در تركيه بودند، بسياري از طلاب ايراني به نجف رفتند. يكي از آقايان روحاني به من گفت: «قبل از آمدن طلاب و روحانيون ايراني و بعد هم خود امام، حوزه نجف خيلي ضعيف و طلابش كم شده بود. قضيه فيضيه كه پيش آمد و رژيم در مدرسه فيضيه ريخت و آن فجايع را به بار آورد، بسياري از طلاب ترجيح دادند براي ادامه تحصيل به نجف بروند. در نتيجه حوزه نجف رونق گرفت. مورد ديگر هم اين بود كه رژيم شاه طلبههاي جوان را به سربازي ميفرستاد و نظام وظيفه را براي آنها اجباري كرده بود. طلبهها كه قبلاً از سربازي معاف بودند، از اين وضع ناراضي بودند و لذا آنهايي كه ميتوانستند، قاچاقي خود را به حوزه نجف ميرساندند تا در آنجا ادامه تحصيل بدهند.» من هم وقتي به نجف رفتم، اغلب طلبهها را ميشناختم، چون چند سال در قم به درس خارج حضرت امام رفته بودم. به اين ترتيب امام در نجف، در بين طلبههاي مبارز قم، جايگاه بسيار بالايي را به دست آورد و زمينه براي تدريس ايشان فراهم شد. دروس امام هم قبلاً به صورت تقريرات چاپ شده بود و علماي ديگر هم از طريق همين تقريرات، ميدانستند كه ايشان از لحاظ علمي آدم ملايي است. به همين دليل از ايشان خواستند تدريس را شروع كنند. علاوه بر همه اينها، مراجع و فضلاي بزرگتر نجف و قم ميدانستند كه اگر امام در برابر نظام طاغوتي قيام كرده، براي خدا قيام كرده است، همين بر عظمت شأن ايشان در چشم علما و اهالي نجف ميافزود. در آن موقع درس مرحوم آيتالله خويي بر سر زبانها بود. مرحوم آيتالله حكيم هم با اينكه مرجع اعلي بودند، ولي چون بيمار بودند، درسشان تعطيل شده بود، لذا فقط درس آقاي خويي بر سر زبانها بود. حضرت امام كه به نجف رفتند، با وجود طلبههايي كه از ايران رفته بودند، زمينه براي تدريس ايشان فراهم شد و علماي برجستهاي در درس ايشان شركت ميكردند. از جمله شهيد آيتالله مدني كه خود عالم برجستهاي بود. همين طور مرحوم آقاي راستي كاشاني كه از فضلاي بنام نجف بود. چهرههايي مانند آقاي خاتم يزدي و فضلاي پايينتر از اينها، كه امام را از قبل ميشناختند، در معرفي مراتب علمي ايشان به طلاب نقش برجستهاي داشتند.

در نجف از درس حضرت امام چقدر استقبال شد؟

درس حضرت امام از نظر جمعيت، تقريباً همپايه درس آيتالله خويي بود. درس امام در حوزه نجف، زمينه را مهيا كرد كه ايشان حوزه قديمي اين شهر را متوجه ارزش انقلاب كند، چون با وجود طلابي كه از قم رفته بودند، شرايط طوري بود كه امام ميتوانستند به صراحت حرفشان را بزنند. چند تن از فضلاي بلندمرتبه قم، در اطراف امام بودند، همچنين فضلاي اهل مبارزه و لذا، زمينه مبارزهبراي ايشان آماده بود. امام هم هرگز براي دنيا كاري نكردند. هر چه بود اداي تكليف بود و تحصيل رضاي خدا. ايشان وظيفه شرعي خود ميدانستند كه در برابر نظام طاغوت بايستند و حرفهايشان را صريح و روشن ميزدند. در جلسات متعدد هم روشنگري ميكردند و اعلاميهها و گاهي نوارهاي سخنرانيشان به ايران ميآمد. در سال 1349 به عراق رفتم و گمان نميكردم اعلاميه تأييد مرجعيت امام كه پس از رحلت آيتالله حكيم به امضاي همه ما رسيده بود، هنوز به دست ايشان نرسيده باشد، لذا اعلاميه را نبردم. رفتم خدمت امام و اوضاع بيت ايشان هم در آن شرايط، مناسب نبود، چون براي مرحوم حاجآقامصطفي وضعيت دشواري پيش آمده و ايشان به حالت قهر به لبنان يا سوريه رفته بود. حضرت امام پس از اطلاع از اين اعلاميه، مرا مخاطب قرار دادند و قريب به اين مضمون فرمودند: «اين چه كاري بود كه اينها كردند؟» شايد اسم برخي از آقايان را هم بردند. عرض كردم: «آقا!به خاطر اينكه ديدند شاه غلط‌‌هايي ميكند و بايد يك نفر در مقابل اينها بايستد و نترسد و آن شخص، غير از شما كسي نيست. اين كار، وظيفه شرعي ما بود.» امام (ره) پس از اين پاسخ من ديگر هيچ چيز نفرمودند. اعضاي جامعه كه اين كار را كردند، هيچگاه از عاقبت آن نترسيدند، براي اينكه ترس ندارد. مگر من آمدهام طلبه و مجتهد شدهام كه دنيا را به دست بياورم؟ يا آقاي خميني به خاطر دنيا اين كار را كرد؟ دفاع از اسلام يك وظيفه است. هم براي ايشان وظيفه بود، هم براي تكتك اعضاي جامعه مدرسين، چون براي هيچ يك جز زندان و گرفتاري، عاقبتي متصور نبود، مخصوصاً در آن روزها وارد شدن به جامعه مدرسين، دل و جرئت ميخواست...

از نقش آيتالله پسنديده ميگفتيد. ايشان در آن دوره در زنده نگه داشتن نام و بيت حضرت امام، چه نقشي داشتند؟

آمدن مرحوم آيتالله پسنديده به بيت امام، باعث پيشرفت ايشان و مرجعيتشان شد، در عين حال كه اين مسائل لزوماً نيازي به حضور آقاي پسنديده نداشت، چون فضلا و مدرسين و علماي قم دنبال امام بودند و به خاطر مرجعيت و رهبري ايشان براي مبارزه كار ميكردند. بعد هم كه ايشان به نجف رفتند، زمينه مهياتر شد. درس را شروع كردند و حرفهايشان را در آنجا ميزدند. غير از طلبهها، جوانان متدين و انقلابي هم مطالب امام را دنبال و سعي ميكردند آنها را به همه جاي ايران برسانند. در حوزه نجف شرايط براي ادامه مبارزات امام مهيا بود. حوزه قم هم براي اينكه فضلاي آن فرمايشات امام را بگيرند و پخش كنند، مهيا بود. بازار قم هم در دست مريدان امام بود كه با انجمنهاي اسلاميشهرها ارتباط داشتند. برخي از آنها خيلي اهل مطرح كردن خودشان نبودند و منتظر بودند امام بيانيهاي صادر كنند يا نوار سخنراني ايشان به ايران برسد، تا به سرعت آنها را تكثير و در سراسر ايران پخش كنند و نهضت امام را در ايران زنده نگه دارند. اين نوع كارها معمولاً توسط فضلاي قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم و مخصوصاً جوانها انجام ميشد و بزرگاني چون مرحومان آيتالله مشكيني، آيتالله فاضل لنكراني، آيتالله سيدمهدي روحاني و آيتالله حاجميرزاعلي آقاي احمدي ميانجي و ديگران بر آن نظارت ميكردند. يك عده جوان اهل كار هم - كه جزو جامعه مدرسين بودند و رابط جامعه مدرسين و غيرطلبههاي حزباللهي محسوب ميشدند- مطالب حضرت امام را به سراسر ايران ميرساندند.

شيوه اداره دفتر امام توسط آيتالله پسنديده چگونه بود؟

ايشان بسيار مؤثر بودند و هر كس به ايشان مراجعه ميكرد، جز بزرگواري و سلامت نفس چيزي نميديد. ايشان با كمال دقت و صداقت و امانت هر كاري را كه وظيفه ايشان بود، مثل خود امام انجام ميدادند. درست عمل ميكردند و حرفهايشان درست و حسابي بود. به همين دليل هم مورد اعتماد صددرصد امام بودند و به همين دليل هم ايشان را جانشين خود قرار داده بودند. مرحوم آقاي شيخ محمدصادق كرباسچي هم همين طور. ايشان امام جماعت مسجد جامع بود و ما در دوره آيتالله بروجردي، به نماز جماعت ايشان ميرفتيم. آقاي شيخ علياكبر اسلامي هم مرد صالح و متديني بود. به همين دليل هم بود كه در دوراني كه آنها نماينده امام در دادن شهريه بودند، كوچكترين بدگويي و شكايتي مطرح نشد. بعد هم كه آيتالله پسنديده مسئوليت دفتر را به عهده گرفتند، همه امور بسيار خوب اداره ميشد و ايشان مورد اعتماد همه بودند. درست است كه ايشان به حد مرجعيت نرسيدند، اما انسان بسيار شريف و بزرگواري بودند و وفق وظايف شرعي عمل ميكردند. به همين دليل هم توانستند كارهايي را كه امام از ايشان خواسته بودند، در بيت انجام بدهند. ايشان در فاصله سال 42 تا زماني كه امام به ايران آمدند، توانسته بودند فرمايشات امام را به سراسر ايران برسانند و همه را بيدار كنند. به همين دليل هم رژيم تصميم گرفت ايشان را همراه با 25 تن از علماي قم و شهرستانها به جاهاي دور تبعيد كند.

چه سالي؟

سال 56 بعد از فوت حاجآقامصطفي و ماجراي توهين به امام در 19 دي 1356.

شما در تبعيد با ايشان بوديد؟

خير، من چند سال پيشتر از ايشان، يعني در سال 53 تبعيد شدم. در آن موقع همه را تبعيد كرده بودند و فقط من و مرحوم آيتالله حاجشيخيحيي انصاري شيرازي مانده بوديم و نهايتاً نوبت به بنده هم رسيد. من در 19 فروردين 56 از تبعيد برگشتم. تا آن موقع همه تبعيديها برگشته بودند و آقاي پسنديده هنوز تبعيد نشده بودند. بعد از فوت حاجآقامصطفي، جلسات متعددي در قم برپا شد كه آقاي پسنديده در تمام آنها، نقش حامي را داشتند. تا آن موقع كسي به ايشان كاري نداشت و در دفتر امام مشغول كار بودند و شهريهها را ميپرداختند، اما بعد از چهلم آقامصطفي ايشان را همزمان با چند نفر ديگر كه از تبعيدهاي قبلي برگشته بودند، دوباره تبعيد كردند، از جمله آقاي رباني املشي كه قبلاً سه سال تبعيد شده بود. همين طور آقاي خلخالي كه به رفسنجان تبعيد شد.

شما در تبعيد با ايشان ملاقاتي داشتيد؟

بله، در سال 56 كه ايشان را به انارك تبعيد كردند، من به ديدن ايشان رفتم، ولي خاطره خاصي به يادم نمانده كه تعريف كنم. روحيه ايشان از اول تا آخر عمر يكي بود. ايشان انساني آزادفكر، خوشفهم و تسليمناپذير بودند. با اينكه از امام بزرگتر بودند، بسيار به امام خضوع ميكردند. امام هم خيلي ايشان را دوست داشتند و ايشان را مثل پدرشان ميدانستند. انسان بسيار باتقوايي بودند كه براي سرپرستي و تربيت امام خيلي زحمت كشيدند و براي ايشان معاون و همكار خستگيناپذير و معتمدي بودند. رحمتالله عليه.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر