کد خبر: 878951
تاریخ انتشار: ۰۸ آبان ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۹
«يادها و يادمان‌هايي از روزهاي اقامت سلسله‌جنبان انقلاب در نوفل لوشاتو» درگفت‌وشنود با محمدرضا اعتماديان
حاج‌محمدرضا اعتماديان از ياران ديرين نهضت اسلامي و نيز نزديکان شهيد آيت‌الله صدوقي است.
  احمدرضا صدری

حاج‌محمدرضا اعتماديان از ياران ديرين نهضت اسلامي و نيز نزديکان شهيد آيت‌الله صدوقي است. وي پس از هجرت امام خميني به پاريس، همراه با شهيد صدوقي به نوفل لوشاتو عزيمت و با رهبر کبير انقلاب ديدار کرد. اين اقامت دو هفته طول کشيد و وي در طول اين مدت، شاهد برخي فعل و انفعالات سياسي درآن دهکده تاريخ‌ساز بود. اعتماديان درگفت وشنودي که پيش رو داريد، شمه‌اي از خاطرات اين سفر را نقل کرده است.
   
جنابعالي پس از رحلت مرحوم آيت‌الله بروجردي با توصيه شهيد آيت‌الله صدوقي در زمره مقلدان حضرت امام درآمديد. بفرماييد که براي اولين بار ايشان راچگونه و در کجا ملاقات کرديد؟
بسم الله الرحمن الرحيم. من قبلاً و در دوران نهضت اسلامي و اقامت حضرت امام در قم، با جمعي از دوستان خدمتشان رسيده و ايشان را ديده بودم. در سال 1346که به نجف سفر کردم، شنيده بودم امام در ساعات معيني به حرم مي‌آيند، اما در عين حال زمان دقيق آن را نمي‌دانستم. در حرم از فردي سؤال کردم که امام چه ساعتي شب‌ها به حرم تشريف مي‌آورند؟آن فرد گفت: رأس ساعت 9 و هميشه از دري معين وارد مي‌شوند. وقتي امام رأس ساعت مقرر وارد حرم شدند، با احتياط جلو رفتم و دستشان را بوسيدم. اين اولين ديدار من با ايشان، پس از تبعيدشان به نجف بود. بعد از آن چند باري به نجف سفر کردم و خدمت امام رفتم. آخرينِ اين ديدارها، در تيرماه 1357 بود که البته با دشواري فراوان ويزا گرفتم. درآن نوبت، نامه‌اي از شهيد آيت‌الله مطهري را هم براي امام بردم. ايشان به لحاظ آنکه ممکن بود اين نامه به دست مأموران فرودگاه بيفتد، آن را با ايما و اشاره نوشته بودند. وقتي خدمت امام رفتم نامه را خدمت ايشان دادم. لبخندي زدند و از اوضاع ايران سؤال فرمودند. بنده هم در حدامکان، شرايط موجود را عرض کردم و در ضمن، چند مسئله شرعي را که مربوط به خودم بود از ايشان سؤال کردم. بعد هم نماز مغرب و عشا را به ايشان اقتدا کردم. سفر خاطره‌انگيزي بود. يکي از خاطرات جالب اين سفر زماني اتفاق افتاد که در تدارک اين سفر بودم. درآن دوره مشکل شناسنامه داشتم و به اداره ثبت احوال مراجعه کردم. مأمور مربوطه با من شرط کرد که «چون به عراق و ديدن امام مي‌روي، اگر قول بدهي سلام مرا به ايشان برساني، کارت را درست خواهم کرد!» اين سخن آن مأمور نشان مي‌داد که تا چه حد بدنه اداري کشور از رژيم شاه فاصله گرفته و به انقلاب پيوسته است.
 
شما در زمره نخستين افرادي بوديد که در جريان هجرت حضرت از عراق قرار گرفتيد. بفرماييد که چگونه از اين ماجرا با خبر شديد و چه اقدامي کرديد؟
يادم هست که ساعت دو يا سه بعد از نصف شب سيزدهم مهر بود که آقاي دکترعباس شيباني به من زنگ زد و خبر داد که « قرار بود امام از عراق به کويت بروند، ولي در مرز کويت مانع از ورود ايشان به آن کشور شده‌اند. امام تصميم گرفتند به عراق برگردند، اما دولت عراق هم مانع شده و الان ايشان در فاصله مرز دو کشور هستند». پرسيدم: « از دست من چه کاري ساخته است؟» دکتر شيباني گفت: « ببين به کجاها مي‌تواني خبر بدهي و از چه کساني مي‌تواني کمک بگيري!» در آن وقت شب تنها جايي که به ذهنم رسيد زنگ بزنم و کمک بگيرم، منزل شهيد آيت‌الله صدوقي بود. زنگ زدم و همسرشان گفت که « ايشان بعد از شنيدن خبري از خانه بيرون رفته‌اند». خواهش کردم هر وقت که برگشتند فوري به من زنگ بزنند. ساعت حدود 5 صبح بود که آيت‌الله صدوقي زنگ زدند و گفتند که « خودم از موضوع خبر دارم. امام قصد داشتند به يک کشور اسلامي بروند، ولي سران آن کشورها از ترس امريکا به امام ويزا نداده‌اند و ايشان هم تصميم گرفته‌اند به فرانسه بروند». من نمي‌دانستم شهيد صدوقي چگونه و از چه طريقي از تصميم امام مبني بر رفتن به فرانسه مطلع شده بودند، ولي به هر حال همان روز خبردار شديم که امام به پاريس رفته‌اند.
 
واکنش علما و طرفداران امام در برابر اين خبر چه بود؟
اکثراً از اينکه ايشان ناچار شده بودند به يک کشور غيراسلامي بروند، نگران بودند، اما بعد که ديديم در آنجا امکانات ارتباطي و رسانه‌اي بيشتري وجود دارد، به الطاف پنهاني الهي پي برديم. خروج از عراق و ممانعت دولت کويت از ورود امام و سپس تصميم امام براي رفتن به فرانسه، بي‌ترديد از معجزات انقلاب ما بود. به محض ورود امام به پاريس، ايشان تبديل به مرکز توجه خبرگزاري‌ها و رسانه‌ها و راديو و تلويزيون‌هاي دنيا شدند و پيام انقلاب به سرعت به سراسر جهان مخابره شد.
 
شما کي به فرانسه رفتيد؟
حدود يک ماه بعد.
 
چرا با اين فاصله؟
بنده بسيار تمايل داشتم که بلافاصله عازم فرانسه بشوم، مخصوصاً که در آن زمان ايراني‌ها براي رفتن به اروپا نياز به ويزا نداشتند، اما آيت‌الله صدوقي توصيه کردند صبر کنيم تا اوضاع آرام و امام در جاي خاصي مستقر شوند. يک ماه بعد ايشان به من دستور دادند بليت تهيه کنم. بنده بليت‌ها را به مقصد لندن تهيه کردم تا ساواک متوجه هدف مسافرت ما نشود. شهيد صدوقي خودشان مقداري پول داشتند و مقداري هم دوستان تهيه کردند و آنها را به دلار تبديل کرديم و با خود برديم. قرار شد يکي دو روز در لندن بمانيم و سپس از آنجا راهي فرانسه بشويم.
 
چه کساني همراه شما بودند؟
مرحوم حاج شيخ محمدعلي صدوقي آقازاده ايشان، دکتر ولي‌شاهي، سيداحمد دستمالچي و آقاي محمد دستمالچيان. ما سخت نگران بوديم که مأموران ساواک مانع از مسافرت شهيد صدوقي بشوند، چون ايشان در سال‌هاي قبل ممنوع‌السفر بود و اگر به ايشان اجازه سفر نمي‌دادند، رفتن ما هم عملاً فايده زيادي نداشت. شهيد صدوقي يک روز قبل از سفر به تهران آمدند تا با عده‌اي از مبارزان و سران انقلاب از جمله شهيد دکتر بهشتي، شهيد صادق اسلامي، شهيد درخشان، مرحوم آيت‌الله موسوي ‌اردبيلي و دکتر شيباني گفت‌وگو کنند. اين جلسه در منزل بنده برگزار شد.
 
در فرودگاه مشکل پيدا نکرديد؟
چرا. گذرنامه‌هاي ما را سريع دادند، اما از گذرنامه ايشان خبري نبود و سخت نگران شديم، ولي بالاخره گذرنامه ايشان را هم با تأخير آوردند. همانطور که اشاره کردم ما براي اينکه مأموران ساواک به ما شک نکنند، بليت‌هايمان را به مقصد لندن تهيه کرده بوديم، اما نکته جالب اين است که وقتي مي‌خواستيم از درهاي داخلي فرودگاه عبور کنيم، شهيد آيت‌الله صدوقي در پاسخ به پليسي که سؤال کرد: کجا تشريف مي‌بريد؟ خيلي راحت و با لهجه شيرين يزدي‌شان گفتند: « اگر خدا توفيق بدهد به زيارت حضرت امام مي‌رويم!» من پشت سر ايشان بودم و يکمرتبه به خودم لرزيدم. جالب اينجاست که آن پليس گفت: « سلام مرا هم به ايشان برسانيد!» وقتي در هواپيما نشستيم، من به ايشان گفتم: « آقا! چطور اينقدر صريح فرموديد که داريم به زيارت امام مي‌رويم؟» ايشان باز با همان خونسردي فرمودند: «مگر قرار است جاي ديگري برويم؟»
 
از ورودتان به فرانسه و ملاقات با حضرت امام برايمان بگوييد.فضاي نوفل لوشاتو را چگونه ديديد؟
در فرودگاه پاريس، حاج احمدآقا و سيدحسين آقا فرزند مرحوم حاج آقامصطفي به استقبال ما آمدند و همراه آنها به نوفل‌لوشاتو رفتيم. در آنجا متوجه شديم که امام نيستند. ايشان قصد اقامت نکرده بودند و نمازشان را شکسته مي‌خواندند. از آنجا که اگر کسي بيش از30 روز در جايي بماند، ديگر نمي‌تواند نمازش را شکسته بخواند، امام رأس 30روز، به اندازه لازم از اقامتگاه خود دور مي‌شدند و برمي‌گشتند تا باز نمازشان را شکسته بخوانند. امام به همه فرموده بودند که «من در اينجا مسافر هستم و مقصدم ايران يا يکي از کشورهاي اسلامي است!» اذان مغرب گفته شد و امام برنگشتند. همه اصرار داشتند که نماز به امامت آيت‌الله صدوقي برگزار شود. ايشان ابتدا قبول نکردند، اما چون وقت نماز داشت مي‌گذشت، بالاخره نماز مغرب را اقامه کردند که ثواب نماز اول وقت از دست نرود. اواخر نماز بود که متوجه شديم امام برگشته‌اند. شهيد صدوقي تصميم گرفتند براي ديدار با امام بروند و ما هم اصرار کرديم ايشان را همراهي کنيم.
 
بايد لحظه ديدار اين دو يار قديمي ديدني بوده باشد؟
همينطور است. آنها 13 سالي مي‌شد که يکديگر را نديده بودند. هر بار که شهيد آيت‌الله صدوقي براي رفتن به عراق اقدام کردند، ساواک به نوعي مانع ايجاد کرد. ساواک به هر شکل ممکن شهيد صدوقي را در مضيقه قرار مي‌داد. حتي يک بار که ايشان قصد سفر حج داشتند، ساواک گفته بود: «بايد تعهد بدهيد که پس از بازگشت از سفر ديگر کاري به دولت و سياست‌هايش نداشته باشيد و به رژيم حمله نکنيد». شهيد صدوقي با صراحت گفته بودند: « خير، بنده چنين تعهدي نمي‌دهم، من سرباز امام زمان(عج) هستم و وظيفه به من حکم مي‌کند که در برابر ظلم و ستم بايستم و اعتراض کنم». ساواک هم اجازه خروج از کشور را به ايشان نداد. به اين ترتيب اين دو بزرگوار به مدت 13 سال نتوانسته بودند يکديگر را ملاقات کنند. آن صحنه براي همه ما جالب بود. هر دو با صميميت خاصي يکديگر را در آغوش گرفتند. من و بقيه دوستان هم در کنار اتاق ايستاده بوديم و گريه مي‌کرديم. يکي‌يکي جلو رفتيم و دست امام را بوسيديم. نمي‌دانستيم مي‌توانيم بمانيم يا برويم و با اشاره آيت‌الله صدوقي چند دقيقه‌اي نشستيم. امام از ايشان پرسيدند که «اوضاع ايران چگونه است؟» در آن مقطع کل ايران يکپارچه در اعتصاب به سر مي‌برد و همه مردم گوش به فرمان امام بودند و دولت فقط سر و صداي الکي مي‌کرد و کسي گوش به حرفش نمي‌داد. آيت‌الله صدوقي گفتند: «همه مردم گوش به فرمان شما هستند، اما سؤالي که مطرح است، اين است که آيا بايد همچنان به اعتصاب ادامه بدهند يا سرکارهايشان برگردند؟»
 
امام چه پاسخي دادند؟
ايشان فرمودند: «اعتصاب‌ها کمر دولت را مي‌شکند و براي پيروزي نهضت خوب است، اما از آن طرف معيشت مردم را تحت تأثير قرار مي‌دهد و آنها را در مضيقه مي‌اندازد.» شهيد صدوقي گفتند: « اين مسئله مهمي نيست. اگر لازم باشد مردم حتي حاضرند يک ماه هم چيزي نخورند!»
 
نهايتاً چه تصميمي گرفته شد؟
تصميم گرفته شد که اعتصابات چند روز ديگر هم ادامه پيدا کند. در هر حال ما بيرون آمديم و براي صرف شام نزد بقيه رفتيم. شهيد صدوقي هم حدود يک ساعت و نيم بعد آمدند.
 
کجا اقامت کرديد؟
در حدود يک کيلومتري محل اقامت امام يک هتل چند طبقه براي اقامت مهمانان در نظر گرفته شده بود. شهيد عراقي و آقاي توکلي‌بينا وقتي ديده بودند که ممکن است اقامت امام در فرانسه طولاني شود، اين هتل را با قيمت ارزان براي مدت طولاني گرفته بودند که مهمانان به زحمت نيفتند. از جاهاي مختلف دنيا افراد مختلفي، مخصوصاً دانشجوها در روزهاي شنبه- که تعطيلي آنها بود- به ديدار امام مي‌آمدند و در واقع آنجا، تفرجگاه آنها شده بود!
 
از علما، مراجع و مشاهير انقلاب چه کساني را در اقامتگاه امام ديديد؟
شهيدآيت الله مطهري، مرحوم آيت‌الله انواري، ابراهيم يزدي، بني‌صدر، قطب‌زاده و عده‌اي ديگر.
 
شما آنجا بوديد که امام اعلام کردند من سخنگو ندارم؟
بله، موقعي که وارد هتل شديم، ديديم همه جا به زبان‌هاي فارسي، انگليسي و عربي اطلاعيه‌اي زده‌اند با اين مضمون که « امام سخنگو ندارد». ظاهراً دکتر يزدي خودش را خيلي به امام نزديک احساس مي‌کرد و سعي داشت خود را سخنگوي امام جا بزند. امام هم نگران بودند که نکند افراد از پيش خودشان از جانب ايشان حرف‌هايي را بزنند که صحت ندارد، لذا دستور دادند اعلاميه‌اي با مضمون امام سخنگو ندارد را در همه جا نصب کنند تا کسي حرف‌هاي ديگران را به عنوان سخنان ايشان نپذيرد.
 
آيت‌الله صدوقي از همان ابتدا نظر مساعدي نسبت به بني‌صدر نداشتند. برخورد او با ايشان چگونه بود؟
بني‌صدر متوجه شده بود که رابطه تنگاتنگي بين امام و شهيد صدوقي وجود دارد، لذا سعي مي‌کرد خود را به ايشان نزديک کند و روزي دو سه بار مي‌آمد و با شهيد صدوقي صحبت و به ايشان اصرار مي‌کرد که براي چک‌آپ به پزشک مراجعه کنند. بالاخره آنقدر اصرار کرد که شهيد صدوقي با اينکه مي‌دانست اين قضيه بهانه‌اي بيش نيست و او سعي مي‌کند خود را به ايشان و در نتيجه به امام نزديک کند، پذيرفتند و يک روز صبح همراه با بني‌صدر به پاريس رفتند و بعدازظهر هم برگشتند. وقتي از ايشان پرسيديم: « چه خبر؟» گفتند:« حواستان به بني‌صدر باشد. همه آمده‌اند به امام و نهضت خدمت کنند، اما او هدف ديگري دارد». بعد به من نگاه کردند و زير لب گفتند: « ابداً مالي نيست!»
 
کي به ايران برگشتيد و برنامه‌هاي شهيد صدوقي در ايران چه بود؟
حدود دو هفته در فرانسه بوديم و بعد برگشتيم. خاطره جالبي که در موقع برگشت دارم اين است که من يک جلد کتاب« نهضت امام خميني» را تهيه کرده بودم و نمي‌دانستم چگونه بايد آن را با خود به ايران ببرم. در فرودگاه مردد بودم که آن را در چمدان بگذارم يا دستم بگيرم. شهيد صدوقي وقتي ديدند من کلافه هستم، پرسيدند:« موضوع چيست؟» وقتي فهميدند از بابت کتاب نگران هستم، آن را گرفتند و در يک دستمال يزدي گذاشتند و گره زدند و گفتند: « اين مال من!» جالب اينجاست که در فرودگاه، هنگامي که ايشان براي خواندن نماز رفته بودند، دستمالشان را جا گذاشته بودند و پليس فرودگاه دنبال ايشان دويد و گفت: « آقا! بسته‌تان را جا گذاشتيد!» شهيد صدوقي در کمال آرامش بسته را گرفتند و گفتند: « بياييد! اين هم کتاب شما!»
زماني که در فرانسه بوديم، با حاج‌ احمدآقا و دوستاني که در آنجا فعال بودند، براي دريافت اعلاميه‌هاي حضرت امام و چاپ و تکثير آنها برنامه‌ريزي کرديم و قرار شد شب‌ها با تلفن منزل ما تماس بگيرند و اطلاعيه‌ها را بخوانند و ما ضبط کنيم. حدود 12 نفر اطلاعيه‌ها را از طريق تلفن مستقيم از پاريس مي‌گرفتند و آنها را با هم تطبيق مي‌داديم و ابهامات را رفع مي‌کرديم. بعد مطالب، تايپ و تکثير و سپس پخش مي‌شدند. روند کار هم به اين شکل بود که پيام‌ها در منزل من در آريا‌شهر( صادقيه) ضبط مي‌شدند. سپس نوارها را به منزل برادرم حاج احمد در سه‌راه تهران‌ويلا مي‌برديم که در آنجا پياده مي‌شدند. سپس مطالب پياده شده را به دست دامادمان آقاي احمد دستمالچيان در سه‌راه شهرآرا مي‌رسانديم و در آنجا تکثير و در بسته‌هايي با لفاف نايلون مشکي بسته‌بندي مي‌شدند. سپس اين بسته‌ها را به بازار مي‌رسانديم و به هر فردي 10 تا 15 نسخه مي‌داديم و به اين ترتيب اطلاعيه‌ها در سراسر ايران پخش مي‌شدند. دريافت پيام با تلفن تا بسته‌بندي بيش از 9 ساعت طول نمي‌کشيد! يک شبکه فعال منسجم که مي‌توانست به سرعت پيام‌ها و اطلاعيه‌هاي امام را به اقصي نقاط کشور برساند. در شرکت مخابرات هم افراد زيادي از جمله چند خانم بودند که براي دريافت پيام‌ها به صورت واضح از پاريس خيلي به ما کمک کردند و انصافاً خدمات شايان توجهي را انجام دادند.
 
با تشکر از فرصتي که در اختيار ما قرار داديد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر