فرزاد ميرحميدي
هر چند در فيلمها و گيمهاي هاليوودي، مبارزه تفنگداران و كماندوهاي شجاع امريكايي با تروريسم و افراطگرايي، امري قطعي و مسجل است و باز اگر چه در اين سناريوها، كشيدن اسلحه و به رگبار بستن مردم، امري رايج و معمول تلقي ميشود، با اين همه جدا از اين نمايشها و به قول بودريار «وانمود ها»، در عالم واقعيت جريان چيز ديگري است. مانند جريان تيراندازي در لاس وگاس كه همچون روال هميشگي تيراندازيها در ايالات متحده- يكي خونبارتر از ديگري- خونبارترين تيراندازي در تاريخ معاصر آن كشور ناميده شد و در آن مردي سفيدپوست، حسابدار بازنشسته و از قشر نسبتاً مرفه و اهل قمار، با 16 قبضه اسلحه نيمه خودكار، از طبقه سي و دوم هتل «مندول باي» جمعيتي را در فضاي باز يك كنسرت موسيقي كانتري، در محوطه مقابل هتل به رگبار بست. دستكم 59 نفر را كشت و بيش از 500 نفر مجروح به جاي گذاشت.
روز بعد، ادعاي داعش مبني بر دستداشتن در اين حادثه- كه خود نشان از ضعف و استيصال اين گروه تكفيري داشت- اگر چه آنقدر پوچ و مضحك بود كه حتي پليس فدرال ايالات متحده (FBI) را بر آن نداشت تا اين ادعا را كمي بيشتر بررسي كند، اما وقتي عميقتر به حقيقت ماجرا نگاهي بيندازيم، در مييابيم كه اين ادعا، برخلاف سناريوهاي هاليوودي، گوياي واقعيتهايي است كه كتمان آن سخت دشوار و ناممكن مينمايد.
يكي از آن واقعيتها اين است كه تروريسم در زمانه ما درختي پر برگ و بار شده است و بيگمان، ريشههاي آن را بايد در فرهنگ سرمايهداري نوين و سياست نفرتپراكني- ذاتي اين فرهنگ- در جهان امروز جستوجو كرد. فرق نميكند، چه در لندن و پاريس يا در همين لاس وگاس؛ لاس وگاسي كه در كنار نيويورك و لسآنجلس، يكي از شهرهاي نمادين امريكا و بهزعم «بودريار» وانمود كل فرهنگ سرمايهداري معاصر است. فرهنگ مصرفي و سرخوشيهاي غير واقعي، درست مانند يك كازينو كه فرق نميكند برنده يا بازنده، در هر حال هرگاه از آن خارج شويد، بازنده بزرگ شماييد كه ارزشهاي واقعي را در مبادلهاي نمادين، صرف ارزشهاي فراواقعي و دروغين كردهايد.
اينكه داعش ادعا و مسئوليت پذيرش اين حادثه يا حوادثي مشابه آن را در لاس وگاس و ديگر شهرهاي غربي برعهده ميگيرد، در عمق قضيه و از آن جهت قابل بررسي است كه خود داعش اساساً پرورده و محصول چنين سياستهاي فرهنگي در كشورهاي عرب و خاورميانه است. آزاديهاي دروغين و سرخوشيهاي كاذبي كه غرب و به ويژه ايالات متحده به بهانه آن، كمترين ارزشهاي مادي و معنوي اين جوامع را دستخوش اهداف امپرياليستي (استعمار معاصر) ميكند؛ فرهنگي كه با ارزشها و شعارهاي فرا واقعي خود، همچون آزادي و مصرف بيحد و حصر در كنار لابيگريهاي پول و ثروت، گسست و بيعدالتي عميقي را رقم ميزند كه نهتنها در جوامع تحت سلطه اين فرهنگ مانند كشورهاي عرب خاورميانه و شمال آفريقا كه در خود اين جوامع سلطهگر نيز شكافهاي اجتماعي و نفرتهاي انساني را دستمايه حوادث تروريستي و جنونآميزي نظير آنچه در لاس وگاس و ديگر شهرهاي غربي روي داده است، مينمايد.
اينكه جوان عرب با اتومبيل يا با چاقو و قمه به مردم بيدفاع در لندن و پاريس حمله ميكند يا استيون پداك 64 ساله، زن و كودك و عابر از همهجا بيخبر را در لاس وگاس به گلوله ميبندد، خود نتيجه قماري است كه تنها برنده آن لابيهاي قدرت و ثروت همچون انجمن ملي سلاح (NRA) در ايالات متحده- اين بزرگترين نماد سرمايهداري نوين- است و بازندگان آن تمام قربانيان اين فرهنگ تروريسمپروري و نفرتپراكني در سرتاسر جهان. چنانكه «تري ايگلتون» – منتقد ادبي بريتانيايي- معتقد است؛ برخلاف آنچه ماركس پيشبيني ميكرد، ديگر پرولتارياي غرب (طبقه كارگر اروپايي) در صف مقدم اين رويارويي قرار ندارد و دستكم در وضعيت كنوني به نظر ميرسد بيچارگان زمين، بنيادگرايان اسلامي باشند با همه نفرتي كه اين نظام سلطهگر به همراه آورده است.
با اين همه، اين نفرت عميق كه حاصل گسست و بيعدالتي گسترده اين نظام ميباشد، خود به تنهايي دليل اين خشونت و تروريسم شاخ و برگ گسترده در سرتاسر جهان امروز نيست. دليل ديگر آن، كذب و دروغ و بهعبارت ديگر پوچي و ابتذالي است كه اين نظام و فرهنگ سرمايهداري معاصر با تمام شعارها و نمادهاي فراواقعي و اغراقشدهاش مانند هاليوود- با فيلمها، گيمها و سناريوهاي دروغينش- به ارمغان آورده است. اگر نه، پس واقعاً انگيزه و دليل استيون پداك قمارباز و متمول از به رگبار بستن همشهريهايش چه بوده است؟