جواد محرمي
سينماي اميد دروغي بود كه سال گذشته حجتالله ايوبي در مواجهه با انتقادات فزاينده به سينماي تلخ و نااميدكننده ايران بر زبان جاري كرد؛ وعدهاي كه او و همكارانش حتي يك قدم هم براي نزديكشدن به آن برنداشتند. وضعيت در دوره محمد مهدي حيدريان نيز به همين منوال در حال ادامه پيدا كردن است. اگر ايوبي در ماههاي پاياني دوره مديريتش از سينماي اميد ذكري به ميان ميآورد، خلف او، حيدريان حتي از لفاظي در اين زمينه نيز پرهيز ميكند.
آثار راهيافته به سي و چهارمين جشنواره فيلم كوتاه تهران نشان ميدهد كه تلخي، بيهويتي، تشتت مضموني و ناتواني در خلق فيلمنامه و روايت و قصه همچنان در آثار فيلمسازان جوان موج ميزند و سازمان سينمايي و انجمن سينماي جوان به عنوان متولي فيلم كوتاه در كشور اصلاً به خودش زحمت هم ندادند براي درمان اين بيماريهاي مزمن و كهنه چارهاي بينديشند. بگذريم كه موضوع انقلاب اسلامي و اتفاقات و ابتلائات و اقتضائات اين روزها و سالهاي قبل در اين عرصه اساساً در مضامين و دغدغههاي فيلمسازان جوان محلي از اعراب ندارد.
فقر؛ مسئله دامنگير فيلم كوتاه
همچنان فقر و فلاكت جذابترين و محوريترين مضمون آثار فيلمسازان جوان است؛ موضوعي كه البته نميتوان آن را كتمان كرد و در چهار سال اخير و با روي كار آمدن دولت سرمايهسالار و ليبرال مسلك يازدهم در كشور شدت بيشتري گرفته است، اما ناداني و ناتواني در پرداختن به موضوع فقر مسئلهاي است كه غيرقابل كتمان است. نابلدي در آثاري كه مشكلات اقتصادي طبقه محروم را دستمايه كار قرار دادهاند، در فيلمها موج ميزند. يكي از علتها حتماً اين است كه فيلمسازان كاراكترها و قصههايي را كه خلق ميكنند، دوست ندارند و آنها را صرفاً به عنوان ابزاري براي مطرح شدن ميبينند.
براي همين است كه در اغلب آثار حتي نميتوان يك قصه جذاب و يك كاراكتر خوب پيدا كرد. علت ديگر اين مسئله اين است كه انجمن سينماي جوان و مؤسسات ديگر آموزش فيلمسازي در كشور بخش مربوط به محتوا، قصه، كاراكتر، هويت ملي و موضوعاتي از اين دست را دستكم گرفتهاند و فيلمسازان را بيش از همه با تكنيك و فرم آشنا ميكنند و بديهي است كه از دل اين فرماليسم افراطي عجينشده با رئاليسم بيمنطق آثار قابلتوجهي خلق نخواهد شد. وقتي جشنواره فجر انقلاب در رويكردي غيرعقلاني به فيلمي چون «ابد و يك روز» 9 جايزه را با سخاوت هديه ميدهد و فيلمسازي نوجوان را بر قله سينماي ايران مينشاند، در واقع دارد براي يك دهه به فيلمسازان اين مرز و بوم الگويي ارائه ميدهد كه خلاصي از آن با يك سال و دو سال ميسر نميشود.
براي نمونه «شب تولد» ساخته اميد شمس حادثه و معما را محور يك اثر رئاليستي قرار داده است، اما چون اساساً قواعد ژانر را رعايت نكرده و تنها خواسته به تقليد از سينماي اصغر فرهادي دست به خلق حادثه بزند، توفيقي نيافته است.
خلاقيتي كه مرده!
فيلم «سس» ارتوران نجفي از اروميه به سبك آثار فوق رئاليستي سهراب شهيد ثالث ساخته شده و به همان اندازه كشدار است؛ اثري كه به دليل ضعف در كاراكترسازي حوصله سربر و بيروح از كار درآمده است، در واقع فيلمساز كمترين خلاقيتي براي جذاب و پركشش كردن قصهاش انجام نداده است.
«دريازدگي » ساخته حميد اصلاني هم تا حدودي سعي كردهاست، قصه سادهاش را جذاب روايت كند، هر چند با اثري رو به جلو مواجه نيستيم و مانند كارهاي ديگر به خودكشي يك پدر ختم ميشود.
«خروس ها» ساخته اميررضا جلاليان از قزوين نيز فيلمسازي را بيش از حد كاري آسان فرض كرده و براي خلق قصه و شخصيت زحمتي به خود نداده است.
«جايي براي آرامش» ساخته جميل عامل صديقي از مشهد هم تلخي و فقر را در بستر داستاني خيلي معمولي و بيش از حدپيش پاافتاده روايت ميكند.
«ساعت- چهار» ساخته عاطفه محرابي را نیز بايد اثري خلاقانه توصيف كرد كه داستانش را برخلاف روال آثار كوتاه با خلاقيتهايي عجين كرده است. اگرچه با داستاني درباره مرگ، خودكشي و تنهايي مواجهيم، اما نمك كار و خلاقيتهاي فرمي اثر منجر به خلق اثري جذاب و بامزه شده كه مخاطب را تا انتها با خود همراه ميكند. محرابي ثابت كردهاست كه ميتوان به موضوعات از زاويهاي ديگر ورود كرد و زهر و تلخي بيحد و حصر قصه را گرفت.
«مادر مرده» اثر حامد نجابت را هم بايد فيلمي حوصله سربر، متشتت، بيروح و مرده محسوب كرد كه كمترين خلاقيتي در آن ديده نميشود.
خوشبيني غيرمعقول
ظاهراً دست اندركاران برگزاري جشنواره معتقدند فيلم بد وجود ندارد، فيلم يا خوب است يا متوسط، اين را ميتوان از جعبههاي نظرسنجي تعبيهشده در كنار سالنها فهميد كه فقط دو جعبه وجود دارد و نه بيشتر. اين ميتواند يك خوشبيني غيرمعقول قلمداد شود. آثار ضعيف بخش عمدهاي از فيلمها را تشكيل ميدهند و اگر اين ضعف كتمان شود، نميتوان به بهبود اوضاع اميدوار بود.
رئاليسم افراطي همچنان غلبه بيحد و حصري در آثار راهيافته به جشنواره فيلم كوتاه تهران دارد، اساساً سينماي جشنوارهاي و ميل به ديده شدن به هر قيمت در جشنوارهها سمت و سوي آثار را به سمت مضاميني برده كه ابزاري بودن آنها را نميتوان انكار كرد.
اغلب داستانها و فيلمنامهها از انسجام دروني كافي برخوردار نيستند و از ضعف مفرطي رنج ميبرند. خود جشنواره نيز به طور قطع در اين باره مقصر است. اينكه به چه آثاري جايزه داده شود، خود نقش غيرقابلانكاري در رويكردهاي آتي فيلمسازان دارد. هر قدر كه به آثار متفاوت و خلاقانهتري روي خوش نشان داده شود، در گرايشهاي آينده نقشآفرين خواهد بود، در اين باره نوع و جنس چينش داوران نيز بيتأثير نيست، اگر قرار است جشنواره فيلم كوتاه الگوبخش باشد كه حتماً هست، پس رويكرد انجمن سينماي جوان در چينش مهرههايش براي برگزاري اين جشنواره اهميت زيادي پيدا ميكند.
براي سينماي اميد هر چند هيچوقت تعريف مشخصي ارائه نشد، اما اين موضوع همچنان ميتواند مطالبهاي اساسي باشد، اينكه مركزي چون انجمن سينماي جوان در سمت و سو دادن به مضامين فيلم كوتاه نميتواند نقش داشته باشد يا ناتوان است، موضوع قابل تأملي است.
مديريت انجمن سينماي جوان همواره در حد مديريتي اجرايي صرفاً جهت برگزاري خنثاي جشنوارهها تقليل پيدا كردهاست و راهبردهايي كه بتواند مباني فكري را ارتقا دهد، ديده نميشود. اين تلخي و نااميدي بيپايان در سينماي ايران بيترديد ريشه در ضعف استراتژي مديراني دارد كه هنوز علتهاي بيماري را نشناختهاند تا بخواهند به درمان آن مبادرت كنند.