كسري محمديان
چندي پيش خبري در رسانههاي كشور منتشر شد كه حكايت از گرفتاري و به دردسر افتادن يكي از خوانندههاي پاپ كشور داشت و دست بر قضا، در بين نسل جوان و كم سن و سال جامعه نيز طرفدار بيشماري دارد. در آن روزها به هر جا كه ميرفتيم و به هر رسانهاي كه سر ميزديم همه درباره اين خواننده خبر و مطلبي داشتند. در حالي كه رسيدگي به پرونده اين خواننده هنوز در مراحل اوليه بود، در تمام شبكههاي اجتماعي شماره حسابي براي جمعآوري كمك براي رسيدگي به مشكل اين خواننده دست به دست ميچرخيد. اصلاً مشخص نبود اين شماره حساب براي چه كسي و چه جايي است و قرار است با چه اعتمادي مردم به اين حساب پول واريز كنند، هيچ معلوم نبود. شايد هدف اين كلاهبرداري، نوجوانان دختر و پسري بودند كه طرفدار پر و پا قرص اين خواننده بودند و براي گرفتار شدن خواننده مورد علاقهشان اشكها ميريختند! اين تنها يك نمونه نه خيلي جديد، ولي روشن از كلاهبرداري در قالب كمك به افراد گرفتار بود و بدون شك از اين دست كلاهبرداريها كم نيست. رفتارهاي شيادانهاي كه اعتماد عمومي را خدشهدار و فرهنگ انفاق و دستگيري از ديگران را كمرنگ ميكند.
فرهنگ صدقه و انفاق و كمك به نيازمندان در جامعه ما قدمت ديرينه دارد. از قديم وقتي فردي يا خانوادهاي دچار گرفتاري ميشد حتماً بزرگان فاميل يا محله جمع ميشدند و گره از مشكل فرد گرفتار باز ميكردند. يا خانوادههاي بيبضاعت را مشخص ميكردند و ماهانه كمك مالي به آنها ميرساندند. اعتماد مهره اصلي اين انفاق و عمل خير بود. بخشيدن و كمك كردن موضوعي نبود كه بتوان آن را دستمايه سوءاستفاده و كلاهبرداري قرار داد. ترس از عذاب سوءاستفاده از كمك ديگران مانع انجام آن ميشد اما در جامعه امروزي اعتماد، همان مهره اصلي در كمك به نيازمندان اگر از بين نرفته باشد بسيار كمرنگ و بيجان شده است.
اعتماد در جامعه امروزي زماني از بين رفت كه صدقات مردم به شكل ديگري هزينه شد نه آنگونه كه آنان انتظار داشتند.
وقتي دستگاهي كه مسئوليت رسيدگي به فقرا و مستمندان جامعه را برعهده دارد، وظايف خود را به خوبي انجام نميدهد، مؤسسات متعدد خيريه مانند قارچ سر از زمين درميآورند و به جايي ميرسد كه بالغ بر 15 هزار مؤسسه خيريه با عناوين متعدد در قالب حمايت از گروههاي مختلف در جامعه ايجاد ميشود. در اين بين خيريههاي واقعي كه به قصد كمك به نيازمندان پا به ميدان گذاشتهاند زير سايه خيريههاي دروغين گم ميشوند. خيريههايي كه متوليان آنها با پر كردن كيسههاي خود فقط به فكر سود و منفعت شخصي هستند، كه اگر اينگونه نبود در زير پوست شهر افراد بيچاره و تنگدستي را نميديديم كه كاسه چه كنم به دست گرفتهاند!
خيريهها ايجاد ميشوند تا با دستگيري از اقشار ضعيف اجتماع، باري را از روي دوش جامعه بردارند و به نوعي جايگزين چتر حمايتي دولت شوند اما نبود نظارت بر عملكرد خيريهها سبب شده برخي مؤسسات به شكل غيرمجاز فعال شوند. در اين جاست كه مردم ديگر به هيچ كس و هيچ جايي نميتوانند اعتماد كنند و نسبت به عمل خيرخواهانه دلسرد شده و كمك به نيازمندان ديگر برايشان در اولويت نخواهد بود، در نتيجه مشكلات نيازمندان حل نميشود. اين در حالي است كه بايد تأكيد كرد حل نشدن مسئله فقر، آسيبهاي اجتماعي بيشتري را به همراه ميآورد؛ آسيبهايي مانند گسترش كودكان كار و خياباني كه امروزه به يكي از جديترين مشكلات كلانشهرها بدل شده است. اعتماد به يكديگر همان حلقه گمشده فرهنگ انفاق در جامعه امروزي است.
انفاق به اعطا و بخشش مال يا چيز ديگر در راه خدا به فقرا و نيازمندان و... گفته ميشود. انفاق در راه خدا آثار و بركات عظيمى، هم از حيث فردى، هم از حيث اجتماعى دارد. از جمله معضلات بزرگ اجتماعي در هر عصر و نسلي، فقر، محروميت و نظامهاي طبقاتي است كه به دليل تبعيض و بيعدالتي رشد و نمو پيدا ميكند و بر روابط انسانها سايه افكنده، مشكلات فراواني را در سطح جامعه به وجود ميآورد اما انفاق، وسيلهاي است كه ميتواند تا حدود زيادي بر روابط اقتصادي انسانها و اقشار مختلف جامعه، تأثير داشته و تعديل ايجاد نمايد و فاصلههاي طبقاتي را كمتر كرده يا به كلي نابود كند. اگر افراد ثروتمند جامعه، بخش كمي از سرمايه خود را براي سر و سامان دادن به زندگي فقرا و نيازمندان اختصاص داده و صرف كنند علاوه بر اجر و پاداش معنوي، به خود و حفظ ثروت خويش نيز كمك كرده و جلوي بخش عمدهاي از ناامنيها را كه مولود فقر و تهيدستي است خواهند گرفت. انفاق، قبل از آن كه به حال محرومان، مفيد باشد به نفع ثروتمندان خواهد بود، زيرا تعديل ثروت، حافظ ثروت است.
همه اين را ميدانيم كه بزرگترين آثار انفاق، خير و بركت در رزق و روزي و بازگشت سود آن به انفاقكننده است. همه آثار بخشش و انفاقي را كه انجام دادهايم در زندگي خود ديدهايم. انفاق يا كمك به نيازمندان نه تنها از جهت فقهي و ديني كه از جهت اخلاقي نيز يك عمل انساندوستانه است. برخي مؤسسات و افراد شياد و كلاهبردار، شايد اعتماد را در جامعه خدشهدار كرده باشند اما مطمئناً هنوز هستند افرادي در جامعه كه به صورت انفرادي يا چند نفره، نيازمنداني را مشخص كردهاند و كمكهاي خود را به آنها ميرسانند. نبايد فراموش كرد كه با ايجاد اعتماد در جامعه، سلامت رواني جامعه را بهبود ميبخشيم. براي اين منظور، نظارت دقيق يك مرجع واحد بر مؤسسات خيريه ميتواند جلوي تأسيس خيريههاي دروغين را بگيرد. رسانهها در بازسازي اعتماد و احياي فرهنگ انفاق در جامعه نقش مهمي را ايفا ميكنند. مردم بايد از طريق رسانهها و مسئولان مطمئن شوند كه مجازاتهاي سنگيني در انتظار دايركنندگان خيريههاي بيمجوز و افراد سودجو است. در نهايت بايد اعتمادسازي را از خود شروع كنيم و با بررسي و تحقيق درباره افراد نيازمند، از آنان دستگيري كنيم.