ليلا مقدمفر
ارائه راهكاري يكسويه هيچگاه بحران فرزندآوري كشور را حل نميكند، مگر اينكه راهكار از قلبهاي زنان ايراني بگذرد؛ راهكاري كه زن بودن و مادر بودن را نه به لفظ، بلكه به شكلي باوركردني موهبتي بيبديل ميشناساند و براي حفظ اين موهبت تلاش ميكند.
كاركردن يا فرزندآوري؟
رسيدن به هر راهحلي درباره جمعيت روي كاغذ، معطوف به نگاه عميق و چندلايه به شرايط اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جامعه است. در الگوسازي براي افزايش جمعيت توجه به اين نكته كه زنان امروز تا حد زيادي مجبورند همزمان شغل بيرون از خانه هم داشته باشند، شغلهايي كه براساس قانون كار تماموقت هستند و براي حفظ كار، چارهاي جز نداشتن فرزند يا كمتر داشتن آن براي زنان باقي نميگذارند، ضروري است. ما گاهي البته دچار تضادهايي هم ميشويم. از يكسو جامعه به نيروي فكر و تخصص اين زنان نياز دارد چون سالهاي زيادي را صرف آموزش آنها كرده است اما از آنسو كساني جز زنان را براي بچه به دنيا آوردن ندارد.
امتياز براي فرزندآوري زنان
نكته مهمي كه وجود دارد اين است كه فرزندآوري زنان به عنوان امتيازي كه از جانب زنان به جامعه داده شده در نظر گرفته نميشود و در كنار ساير وظايف جزو وظايف هميشگي محسوب ميشود، بر اين اساس زنان مجبور به حذف نقش مادري خود ميشوند. اين همه در حالي است كه اجتماع ميتواند بدون ناديده گرفتن زنان در سالهاي قبل از ازدواج، شرايط اجتماعي و شغلي آنها را به عنوان سرمايههايي بدون جايگزين حفظ كند و با اكرام زنان جايگاه آنها را ارتقا دهد. باید اين ارتقا به ازاي هر فرزند به شكلي واقعي و نه تبليغگونه زياد شود تا زنان به ياد آورند كه ارزش آنها در اجتماع چيزي نيست كه قابل حذف باشد.
عقبنشيني در فرزندآوري
فرزندآوري در ايران دچار يك عقبنشيني ناخودآگاه جمعي شده است. با وجودي كه ايرانيها هميشه نسبت به اينكه در مسائل فرهنگي و اجتماعي وفاق ملي لازم را ندارند، از خود شاكي بودهاند و اين شكايت را به طور ويژه در بين اقشار نخبه و تحصيلكرده ميتوان ديد، اما اكنون وضعيتي پيش آمده كه بدون هيچ قرار قبلي تعداد زيادي از جمعيت جواناني كه در آستانه فرزندآوري هستند از اين مرحله طبيعي زندگي سر باز زدهاند يا در نهايت به داشتن يك فرزند رضايت ميدهند. مسئلهاي كه نگرانيهاي عميقي را براي برنامهريزان كلان كشور به وجود آورده و هر از گاهي فرياد منفي شدن رشد جمعيت كشور را سر ميدهند.
پير شدن جمعيت
به گفته كارشناسان علوم اجتماعي، ناقص شدن خانواده در ايران و سالمند شدن جمعيت در آيندهاي نهچندان دور از تبعات اوليه ادامه چنين وضعيتي است. ناقص شدن خانواده شرايطي است كه براساس آن فرزندان، خواهر يا برادر ندارند و در ادامه اين وضعيت خاله، عمه، عمو و دايي نخواهند داشت. سالمند شدن جمعيت هم يعني شرايطي كه در آن بيشتر جمعيت را سالمندان تشكيل بدهند اما نيروي جواني براي توليد اقتصادي يا مراقبت از اين قشر اكثري وجود نداشته باشد.
بيرغبتي طبقه متوسط به فرزندآوري
جالب است كه براساس آمارها فرزندآوري در خانوادههاي فقير يا سطح پايين اقتصادي به اندازه اقشار متوسط يا سطح بالا، كم نشده است، اين هم نكته مهمي است كه در جاي خود بايد به آن توجه شود.
در توجيه ميل كم طبقه متوسط و نخبه و ثروتمند كشور به فرزندآوري برخي كارشناسان به رشد فردگرايي در ايران همانند ساير نقاط جهان اشاره ميكنند، موضوعي كه بينسبت با رشد و گسترش شبكههاي اجتماعي نيست. اين كارشناسان معتقدند تغييرات سبك زندگي باعث شده افراد، خودمحوري بيشتري داشته باشند و براي رسيدن به نيازهاي فردي خود، شرايط را به شكلي آماده كنند كه نياز نباشد وقت زيادي را صرف توليد و پرورش انسانهاي ديگر كنند. البته به نظر ميرسد علاوه بر تغييرات فكري و سبك زندگي ايرانيان اين مسئله تا حد زيادي به شرايط زندگي كودكان دهه 60 برميگردد. اين كودكان اكنون جواناني هستند كه در مرحله فرزندآوري قرار گرفتهاند، جواناني كه موانع ازدواج و اشتغال را پشت سر گذاشتهاند و دلشان نميخواهد به اين زودي بچهدار شوند يا ترجيح ميدهند تمام امكانات موجود را فقط به پاي يك فرزند بريزند.
ترويج تفكرات ليبراليستي
برخي ريشه ديدگاه ضدفرزندآوري را در ترويج تفكرات ليبراليستي ميدانند، در اينكه الگوهاي فكري اين گفتمان به تدريج در لايههاي اجتماعي ما تسري پيدا كرده است. اين عده با نگاهي به آنچه در جهان امروز و معادلههاي جمعيتي روي ميدهد به رشد جمعيت يهوديان فلسطين اشغالي و تبليغاتي كه هاليوود پس از فرزنددار شدن سلبريتيها انجام ميدهد تا مردم عادي را به فرزندآوري تشويق كند، اشاره ميكنند. اين همه در حالي است كه الگوهاي جمعيتي ليبراليستي در كشورهاي هدف حالت انقباضي به خود ميگيرد.
ضعف زيرساختهاي فرزندآوري
با همه اين تفاسير آنچه در واقعيت زندگي ايرانيان ديده ميشود از بين رفتن زيرساختهاي مورد نياز فرزندآوري است. خانههاي خشتي و گلي بزرگ تبديل به آپارتمانهاي لوكس و كوچكي شده است كه صداي راه رفتن همسايه بالايي را به گوش ميرساند. در چنين خانههايي، مهمانيهاي خانوادگي و دورهمي جايي براي برگزاري ندارند، بچهها توان و اجازه تحرك و سر و صدا ندارند، آفتاب از زندگي زنان ما حذف شده و از آنسو بسياري از دختران و زنان دهه 60 و 70، سن تندرستيشان نسبت به سن تقويمي بالاست، به اين معنا كه آنها در شناسنامه مثلاً 30 سال دارند، اما سن عضلات و استخوانهايشان عملاً 15 سال پيرتر نشان ميدهد، بنابراين طبيعي است توان جسمي مادران امروز نسبت به ديروز كاهش يافته باشد، به خاطر همين حتي اگر امروز دختري در سن مناسب ازدواج كند، به لحاظ جسمي توان فرزندآوري بيش از يك يا در نهايت دو فرزند را نخواهد داشت. تغييرات تغذيهاي هم دليل مهمي است كه با وجود تنوع بالاي محصولات غذايي، نداشتن كيفيت مناسب آن باعث شده است جسم مادران جوان در مقايسه با گذشته قدرت تحمل كمتري داشته باشد.
نكته ديگر اينكه زوجهاي جوان امروزي بدون در نظر گرفتن برخي استثناها عملاً در بزرگ كردن بچهها تنها شدهاند. اگر دو، سه دهه گذشته حضور فاميل به ويژه پدربزرگها و مادربزرگها يك كمككننده بزرگ براي بزرگ كردن بچهها بود، اما حالا در معماري جديد جايي براي گردهمايي زود به زود فاميلها، نوهها و دويدنها و بازي كردنهايشان نيست، بنابراين نگهداري از فرزند براي پدر و مادرها به شغلي تماموقت تبديل شده است.