فرزانه نوريان*
مهرباني جزء اولين واژههايي است كه درك ميشود. از سنين كودكي ما آن را درك كرده و جذبش ميشويم. يادمان ميآيد كه مهربان بودن و مهرباني كردن را پدر و مادرهاي ما از همان ابتدا به ما گفتهاند و در خانواده، مدرسه و در اجتماع، ما را به آن سفارش ميكردند. ما را هميشه به مهر ورزيدن سفارش كردهاند اما هيچگاه به ما نگفتهاند كه ما تا چه حد ميتوانيم مهر بورزيم؟ اصلاً آيا تا به حال به اين فكر كردهايد كه مهرباني ما بايد چه حدي داشته باشد؟ گاهي آنقدر محبت ميكنيم كه از محبت خود آسيب ديده و اين حس و عاطفه زيبا را در خود سركوب ميكنيم و هر جا هم صحبت از آن شود ميگوييم مهربان بودن اشتباه است. با شناخت ظرفيتها محبت كردن لذتبخش است و بيتوقع مهربان بودن لذتبخشتر. مهرباني صفتي مثبت است كه در وجودمان نهادينه شده و اينكه چگونه آن را ابراز كنيم به سبك تربيت، خانواده و اجتماع و فرهنگمان وابسته است. ما در محيط آموزش ميبينيم كه چطور مهربان باشيم و آن را چطور بروز دهيم؟ اما يك نكته حائز اهميت در مورد مهرباني اين است كه گاهي افراد به خاطر نيازها يا اختلالي كه در شخصيت خود دارند به مهرباني يا عدم مهرباني واكنشهاي متفاوتي دارند. در اين نوشتار تصويري از شخصيت اين افراد در زمينه مهرباني كردن كشيدهايم تا تفاوت سبكهاي مهرباني كردن درست و بيمارگونه را بيان كنيم.
اختلال شخصيتهاي وابسته
افرادي كه داراي اين اختلال شخصيتي هستند،به دليل ترس از تنها شدن از كساني كه متكي به آنها هستند به صورت افراطي به آنها محبت ميكنند و پس از اينكه نتيجهاي را كه ميخواهند عايدشان نميشود، پرخاشگري ميكنند، مهرباني را زير سؤال ميبرند و حتي برخي مواقع تا جايي پيش ميروند كه سرخورده ميشوند. اين افراد نه تنها با اين سبك محبت افراطي اشتباه تنهاتر از قبل ميشوند بلكه بيش از پيش خطاهاي شناختي را در خود تقويت ميكنند و باعث آسيبپذيري بيشتر خود ميشوند.
اختلال شخصيتهاي نمايشي
در اين نوع اختلال نيز ما شاهد روابط صميمانه پرشوري هستيم. آنها مهرباني و محبت پرشور و زيادي را ابراز ميكنند ولي به سرعت خسته شده،زيرا احساس ميكنند كه از آنها قدرشناسي نشده و نتوانستهاند مركز توجه قرار گيرند.
اختلال شخصيتهاي ضداجتماعي
دراختلال شخصيت ضداجتماعي به دليل اينكه همدلي در اين دسته از افراد وجود ندارد، نميتوانند دركي ازطرف مقابل داشته باشند. آنها درعين اينكه ميتوانند خوش اخلاق باشند، احساسات و هيجانهاي سطحي دارند، بنابراين نميتوان بر مهرباني آنان اعتباري قائل شد، مگر به دروغ و با تزوير.
اختلال شخصيتهاي مرزي
اين افراد از طرد شدن به شدت واهمه دارند و ميترسند. اين حالتشان باعث ميشود از همان اولين جلسات آشناييشان روابط بسيار صميمي و پرهيجاني را با افراد آغاز كنند و به آنها محكم بچسبند و بسيار محبت كنند اما وقتي ببينند طرف مقابل به آنها محبت ندارد، با همان سرعت و هيجان كه در شروع رابطه داشتند، به رابطه خود خاتمه ميدهند. اين رفتار آنها به دليل بيثباتي احساسي و عاطفي در اختلال شخصيتهاي مرزي است.
اختلال شخصيتهاي خودشيفته
اين دسته از افراد داراي اختلال شخصيتي به دليل اينكه خود را برتر از ديگران ميدانند و در همه چيز به تحسين ديگران نيازمند هستند، با مردم نيز همدلي نميكنند و چون فاقد همدلي هستند مهرباني نيز در آنها كمرنگ است،زيرا افراد مبتلا به اختلال شخصيت خودشيفته در روابط ميان فردي خويش از ديگران انتظار دارند كه احساسات و وقت خود را صرف آنها كنند و از احساسات ديگران به نفع خود سوءاستفاده ميكنند. اين افراد احساسات و خواستههاي ديگران را نميتوانند تشخيص دهند يا آنها را كاملاً ناديده ميگيرند. به همين دليل است كه افراد مبتلا به اختلال خودشيفته نميتوانند همدلي و مهرباني درستي داشته باشند، بنابراين با درك اين مسئله، در وجود خود ميتوانيم متوجه شويم كه دليل هيجانات عاطفي ما چه چيزي ميتواند باشد؟ اما اگر نگاهي گذرا هم به اجتماع و جامعه خويش بيندازيم، متوجه ميشويم كه مهرباني به شدت كاهش يافته است. انسانها مانند قبل مهربان نيستند. براي هم مهرورزي نميكنند و اين امر سبب شده است كه مسائل مثبت مانند گذشت هم كمرنگتر از قبل شود و بيش از پيش ما را از هم دور سازد.
با هم مهربانتر باشيم
ما بايد يكديگر را درك كنيم. بدانيم همان قدر كه ما تنها هستيم، اطرافيانمان، همكارمان، دوست و اعضاي خانوادهمان نيز شايد تنها و مستأصل باشند. ممكن است هر كدام از ما مسائل و ناكاميها يا احساسات ناخوشايندي را تجربه و تحمل كنيم ولي اگر ايجاد حس همدلي دربين ما باشد نه تنها باعث احساس درك متقابل ميشود بلكه از تنشها كاسته و باعث توفيق بيشتر ما نيز ميشود.
استرسهاي محيطي ممكن است خستگي رواني براي همه ما به وجود آورد اما آنچه باعث كاهش اين مقوله ميشود و بهزيستي رواني بهتري را براي ما رقم ميزند همين احساس مهربان بودن ، همدلي و مهرورزي به يكديگر است كه درتمام ابعاد زندگي ما ميتواند تأثيرگذار باشد. از مهرورزيهاي عاطفي در بين اعضاي خانواده گرفته تا بين اجتماع، كه خود تأثيرات مطلوبش را ميگذارد، داشتن حس امنيت رواني و عاطفي ميتواند ما را به موفقيتها نزديك كند و حتي موفقيتهايي را براي ما رقم زند.
حس اينكه ما دوستاني داريم كه ميتوانيم درمواقع رنج و تنهايي از آنان مهر و عطوفت دريافت كنيم باعث كاهش يا حتي از بين رفتن تنش در وجود ما ميشود. انسان موجودي اجتماعي است و نميتواند منكر اين مسئله شود كه اجتماع در او و روحيهاش تأثيرگذار نيست.
مهرورزي در خانواده
گاهي ممكن است مهرورزي و مهربان بودن را در خانوادههايمان به دست فراموشي بسپاريم. برخيها براين باورند كه خود به خود خانوادهشان رشد ميكند و موفق ميشود اما خانواده موفق متشكل از مسائلي است كه شايد خيلي ريزبينانه باشند. بيتوجهي به آنها ميتواند آسيبهاي جدي را به ارمغان آورد. بايد پذيرفت مهرباني نيازي مهم است. ما نياز داريم آن را دريافت كنيم و اگر در زمان مناسب خود آن را دريافت نكرديم، ناگزيريم درجايي ديگر حتي با آسيب ديدن نيز آن را كسب كنيم. نياز به مهرباني فقط براي كودك نيست. همه با هر تحصيلات و در هر جايگاهي به آن نياز داريم. پس اين مسئله و تأثيرش را در سلامت روان خود و اطرافيانمان دستكم نگيريم. بهتر است، مهرورزي را از روابط بين فردي و خانواده خود شروع كنيم. مثلاً هر روز عصر بعد از كار روزانه به سبكي مهرورز و عاطفي جوياي حال يكديگر شويم. حس ارزشمندي و مهرباني را به يكديگر هديه كنيم. ما به هم و به دريافت عاطفه و مهرباني از هم نياز داريم. خيلي از پدرها و مادرها وقتي فرزندشان بزرگ ميشود احساسات خود را كمتر به فرزندانشان بروز ميدهند. در حالي كه اين نياز در سراسر عمر ما موج ميزند. اجتماع موفق از درون خانوادهاي شكل ميگيرد كه هميشه به نيازهاي يكديگر توجه كردهاند.
از خوردن يك عصرانه در كنار خانواده و حتي دادن لقمه نان و پنيري كه با ريحان معطر تزئين شده به دست همسر يا فرزندمان تا تحمل شنيدن انتقادات و رنجهايشان مهرباني است كه ما ميتوانيم ارزاني كنيم. اكنون راز چاي قند پهلويي كه پدربزرگ را بعد از خستگي وكار سخت روي زمينش سرزنده و شاداب ميكرد را ميفهميم، چايي مادربزرگ پر از مهرباني بود. ... مهربان بودن سخت نيست فقط فراموش شده است. براي به خاطر آوردن تنها نسخهاش شروع مهرباني است... به مهربان بودن خوش آمديد.
*روانشناس