محمد بابایی
شش سال از جنگ سوريه ميگذرد و تقريباً پيروزي محور مقاومت در اين جنگ پيچيده و چندجانبه نهايي شده است. جنگي كه بنابر گفته صاحبنظران علوم سياسي، تئوريهاي پيشين جنگ را به چالش ميكشد و مشخص شدن برنده و بازنده عواقب بنياديني در ايجاد نظم جديد منطقهاي خواهد داشت.
به رغم اينكه ما در آستانه دستاورد بزرگ تاريخي قرار داريم اما به نظر ميرسد عدهاي خواسته يا ناخواسته در حال تضعيف يكي از موفقترين عملكردهاي ايران هستند و تلاش دارند ارزشهاي به دست آمده در اين نبرد حماسي و غرورآفرين را پايين بياورند. همه ميدانند اگر ايران نبود چه بلايي بر سر دمشق، بغداد و بيروت و شايد هم همدان، تهران و ساير شهرهاي كشورمان ميآمد. آيا «ما ميتوانستيم بنشينيم ببينيم عراق و سوريه كي سقوط ميكند و به ما برسند؟ هيچ انسان هوشمندي اين موضوع را قبول نميكند.»
اين هوشياري و سرعت عمل فرماندهان ايراني بود كه مانع از گسترش تروريسم تكفيري شد و سرانجام آن را مهار كرده و در حال حاضر آخرين ميخها را برتابوت اين پديده شوم در مناطق مرزي سوريه و عراق ميكوبند.
اما دستاورد اين هوشياري تنها به نجات جان هزاران انسان بيگناه محدود نميشود بلكه از منظر ژئوپولتيك يك معماري امنيتي جديدي در بخش شمالي خاورميانه ايجاد شده كه خارج از سلطه امريكايي قرار دارد.
اين در حالي بود كه دولتمردان غربي سرمايهگذاري زيادي كرده بودند و رؤياهاي زيادي در سر داشتند تا با ساقط كردن دمشق ستون محور مقاومت را خرد كنند و بدين طريق ضربه راهبردي و تاريخي به ايران وارد آورند و در همين حال آسيبپذيري حزبالله در جنگ بعدي با رژيم صهيونيستي را افزايش دهند تا بدين طريق آخرين سنگرهاي مقاومت در منطقه را فتح كنند و غرب آسيا را كاملاً به سلطه خود در آورند.
دولتمردان غربي به ويژه امريكا براي رسيدن به اين هدف، كثيفترين و خطرناكترين ابزارهاي ممكن را به كار گرفتند، غافل از اينكه اين سياستها توسط محور مقاومت بر سرشان وارونه خواهد شد.
با وجود اين همه شواهد و مدارك براي نگارنده كار سختي است تا براي اثبات حمايت امريكا از گروههاي تروريستي و تكفيري بنويسد اما متأسفانه هنوز خيليها هستند در جامعه ما كه نسبت به اين واقعيتها نه تنها آگاه نيستند بلكه نوعي تعصب كور دارند و وقتي ميگويي امريكا از داعش حمايت ميكند به شما به عنوان يك انسان متوهم نگاه ميكنند كه با «پروپاگانداي جمهوري اسلامي» شستوشوي مغزي شده است. اگر اين همه مدارك و شواهدي كه در اين رابطه وجود دارد، نتواند حمايت امريكا از داعش و امثال آن را اثبات كند واقعاً معلوم نيست چگونه ميتوان اين مسئله را اثبات كرد.
در اينجا فقط به يك نكته ساده و كلي اشاره ميشود: مگر خود رسانههاي امريكايي و تمام جهان بارها نگفتهاند عربستان پدر داعش است؟ آيا بر كسي پوشيده است كه آلسعود حمايتهاي همهجانبه مالي، تسليحاتي، تبليغاتي و غيره از وهابيت به عمل ميآورد و آيا بر كسي پوشيده است كه خطرناكترين گروههاي تروريستي جهان همانند داعش و القاعده از اين آبشخور مذهبي نفرت افكن تغذيه ميكنند و در نهايت مهمتر اينكه آيا بر كسي پوشيده است كه امريكا حمايت همهجانبه سياسي، تسليحاتي، رسانهاي و غيره از عربستان سعودي ميكند؟ آيا رياض تحت مصونيت قدرت واشنگتن به اين سياستهاي بدوي در سرتاسر جهان ادامه نميدهد؟ نتيجه به عهده مخاطب است و لزومي ندارد بيشتر درباره مسئله به اين آشكاري توضيح داده شود.
دولتهاي غربي به رهبري امريكا باوجود تمام امكانات و ابزارهاي غيرانساني كه براي رسيدن به اهداف خود در سوريه به كار گرفتند اما نه تنها به سد مقاومت خوردند بلكه نتيجه را باختند. پس از گذشت شش سال از جنگ سوريه ديگر كسي حرفي از بركناري بشار اسد نميزند بلكه امروزه كابوس اصلي دولتهاي غربي و به ويژه اسرائيل ايجاد يك مسير زميني است كه ايران را به سواحل مديترانه و مرزهاي شمالي سرزمينهاي اشغالي براي اولين بار در تاريخ وصل ميكند.
تاكنون بيشتر مقدمات اين كريدور زميني از تهران تا بيروت محقق شده و انتظار ميرود با شكست داعش طي «دو ماه آينده» در مرزهاي عراق و سوريه روند تحقق مسئله صورت نهايي به خود بگيرد. اين اولين بار است كه در طول چند صدسال گذشته حكومت مركزي در ايران ميتواند پل زميني به سواحل مديترانه بزند. با اين دستيابي هم «امنيت مردم پايه» در منطقه غرب آسيا برقرار ميشود و هم انتظار ميرود با برقراري ثبات ساير روابط از جمله روابط اقتصادي شكوفا شود. درست زماني كه در آستانه رسيدن به اين موفقيت بزرگ تاريخي هستيم و بايد خود را براي «جشن بزرگ» آماده كنيم، عدهاي تلاش دارند اين خوشحالي و پيروزي را براي مردم ايران تلخ كنند و ارزشهاي آن را زير سؤال ببرند. آنها با چشمپوشي از عملكرد غرب اصرار دارند سياستهاي تهران را در منطقه مقصر مشكلات منطقه نشان دهند. سابقه امريكا در جنگ افغانستان، عراق، ليبي و غيره را كنار بگذاريم و حتي فرض بگيريم بعضي سياستهاي تهران اشتباه بوده اما در مقايسه با خطا و سياستهاي مخرب دولتهاي غربي، ايران متهم رديف آخر محسوب ميشود نه اول. در مرحله اول اين دولتهاي غربي و در رأس آنها امريكاست كه بايد پاسخگوي سياستهاي مخرب خود در حمايت از گروههاي مسلح تروريستي در سرتاسر منطقه باشند. آنها بايد پاسخ دهند كه چرا از حملات و محاصره همهجانبه عليه يمن حمايت ميكنند و چه سودهاي ميلياردي از كشتار مردم بيگناه و بيدفاع يمن ميبرند؟!
اما چون زور دارند نه تنها پاسخگو نيستند بلكه روز روشن دروغ ميگويند و با خباثت تمام ايران را مقصر نشان ميدهند. متأسفانه در روابط بينالملل هيچ نوع عدالتي وجود ندارد و تنها زماني زور داشته باشي ميتواني از حق خود دفاع كني. «امريكاييها به دليل اينكه عاشق قدرت هستند فقط زبان زور را ميفهمند» اين جملهاي آشنا در روانشناسي سياسي براي شناخت نحوه تصميمگيري مراكز قدرت در امريكا است. درست زماني كه ما در حال فهماندن اين زبان به امريكاييها در بخشهايي از منطقه غرب آسيا هستيم، حملات به صورت بيسابقه عليه يكي از كارآمدترين سياستهاي ما افزايش يافته است. هرچند اين حملات رواني تأثيري بر واقعيتهاي ميداني نخواهند گذاشت، چراكه پيروزي مقاومت در مرحله برگشتناپذير قرار گرفته و طرفداران اين جنبش با اطمينان كامل خود را براي جشن بزرگ فارغ از اين هياهوهاي رواني آماده كنند.