به گزارش خبرنگار ما، چهارم ارديبهشتماه سال 95، مأموران پليس از قتل پسر نوجواني مقابل دبيرستان پسرانهاي در فاز اول انديشه باخبر و راهي محل شدند. يكي از همكلاسيهاي مقتول گفت: ناصر و مهرداد همكلاس بودند كه به خاطر كينه درگيري چند روز قبل، ساعتي پيش با هم درگير شدند. مهرداد با چاقو چند ضربه به ناصر زد و فرار كرد. با انتقال جسد به پزشكي قانوني، مهرداد چند روز بعد از حادثه بازداشت شد. او با اقرار به جرمش گفت: چند روز قبل با دوست مقتول درگير شده بودم. ميخواستم از آنها عذرخواهي كنم، اما دوستانم گفتند اگر با او قرار بگذاري او يا چاقو همراه دارد يا ساطور به همين دليل روز حادثه از ترس چاقو برداشتم و سر قرار رفتم. آن روز از ناظم مدرسه هم كمك خواستم تا مشكل ما را حل كند. اما اقدامي نكرد. بعد از تعطيلي مدرسه سر قرار رفتم. وقتي آنها را ديدم، مقتول با چاقو به من حمله كرد. چارهاي نداشتم جز اينكه از خودم دفاع كنم. با اقرارهاي متهم پرونده تكميل و به شعبه هفتم دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد. روز گذشته متهم مقابل هيئت قضايي به رياست قاضي مقدم زهرا و مستشاران دادگاه قرار گرفت.
ابتداي جلسه بعد از قرائت كيفرخواست اوليايدم درخواست قصاص كردند. سپس متهم در جايگاه قرار گرفت و در شرح روز حادثه گفت: مقتول و دوستانش در مدرسه به بچههاي شرور معروف بودند. روزي دنبال برادرم رفته بودم تا او را از كلاس بياورم كه دوست مقتول را ديدم. نزديك شد و پرسيد به كلاس هندسه ميروي؟ گفتم نه. او بدون هيچ دليلي به من حمله كرد كه به كمك چند نفر از اهالي محل و دوستان مشكل حل شد و رفتيم. روز بعد وقتي مرا در مدرسه ديدند، شروع به تهديد كردند و قرار شد روز بعد با هم قرار بگذاريم تا اگر مشكلي هست صحبت كنيم، حل شود. از ترس به كسي حرفي نزده بودم تا اينكه تصميم گرفتم در اين رابطه با دوستم صحبت كنم. دوستم گفت آنها يا با چاقو يا با ساطور سراغت ميآيند.
اين حرف را شنيدم و چاقويي را كه در انباري خانه بود، برداشتم تا اگر حمله كردند از آنها كتك نخورم. متهم در ادامه گفت: آن روز از زنگ اول دلم شور ميزد و از ترس نميدانستم، چكار كنم. به دوستم گفتم برويد با ناظم مدرسه صحبت كنيد. آنها رفتند دفتر مدرسه و با ناظم مدرسه صحبت كردند، اما آنها بيتفاوت از كنار اين مشكل گذشتند و كاري نكردند. اگر آنها مداخله ميكردند شايد اين اتفاق نميافتاد. ساعت آخر بود كه تعطيل شديم. دوستم گفت نگران نباش با هم ميرويم و تو به خاطر درگيري از آنها معذرتخواهي كن. قبول كردم و وقتي از مدرسه بيرون رفتيم مقتول با دوستانش جلو آمدند و بار ديگر تهديد كردند. با خودم گفتم اگر بزنم آخرش پرداخت ديه است و اگر كوتاه بيايم كه آنها مرا ميزنند، بهتر است از خودم دفاع كنم. وقتي مقتول با چاقو حمله كرد، من هم چاقو كشيدم. در آن لحظه دو نفر از دوستان مقتول از پشت سر مرا گرفتند و نفهميدم چطور همان لحظه چاقو به سينه مقتول خورد و او روي زمين افتاد. هيئت قضايي بعد از شنيدن آخرين دفاع متهم، وارد شور شد.