کد خبر: 866989
تاریخ انتشار: ۲۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۳
چشمانمان كي به جمال معنا روشن خواهد شد؟
براي بسياري از ما اين پرسش در برهه‌هاي مختلف زندگي پيش مي‌آيد كه چرا ما حال نيايش نداريم؟ مگر نه اين است كه به واسطه نيايش مي‌توان به درك بهتري از خود، خداوند و هستي رسيد؟ چرا دنياي نيايش به روي من گشوده نمي‌شود تا به واسطه اين نردبان و اين طناب از زمين كنده شوم و بهتر خودم را ببينم.
   حسن فرامرزي

براي بسياري از ما اين پرسش در برهه‌هاي مختلف زندگي پيش مي‌آيد كه چرا ما حال نيايش نداريم؟ مگر نه اين است كه به واسطه نيايش مي‌توان به درك بهتري از خود، خداوند و هستي رسيد؟ چرا دنياي نيايش به روي من گشوده نمي‌شود تا به واسطه اين نردبان و اين طناب از زمين كنده شوم و بهتر خودم را ببينم. مولانا در «فيه‌مافيه» مثالي مي‌زند كه شگفت‌انگيز و زيباست. مثال او درباره قرآن است. احتمالاً كساني از او پرسيده‌اند با اينكه قرآن مي‌خوانند اما حظي و بهره‌اي از آن نمي‌برند و آن اعجاز و لطافت و زيبايي موجود در قرآن را درك نمي‌كنند، مثل كسي كه به باغي مي‌رود اما نه گلي را مي‌بيند و نه عطري را حس مي‌كند و حرمان‌زده و دست خالي از باغ بيرون مي‌آيد. اين همان استعاره‌اي است كه امروز ما در رابطه با نيايش و حال معنوي دچارش هستيم، اينكه مي‌دانيم وارد باغ شده‌ايم اما نه دستمان به ميوه مي‌رسد و نه گلي مي‌توانيم بچينيم و حتي گاه عطري هم به مشام ما نمي‌رسد و اين همان نقطه تأسف است. همچنان كه اشاره شد مثال مولانا اگرچه درباره قرآن است اما درباره همه اعمال و مناسك معنوي ما صدق مي‌كند، آنجا كه ما نمي‌توانيم جمال زيباي بندگي و نيايش را حس كنيم.
   
چرا جمال معنا بر ما مكشوف نيست؟
مولانا مي‌گويد:« قرآن همچو عروسي است. با آنكه چادر را كشي، او روي به تو ننمايد. آنكه آن را بحث مي‌كني و تو را خوشي و كشفي نمي‌شود آن است كه چادر كشيدن تو را رد كرد و با تو مكر كرد و خود را به تو زشت نمود، يعني «من آن شاهد نيستم.» او قادر است به هر صورت كه خواهد بنمايد. اما اگر چادر نكشي و رضاي او طلبي، بروي كشت او را آب دهي، از دور خدمت‌هاي او كني، در آنچه رضاي اوست كوشي بي آنكه چادر كشي، به تو روي بنمايد. »
در اين مثال مولانا قرآن را به يك عروس زيباروي تشبيه مي‌كند كه چهره‌اش را پوشانده است. حالا فردي را تصور كنيد كه مي‌خواهد جمال و زيبايي اين عروس را ببيند اما عروس اجازه اين كار را به او نمي‌دهد و خود را حتي زشت مي‌نماياند. مثل وقتي كه ما مي‌خواهيم نماز خوب و با حضور قلب بخوانيم يا وقتي دعاها و اذكاري بر لبان ما جاري مي‌شود تا حس و حال معنوي باشد اما اين اتفاق نمي‌افتد درست مثل عروسي كه در برابر خواهش‌هاي ما براي نشان دادن چهره خود مقاومت مي‌كند و اجازه نمي‌دهد. حال چه بايد كرد؟ نسخه‌اي كه مولانا در اين باره مي‌پيچد اين است كه اگر دست از اين لجاجت و اصرار بر كشيدن چادر - كشف حقايق از راهي كه بيراهه است - برداري و بروي كشت‌ها و مزرعه‌هاي اين عروس را آب دهي و به او خدمت كني مثلاً اين عروس پدر و مادري دارد بروي خدمت آن پدر و مادر كني و در رضاي او بكوشي در آن صورت دل عروس را به دست خواهي آورد و حال بي‌آنكه بخواهي او نقاب از چهره برخواهد داشت.
به تعبير سنايي:«عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد / كه دارالملك معنا را مجرد بيند از غوغا» انسان زماني مي‌تواند با آن لايه معنوي وجود خود با رمز و رازهاي نيايش و راز و نياز‌ها ارتباط برقرار كند كه از دارالملك معنا را از غوغاها تهي كند. مثل اين مي‌ماند كه بگوييم انسان زماني مي‌تواند صداي خداوند را بشنود كه صدای خود را خاموش كرده باشد. آدمي مي‌تواند صداي معلم خود را بشنود؟ اگر ما برويم سر يك كلاس حاضر شويم و رنج رفتن به كلاس را هم بر خود هموار كنيم و ساعت‌ها هم بنشينيم سر كلاس اما نتوانيم صداي خودمان را ساكت كنيم در اين صورت چه بهره‌اي از آن كلاس و از آن نشستن خواهيم برد. چه بسا كساني از ما دقايق طولاني پاي ذكر باشند اما مثل دانش‌آموزي كه سر كلاس نشسته اما غوغاي درون خود را نتوانسته خاموش كند از استاد بهره‌اي نبرده است، او نيز از آنچه استاد ازل در آن راز و نيازها بر او آشكار خواهد كرد محروم مي‌ماند.
   بخشيدن مثل پراكندن عطر است
اما راهي كه اوليا و عرفا از جمله مولانا براي برطرف كردن اين مشكل پيشنهاد مي‌كنند، پيوستن انسان به نيكي‌ها و خدمت‌هاست به هر ميزان كه انسان بي‌شائبه نيكي مي‌كند در واقع سطل و دلو خود را به دريا نزديك‌تر مي‌كند. به هر ميزان كه انسان مي‌تواند از خودخواهي خود بكاهد و مثلاً مال خود را بذل كند، دريچه‌اي را به سمت عالم معنا باز مي‌كند همچنان كه قرآن در توصيف متقين مي‌فرمايد:«ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يؤْمِنُونَ بِالْغَيبِ وَ يقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ينفِقُونَ» يكي از برجسته‌ترين خصايل متقين از منظر قرآن اين است كه آنها اهل بخشش و انفاق هستند، بخشش در گستره وسيع معنايي‌اش كه بخشش مال يا گذشت از ديگران يكي از شمول اين دايره بزرگ است و شايد استعاره عطر بخشيدن يك گل به ديگران بهترين و نزديك‌ترين توصيف نزديك به اين حقيقت باشد. همچنان كه يك گل اساساً عطرپراكني را كار خود مي‌داند و نقش خود را جداي از اين عطرپراكني توصيف نمي‌كند، متقين هم اين گونه هستند و زندگي و حيات دنيايي‌شان آميخته و عجين با بخشش و خدمت است و همين بخشش و خدمت روح آنها را با حقيقت حيات آشناتر مي‌كند.
   كي حجاب ميان شما و معناي زندگي كنار مي‌رود؟
به هر ميزان كه انسان از خطاهاي ديگران عبور و اين استدلال را با خود مرور كند كه خداوند از خطاهاي من گذشته است، من نيز از خطاهاي ديگران مي‌گذرم.خداوند تاكنون بارها لغزش‌هاي مرا پوشانده است. من نيز لغزش‌هاي ديگران را مي‌پوشانم بی‌شک او تبديل به يك انسان معناگرا و معنوي در زندگي مي‌شود و زندگي‌اش اصالتي حقيقي به خود مي‌گيرد. و كدام زندگي است كه در خود اصالتي پايدار داشته باشد و زندگي معنوي نباشد و كدام زندگي معنوي است كه ‌ راز و نياز با معبود و نجواهاي عارفانه و عاشقانه با خداوند موج نزند؟ در اين صورت است كه به تعبير مولانا آن حجاب‌هايي كه ميان شما و معناي زندگي وجود دارد كنار خواهد رفت و چشمان انساني كه در مسير زندگي معنوي و اصيل قرار گرفته به جمال معنا روشن خواهد شد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر