حسن فرامرزي
جوزف باتلر، الهيدان و فيلسوف اخلاق انگليسي ميگويد: «امور و افعال هماناند كه هستند و آثار و نتايج آنها نيز همان خواهند بود، پس، چرا از فريب خوردن خوشمان بيايد؟» به اعتقاد او اگر شما اينگونه باشيد كه راجعبه موضوعات مهم يا پرونده را باز نكنيد، يا پرونده باز شده را زود ببنديد، آن وقت شما ميافتيد به زندگي كاملاً بياخلاق. چنين كساني ممكن است به چهار حالت دچار شوند: جهل از واقعيتها، داشتن باور كاذب، مستدل نبودن باور و عميق نبودن و راسخ نبودن باور. به گفته باتلر با عدم خودفريبي، ابهام گزارههاي اخلاقي را ميكاهيم و با ظرفيت روانشناختي براي زيست اخلاقي آشنا ميشويم. حال به اين فكر كنيد كه چرا ما دچار خودفريبي ميشويم؟ خودفريبي زماني حاصل ميشود كه ما زندگي غنياي را تجربه نميكنيم. منظور از زندگي غني، زندگياي است كه در آن به تعبير باتلر، بشود موضوعات مهم زندگي را باز كرد و پرونده آنها را زود نبست يعني قبل از اينكه به نتيجه روشني درباره آنها برسيم. وقتي انساني به دنيا ميآيد و صاحب آگاهي است پروندههايي در برابر او باز ميشود. نسبت من و خداوند چگونه بايد باشد؟ من در زندگي دنبال چه چيزي بايد بگردم؟ اگر صاحب شغلي ميشوم، انگيزه من از فعاليت در آن حرفه دقيقاً چيست؟ مثلاً اينكه نسبت رفتار و رابطه من با ديگران چگونه بايد باشد؟ تا چه اندازه بايد به ديگران پرداخت و حقوق آنها را برآورده كرد؟ پول در زندگي من چه نقشي دارد و چه حجمي از فعاليتهاي مرا به خود اختصاص ميدهد؟ نگاه من به زنان چگونه است؟ آنها را چطور ميبينم؟ نگاه من به آزادي، به عدالت، به تفريح، به تحصيل چيست؟ همه اينها نمونههايي از پروندههايي است كه در زندگي روبهروي ما گشوده ميشود و اگر ما نسبتهاي خود را با اين مفاهيم ندانيم در دام خودفريبي ميافتيم.
بلههاي بيجهتي كه ميگوييم، زخمهايي كه ميزنيم
وقتي من نگاه درستي به زن نداشته باشم و زن را به خوبي فهم نكرده باشم پروندهاي كه باز نشده يا به خوبي باز نشده به متن زندگي خودم هم ميبرم، اين نگاه را پيش همه زناني كه در زندگيام با آنها ارتباط دارم خواهم كشاند؛ از همسرم گرفته تا همكاران زن، از مادر و خواهرم گرفته تا زنان بستگان و اربابرجوع زن، شما فقط به اين موضوع فكر كنيد كه چه مقدار از كشمكشهاي خانوادگي كه امروز در خانوادهها و در متن روابط زن و شوهري وجود دارد به خاطر اين است كه فرد قبل از ازدواج تكليف خود را با حدود اختيارات همسرش روشن نكرده است. او در يك فضاي احساسي قبل از ازدواج قولهايي به همسرش ميدهد اما بعد از فروكش كردن آن فضا بعد از ازدواج كاملاً به گونهاي ديگر رفتار ميكند. مثلاً قبل از ازدواج وقتي دختر يا خانواده او از خواستگار ميپرسد با كار كردن همسرش مخالفتي دارد يا نه، او اعلام ميكند نه! هيچ مخالفتي ندارد اما وقتي زن بعد از ازدواج ميخواهد سر كارش حاضر شود هر روز ايرادي به همسرش ميگيرد: دوست ندارم كه با همكاران مرد ارتباطي داشته باشي. دوست ندارم كه همكار مرد تو حتي درباره مسئله كاري با تو تماس بگيرد. چرا آن روز كه من به محل كار تو آمدم داشتي با همكارت ميخنديدي؟ ممكن است كه فرد حتي در اين باره محق هم باشد اما موضوع اين است كه فرد پيش از ازدواج، پرونده كار همسر آيندهاش را در ذهن خود باز نكرده بوده، بنابراين پرونده زماني باز ميشود كه كار از كار گذاشته است و همين موضوع ميتواند بحراني را در رابطه او با همسرش ايجاد كند.
اقتضاي زندگي هشيارانه و اصيل اين است كه من پروندههاي زندگيام را بهموقع در زندگيام باز و در آنها تعمق كنم. مثلاً با خودم بگويم من دوست ندارم همسرم كار كند و همين را هم در جلسه خواستگاري به طرف مقابل انتقال دهم، بنابراين دچار خودفريبي و ديگرفريبي نخواهم شد. چون وقتي من خودم را در اين قضيه فريب ميدهم، اين فريب در مرحله خودفريبي متوقف نميشود و تركشهاي آن به ديگران از جمله همسرم در قالب ديگرفريبي هم اصابت ميكند و نكته جالب ماجرا همين است كه شما وقتي به دام خودفريبي و ديگرفريبي ميافتيد كه تكليفتان با پروندههاي مهم زندگيتان روشن نيست.
دالاني از تاريكيها كه فرد به روي خود و ديگران باز ميكند
به جلسه خواستگاري برميگرديم. دختر يا خانواده او از شما ميپرسند با كار كردن همسرتان مشكلي نداريد؟ شما طيف وسيعي از جوابها را در اختيار خواهيد داشت، به شرط اينكه پيشتر عميقاً درباره اين موضوع فكر كرده باشيد. مثلاً ممكن است مردي بگويد هيچ مشكلي با اين موضوع ندارم اما نه به خاطر اينكه با اين جواب عجالتاً دل دختر يا خانواده او را به دست آورده باشد بلكه پيشتر درباره اين موضوع انديشيده است. ممكن است مردي بگويد من به اين شرط با كار همسرم موافقم. توجه كنيد كه در همه اين پاسخها اگر فرد به درستي درباره آن انديشيده و با هنجارهاي خود سنجيده باشد اولين محصول همان صداقت است. جواب خانواده چه بله و چه خير باشد هر دو خانواده و دختر و پسري كه ميخواهند با هم ازدواج كنند با صداقت پيش رفتهاند و احتمال اينكه زندگي مشترك درست و سالمي داشته باشند بسيار بالاست. حال مردي را تصور كنيد كه در پاسخ دختر يا خانواده او مبني بر اينكه با شغل و كار كردن او مشكل نداريد؟ بله ميگويد، اما اين بله برخاسته از تفكر عميق او درباره كار همسرش نيست، به عبارت ديگر او اين پرونده را در زندگي خود باز نكرده، بلكه آن بله به خاطر ترس از دست دادن دختري است كه به او علاقهمند شده و ميخواهد با او وصلت كند. اتفاقي كه اينجا ميافتد اين است كه فرد همزمان دچار خودفريبي و ديگرفريبي شده است. خودفريبي براي اينكه به خود دروغ گفته است و با همين دروغ، دالاني از تاريكيها را در آينده به روي خود باز كرده است و ديگرفريبي به خاطر اينكه با اين دروغ، انسان ديگري را نيز فريب داده است و اشكالات مهمي در مسيرمعادلات او براي انتخاب همسر آيندهاش پديد آورده است.
نرسيدن به ثبات رأي، مقدمه خودفريبي
نكته بسيار مهم در پرهيز از افتادن در دام خودفريبي اين است كه انسان بتواند به ثبات رأي برسد. مسلماً همه ما در زندگي براي داشتن ثبات رأي و نظر نياز به تحقيق داريم و اگر اين تحقيق و بررسي را صورت نداده باشيم به ثبات رأي و عقيده هم نخواهيم رسيد. وقتي من هنوز تكليف خود را با مهمترين موضوعات زندگيام روشن نكردهام و به ثبات رأي درباره آنها نرسيدهام تزلزلي در شخصيت من ايجاد خواهد كرد. يك روز خواهم گفت: موافقم، روز ديگر خواهم گفت: مخالفم و روز ديگر: نظري ندارم، در اين صورت من خود را دارم فريب ميدهم. كسي كه يك روز ميگويد خداوند هست، روز ديگر ميگويد خدايي وجود ندارد و روز ديگر ميگويد من نميتوانم بگويم خدايي هست يا نيست در واقع دارد خودش را فريب ميدهد، چون نميشود كه خدا هم وجود داشته باشد، هم وجود نداشته باشد و هم گاهي وجود داشته باشد و گاهي وجود نداشته باشد.