دنيا حيدري
هيجاني كه سكوها به بازي ميدهند، گاه حتي بازيكنان باتجربه و ميدان ديده را نيز دست پاچه و مضطرب ميكند. حتي اگر همه آن فريادهايي كه ميشنوند، تشويقهاي حمايتي باشد. جو سنگيني كه برخلاف آنچه كه تصور ميشود، گاه نتيجه عكس دارد. اين فريادها، اين تشويقها و حمايتها كه البته در بسياري مواقع به سود تيمها تمام ميشود، گاه به بيراهه ميرود و از كاه كوه ميسازد و ميتواند سرنوشتي تلخ را به دنبال داشتهباشد. هيجاناتي كه عدم كنترل آن، بسياري را قوره نشده مويز كرده و خيلي زود از صحنه فوتبال محو ميكند!
فريادهاي «باشو»، «باشو»ي هواداران استقلال در جريان بازي با استقلال خوزستان نمونه بارز همين هيجانات افراطگونهاي بود كه در صورت عدم كنترل آن ميتواند نسخه بازيكن جواني را كه راهي دراز در پيش دارد، در همين گام اول بپيچد، اما نه به خير و خوشي. دليل مهمي كه چند سال پيش فرگوسن را برآن داشت تا اجازه استفاده از اتومبيلهاي اهدايي شورلت را به جوانان زير 23 سال تيمش ندهد. در واقع فوتبال ايران امروز نيازمند نگاهي همانند فرگوسن است. نگاهي كه باعث شد در دو دهه حضور او در اولدترافورد، شياطين سرخ همواره مدعي باشند و اجازه نداد اقتدار تيمش با هيجانات كاذب نشستن شاگردان جوانش پشت اتومبيلهاي آخرين مدل از بين برود.
تشويق و حمايت مهدي قاعدي، بازيكني كه ركورد جوانترين بازيكن تاريخ استقلال را در ليگ برتر شكست، به تنهايي نه فقط كار بدي نيست، كه ميتواند باعث افزايش روحيه او و امثال او شود. اما تبديل كردن آنها به اسطوره و مقايسهشان با ستارههاي بيبديل فوتبال كه راهي سخت را براي رسيدن به جمع برترينهاي فوتبال دنيا طي كردهاند، در همان ابتداي راه نه فقط خيانت به اين بازيكنان، كه خيانت به جامعه فوتبال است. در واقع همانطور كه ماجدي، پيشكسوت استقلال نيز به درستي به آن اشاره ميكند، بايد اجازه داد قائدي، همان قائدي باشد، نه مسي و رونالدو. او در واقع نمونهاي از دهها بازيكن جواني است كه ميتوانند آيندهاي روشن در فوتبال ايران داشته باشند. بازيكناني كه شايد ستارههاي بعدي تيمهاي خود و حتي تيم ملي باشند.
به شرط آنكه با هيجانات افراطگونه و حمايتهاي كوركورانه راه موفقيت را برآنها نبسته باشيم و مانع از رسيدن آنان به قله نشويم.
اين وظيفه سنگين در وهله اول به عهده باشگاههاست. باشگاههايي كه با ارائه برنامههايي مناسب ميتوانند مسير موفقيت را براي بازيكنان خود به خصوص جوانترهاي تيم هموار كرده و مانع از اشباع زودهنگام آنها و پايان ناگهانيشان شوند و با بيبرنامگي ميتوانند باعث سوختن فرصتها و استعدادهايي شوند كه ميتوانند آينده فوتبال ايران را تغيير دهند. برنامهاي كه جهانبخش را در تيم هلندي حتي از مكالمه تلفني در ساعاتي كه در اختيار باشگاه بود نيز منع ميكرد. ساعاتي كه از ابتداي صبح و تا عصر ادامه داشت. مسئلهاي كه شايد در نگاه اول اندكي سختگيرانه بود، اما نشان از برنامهريزي حساب شده براي بازيكنان جوان تيم داشت. برنامهاي كه اجازه نميداد بازيكنان به واسطه جواني و سن و سال كمي كه دارند، از مسير موفقيت دور شوند.
برنامهاي كه نياز اصلي امروز فوتبال ايران است. فوتبالي كه استعدادهاي فراواني دارد، اما برنامهاي براي به ثمر رساندن اين استعدادها ندارد. مسئله مهمي كه طي سالهاي اخير باعث افول زودهنگام ستارههاي زيادي شدهاست. بازيكنان جواني كه در همان يكي، دو بازي نخست تواناييهاي بالقوه خود را به نمايش گذاشته و چشم همگان را خيره كردند، اما عدم برخورد درست با اين استعداد باعث اشباع زود هنگام، هرز رفتن و افول زودهنگام آنها شده است. اتفاقي كه مقصر اصلي آن عدم كنترل هيجانات افرادي است كه با برخوردهاي نسنجيده خود مانع از رشد و به ثمر رسيدن استعدادهاي فوتبال ايران ميشوند. استعدادهايي چون آزمون كه وقتي در مسير درست قرار ميگيرند، ميتوانند توانمنديهاي خود را به خوبي به معرض نمايش قرار دهند، اما در مسير نادرست كه قرار ميگيرند، فوتبال را از داشتن ستارهاي بيبديل محروم ميكنند! اتفاق ناگواري كه طي سالهاي اخير براي بازيكنان زيادي رخ دادهاست. بازيكناني كه زودتر از موعد در چشم قرار گرفته و خيلي زود و قبل از آنكه تواناييهاي واقعي خود را به اجرا در آورند، اشباع و تمام شدند!