محمد مهر
تأثير بينش جديد در تغيير عادتها ميتواند شگفت آور باشد. مثلاً تو يك روز در زندگي به اين آيه برميخوري كه «چه بسا چيزي خوشايند تو باشد اما ناخوشي تو در همان خوشي پيچيده شده باشد و چه بسا چيزي ناخوشايند تو باشد و خوشي تو در آن پيچيده شده باشد» همين آيه ممكن است ذهن كسي را معطوف به خود كند و او با خود بگويد اين يعني چه؟ چطور ميشود كه من سراغ چيزي بروم كه آن را دوست دارم اما همان به ناخوشي من ختم شود و ناخوشياي سراغ من بيايد و مرا درگير كند و تلخم كند اما در نهايت كام مرا شيرين كند، برعكس آن خوشي كه در آغاز شيرين مينمود اما در نهايت تلخي به بار آورد.
كسي اين آيه را ميخواند و تجربيات روزانه خود را هم احضار ميكند و ميبيني كه تجربيات او هم در زندگي - اگر با خود منصف باشد - اين مفهوم را تأييد ميكند كه عَسي أن تكرَهوا شَيئاً و هو خيرٌ لكم وَ عسي أن تُحِبّوا شيئاً و هو شَرٌّ لكم. پرسشي كه ايجاد ميشود اين است كه چگونه من به اسم رفتارها وكارها و پسندهايي ميروم كه عملا به ضرر من است؟ مگر نه اين است كه انسان قوه صيانت از نفس دارد پس چرا عليه خود ميشورد؟ فرض كنيد من عادت كردهام كه زياد بخورم از زياد خوردن هم لذت ميبرم. اينكه سر سفره انواع و اقسام دسرها و سالادها باشد لذت ميبرم اما در عين حال ناخوشيهايي هم سراغ من آمدهاند. چربي خون من بالا رفته است، قند خون من افزايش يافته است. اضافه وزن پيدا كردهام، كبدم چرب است.
اما كسي ميتواند اين عادت پرخوري را در خود تغيير دهد كه نسبت به كاري كه انجام ميدهد بينش پيدا كند. به عبارت ديگر از فاصلهاي دورتر به آن پاره خط خوشي و ناخوشي نگاه كند كه كدام را ميخواهد انتخاب كند. از طرف ناخوشي وارد شود و سرانجام با طي مسيري به طرف خوشي برسد؟ يعني شروع كند به اينكه ورزش كند، يعني امري كه با وجود اضافه وزن و تحليل رفتن تراكم استخوانها و عضلات احتمالا در آغاز رنج آور و ناخوشايند است و از آن سو از لذت خوردن غذاهايي كه دوست دارد خود را محروم كند يا از حجم مصرف آنها بكاهد اما به مرور و با طي مسيري روي پاره خط « ناخوشي – خوشي » سرانجام به خوشي برسد يعني با ورزش كردن و كم خوردن و رژيم گرفتن سرانجام به وزن ايدهآل و مطلوب خود برسد و سلامتي از دست رفته را دوباره بازگرداند.
از خوشي نماي رنج افزا تا ناخوشيهاي گنج
اما نكته اين جاست كه اين بينش است كه ميتواند اين پارهخطها را به من بازگو كند و معناي عميقتر زندگي را كه «گنجها در رنجهاست» به ياد من بياورد. بسياري از عادتهايي كه ما به آنها خو ميكنيم و از دست آنها در رنج هستيم به خاطر آن است كه ميخواهيم به خيال خودمان به يك خوشي بيرنج بچسبيم در حالي كه آنچه ما به آن ميچسبيم و آرام آرام شكل عادت به خود ميگيرد «خوشي نماي رنج افزا» است كه صرفاً در آن لحظه «خوشي و رنج زدا» مينمايد. اما اگر كسي با بينش و رهيافت عميقتري به زندگي نگاه كند، متوجه ميشود خوشيهاي حقيقي درست در آن لحظهاي كه به نظر دشواري ميآيد زاده ميشود و نه حتي بعد از آن. اين تعبير قرآن كريم بسيار شگفت است كه ميفرمايد: «ان مع العسر يسرا / با هر رنجي و صعوبت و دشواري اي، آسايش و آسانياي هست» بنابراين اگر كسي از اين فراز به تغيير عادتهاي دروني شده خود نگاه كند بسيار راحتتر طي مسير خواهد كرد.
چه وقتي هنگام تراش خوردن داد و بيداد نميكنيم؟
شايد اين اتفاق كه بسياري از ما در زندگي آن را تجربه كردهايم بتواند منظور و مراد ما را بيشتر روشن و عيان كند. همه ما تجربه حضور در مطب دندانپزشكي را داشتهايم. وقتي شما در يك كلينيك دندانپزشكي حضور پيدا ميكنيد دندانپزشك با وسيلهها و ابزارهاي گوناگوني روي دندان شما كار ميكند. گاه تحمل آن همه وسيله در دهان واقعاً دشوار است اما اكثر ما با خرسندي اين وضعيت رنج آور را تحمل ميكنيم. كسي وسط كار روي دندان او برنميآشوبد و پزشك را به باد كتك نميگيرد. كسي نميگويد حريم من مخدوش شده است. كسي نميرنجد و شكايت يا فحاشي نميكند. اما فرض كنيد كسي در تاكسي بخواهد اينطور با آدم رفتار كند عكسالعمل شما چه خواهد بود؟ مسلماً تحمل نخواهيد كرد و آشفته ميشويد چون براي شما وضعيت رنج آوري است و اين حس را داريد كه به شما توهين شده است.
اما چرا اين احساس اهانت را در يك دندانپزشكي نداريد با اينكه سر شما در يك وضعيت سختي قرار گرفته است و ابزارهاي گوناگوني در حال تردد در دهان شما هستند. شما احساس رنج نميكنيد به خاطر اينكه فلسفه و معناي اين كار را ميدانيد. ميدانيد كه همه اين رنجها به خاطر آن است كه شما سلامتيتان را دوباره به دست آوريد و از آن دردهاي دندان خلاصي يابيد يا چهرهتان زيباتر شود، به خاطر همين آن رنجها را با كمال ميل تاب ميآوريد و برنمي آشوبيد. حال اگر كسي وقتي عادتي را در خود ميخواهد تغيير دهد و رنجهايي كه براي تغيير اين عادت متحمل ميشود را شبيه به حضور يك فرد در دندانپزشكي بداند كه براي مرمت دندان خود و رهايي از رنج دندان به آن جا مراجعه كرده ببيند و به ياد آورد كه او هم ميخواهد روح، ذهن و روان خود را مرمت كند بنابراين اين رنجها را با كمال ميل ميپذيرد و راحتتر با تغيير رفتار خود كه در او كهنه و نهادينه شده كنار خواهد آمد و به احتمال زياد در اين راه كاميابتر خواهد بود چون حال به معناي پشت آن تغيير، واقف شده است.
پس به ميزاني كه ما در زندگي تصويرهاي دقيقتري از سرانجام رفتارهاي خود داشته باشيم به تراش خوردمان بيشتر اهميت خواهيم داد. من اگر بدانم كه با تراش خوردن به چيزي بهتر و گران قيمتتر بدل خواهم شد، هنگام تراش خوردن زياد داد و بيداد نخواهم كرد و از زير دست خودم كه ميخواهم خودم را تراش دهم فرار نخواهم كرد!