معصومه طاهري
يکي از مهمترين عناصر فرهنگي ميراث فرهنگي کشورهاست که به عنوان هويت آنها محسوب ميشود و ايران جزو غنيترين کشورهاي جهان در اين زمينه است که با تاريخ بيش از 10 هزار ساله خود و تعداد بيشماري از ميراث فرهنگي تاريخي و باستاني در سرتاسر کشور جايگاه ويژهاي دراين باره دارد به همين خاطر اگر برنامهريزي و مديريت اصولي صورت بگيرد خواه ناخواه به مقصد گردشگران زيادي تبديل ميشود؛ مسئلهاي که بهزعم بسياري از کارشناسان اين حوزه خود يکي از منابع غني ثروتآفريني و اشتغالزايي محسوب ميشود بهخصوص اينکه با اين منبع غني ميتوان قشر تحصيلکرده کشور را نيز در اموري همشأن با سطح تواناييهايشان به کار گمارد، اما متأسفانه ميراث فرهنگي با همه اين امتيازات، سالهاست که از ضعف مديريتي رنج ميبرد و اين موضوع به دولت خاص هم منحصر نميشود تأسفانگيز است که با وجود همه ادعاها اين بحث را در همه دوران داشتهايم.
رسول جعفريان کارشناس تاریخ، اخيراً در کانال خود به سفرش به يکي از نقاط مشهور تاريخي ايران و جهان يعني «قلعه الموت» اشاره کرده، و مينويسد: «قلعهاي که بخش مهمي از تاريخ کشور ما را تشکيل ميدهد و از نظر تجربه سياسي و مذهبي نکات مهمي در آن نهفته است. اين قلعه، صحنهاي از يک مقطع مهم در تاريخ کشور ماست، اما نکاتي در اين مسير جلب توجه کرد. وقتي به الموت رسيديم، بهرغم پول مختصري (2500 تومان) که براي ورود هر نفر داديم، دريغ از يک راهنمايي کوچک. در تمام آن محوطه هيچ تابلويي براي معرفي ديده نشد، هيچ بروشوري وجود نداشت؛ البته در بالا، يک تابلوي بسيار کوچک وجود داشت، اما اينکه اصلاً الموت کجاست، اسماعيليه کيستند، فدائيان اسماعيلي چه دورهاي بودند، مغول چه کردند، خواجه نصير اينجا چه ميکرد. همه اينها را ميشد در روي يک تابلو نصب کرد يا در بروشوري نوشت که هيچ خبري از اينها نبود. جالب است بدانيم تقريباً 90 درصد افرادي که در مسير بازگشت بودند، از رفتن پشيمان بودند و ميگفتند هيچ چيز مهمي در اينجا نيست، نرويد و وقت خودتان را تلف نکنيد. در چنين شرايطي ساختن يک ماکت نسبتاً بزرگ از قلعه و نصب آن در گوشهاي از آن منطقه و نيز ايجاد يک موزه کوچک از تاريخ اجتماعي روستاهاي اطراف ميتوانست کمک به افراد علاقهمند کند...»
همانگونه که خوانديم جز تأسف نميتوان چيزي گفت، در حالي کشورهايي مانند انگليس بدون داشتن چنين گنجينههاي باارزش تاريخي، قلعههاي تصنعي را براي بازديد گردشگران ايجاد ميکنند يا با تاريخسازي سعي در القاي نداشتههاي خود به ديگران ميکنند در کشور ما قلعه الموت که به عنوان ميراث جهان و در رديف شگفتيهاي تاريخ است اينگونه در مهجوريت و ناکارايي مسئولان ميراث فرهنگي قرار دارد. اين ديگر تکنولوژي خاصي لازم ندارد که بخواهيم از غرب وارد کنيم يا متوسل به کارشناسان خارجي شويم.
متأسفانه مديريت در بخشهاي مختلف ناکارآمد است و اين يک حقيقت تلخي است که بايد هرچه زودتر برطرف شود تا اين عناصر مهم تاريخي و هويتي براثر اهمالورزي و بيتوجهي از بين نروند. پربيراه نيست اگر بگوييم بار بسيار سنگين سوءمديريتها بهخصوص در زمينه فرهنگي کشور را سياسيوني به دوش اين ملت گذاشتهاند که برايشان به جز حزب، گروه و تيم خودشان چيز ديگري اهميت ندارد. اينجاست که متخصصان، مهجور و دلسوزان مغموم ميمانند و گنجهايي اين چنين مغفول و غريب. رئيسجمهور هم اخیراً به جاي اينکه شايستهسالاري را فارغ از نگاههاي سياسي و جناحي براي پيشرفت کشور مدنظر قرار دهد، آشکارا به مديريت سياسي اشاره ميکند که انشاءالله اين مديريت تأثيرات منفي فرهنگي در آينده دور و نزديک نداشته باشد!
البته قلعه تاريخي و مهم الموت تنها نمونه اين بحث نيست؛ وقتي مسجد امام اصفهان که شاهکار معماري و تمدن اسلامي است و نمونه آن در دنيا وجود ندارد با وجود آنکه در قلب يک شهر صنعتي و سنتي قرار دارد هر بار اخباری از سوءمديريتها و اهمالورزيهاي عمدي يا سهوي ميشنويم نگرانيها را بيشتر ميکند چنانچه اينبار ديگر خبرنگاران نيستند که اخبار سوءمديريتها را منتشر ميکنند بلکه به مدد فضاي مجازي و شبکههاي اجتماعي درکمترين زمان حجم بسيار زيادي از ويدئوها و تصاويري که خود مردم و گردشگران منتشر میکنند، قابل توجه و تأمل است و تعجببرانگيزتر اينکه هيچ کدام از اينها باعث تغيير رويه در مديريتها و تکانش اساسي در حوزه ميراث فرهنگي نميشود.