علي احمدي فراهاني
راوي خاطرات و تحليلهايي كه درپي ميآيد، احمد ملكي از اعضاي اوليه جبهه ملي و صاحب امتياز روزنامه ستاره است كه بعدها در عداد منتقدين دكتر مصدق درآمد. وي پس از28 مرداد خاطرات خويش را به قلم آورد كه طي آن به علل اوج و حضيض تشكل جبهه ملي ايران اشاره شده بود. از منظر ملكي يكي از عوامل مهم اين رخداد، بياعتنايي مصدق به جلسات و تصميمات جبهه ملي به ويژه پس از احراز پست نخستوزيري است كه عملاً اين تشكل را دچار ريزش و انشقاق نمود. آنچه پيش رو داريد، روايت ملكي از موجبات و عوامل فروپاشي اين تشكل در دوران صدارت دكتر مصدق است. اميد آنكه علاقهمندان را مقبول افتد.
آيتالله كاشاني و اهتمام به حفظ جبههملياحمد ملكي در مقام روايت چند و چون برگزاري جلسات جبهه ملي، نخست نقش آيتالله كاشاني را مورد توجه قرار داده و در اينباره مينويسد: «حضرت آيتالله كاشاني در جبهه ملي دو قسمت را همواره تحت نظر داشته، اداره و مراقبت مينمودند: يكي روابط اعضاي جبهه ملي با يكديگر و دوم اجراي سياستها و دستورات مربوطه سياسي كه توسط مؤسسين جبهه ملي صورت انجام و اجرا به خود ميگرفت و خصوصاً انجام و اجراي اين دو رل پس از نخستوزيري آقاي دكتر مصدق، بيشتر صورت واقعيت به خود گرفته بود. يعني قبل از اينكه دكتر مصدق نخستوزيري را قبول كند، حضرت آيتالله كاشاني در جلسات جبهه ملي شركت ميكردند و اگر ماهي يكبار هم در جلسات حاضر ميشدند، دستور مذاكرات و تصميمات جبهه ملي، كه از پيش مقرر گرديده بود، موكول به بعد شده و بحث در اطراف مسائل سياسي روز و خط مشي جبهه ملي عنوان ميشد و آقاي كاشاني با در نظر گرفتن شرايط آزادي و دموكراسي، بدواً نظريات خود را نسبت به مسائل روز با كمال صراحت بيان داشته و اگر مخالف با مخالفيني بود، دلايل مخالفت خود را ابراز و سپس اخذ رأي به عمل آمده و در مورد موضوع مزبور، تصميم قطعي مثبت يا منفي اتخاذ ميشد و شايد براي يكبار هم در جلسات جبهه ملي اتفاق نيفتاد كه پيشنهادات حضرت آيتالله كاشاني قبول نشده يا مردود شود. علت اين بود كه آقاي كاشاني شخصاً درباره مسائل مطروحه و سياست روز يا ذكر تمام جزئيات - كه دليل كاملي براي احاطه واقعي معظمله به جريان سياست روز بود- توضيحات كافي و وافي ميدادند و اگر مخالفتي هم ابراز ميشد، مخالف را با دليل و اداي توضيح لازم متقاعد ميساختند.
موضوع ديگري كه نبايد فراموش شود، شركت حضرت كاشاني در جلسات دوره شانزدهم مجلس شوراي ملي است. با اينكه آقاي كاشاني از تهران به سمت نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخاب شده بودند، براي يكبار نه درجلسات ونه در كميسيونها و نه در اتاق هيئترئيسه مجلس شوراي ملي شركت نكردند، ولي غالباً فراكسيون جبهه ملي مركب از نمايندگاني كه عضو جبهه ملي بود و در جلسات مجلس شوراي ملي حاضر ميشدند، با حضور آقاي دكتر مصدق، تحت رياست عاليه آقاي كاشاني و شركت روزنامهنگاراني كه عضو جبهه ملي بودند، در منزل نمايندگان جبهه ملي مانند آقاي اللهيار صالح و آقاي حائريزاده تشكيل جلسه ميدادند و درباره لوايح تقديمي دولتهاي وقت به مجلس و روش جبهه ملي، توضيحاتي داده شده و تصميمات لازم اتخاذ ميشد و همه اعضاي حاضر در فراكسيون جبهه ملي از روشنبيني و واقعشناسي آقاي كاشاني حتي در سياستهاي داخلي مجلس و رويه نمايندگان با يكديگر، با نهايت تقدير، اظهار تعجب ميكردند. مقصود اين است كه ساير اعضاي جبهه ملي به غير از وكيل و روزنامهنويس، در اين كميسيونها دعوت نميشدند، ولي بديهي است اگر موضوعات مهمي مورد شور و بحث قرار ميگرفت، در جلسات عمومي جبهه ملي به اطلاع و استحضار ساير اعضاي جبهه ميرسيد.»
غيبت دكتر مصدق در جلسات جبهه ملي پس از نخستوزيري
راوي در فصل ديگري از نگاشته خويش، با اظهار تعجب از رفتار دكتر محمد مصدق با جبهه ملي، نحوه تعامل وي با اين تشكل را اينگونه تشريح كرده است: «آقاي دكتر مصدق پس از قبول نخستوزيري، در هيچ يك از كميسيونهاي مختلف جبهه ملي، نه دركميسيون سياسي و تبليغات و فراكسيون نمايندگان، شركت نميكرد و جلسات جبهه ملي به رياست حضرت آيتالله كاشاني در منزل آقاي مشاراعظم تشكيل ميشد و روزي نبود كه گلهاي از طرز كار و رفتار آقاي دكتر مصدق در جلسات متشكله جبهه ملي در ميان نباشد. من پس از بازگشت از سفر اروپا و شركت در جلسات جبهه ملي، چندين بار از دهان آقاي كاشاني در منزل آقاي مشاراعظم شنيدم كه ميگفتند: «يارو طاغي و ياغي شده است، بيسواد را اسب برداشته است!» مقصود، آقاي دكتر مصدق بود و اين بيانات آقاي كاشاني بهطور علني اظهار ميشد. سايرين هم از بسياري از عمليات حكومت مصدق ناراضي [بودند] و حتي ميگفتند: بزرگترين خبط دكتر مصدقالسلطنه، قبول مقام نخستوزيري است و ايشان در لباس نمايندگي ملت، ممكن بود به مملكت خدمت كند در صورتي كه اكنون در پست نخستوزيري، تمام ايراداتي كه از نخستوزيران سابق و وزيران سابق ميگرفت و اتهاماتي كه به آنان وارد ميساخت، خود چندين برابر زيانآورتر آن را انجام داده و در حقيقت ديگر براي جبهه ملي راه فراري باقي نگذاشته است!»
بدبيني تدريجي آيتالله به دكتر مصدق
هرچه زمان ميگذشت نقار و انشقاق ميان اعضاي جبهه ملي و به طور مشخصتر، بين آيتالله كاشاني و دكتر مصدق بيشتر نمود مييافت، پديدهاي كه اينگونه در خاطرات ملكي نمود يافته است: «آقاي كاشاني به تدريج نسبت به دكتر مصدق بدبين شده و با اعمال او علناً مخالفت مينمودند و به همين جهات، با آقاي حسين مكي هم قهر بودند، به طوري كه آقاي مكي خود اعضاي جبهه ملي را خبر ميداد كه منزل آقاي مشاراعظم براي تشكيل جلسه حضور يابند و پس از عزيمت آقاي كاشاني از جلسه جبهه ملي به شميران، مقارن نيمساعت قبل از نيمهشب يا ساعت 11 شب، به جلسه جبهه ملي ميآمدند!
آقاي كاشاني با عمليات خودسرانه و ديكتاتوري آقاي دكتر مصدق مخالف بوده و با آقاي مكي هم به مناسبت مداخله در امور انتخابات دوره هفدهم موافق نبودند. آقاي دكتر مصدق هم به وسيله ايادي تبليغاتي خود در خارج انتشار ميداد: چون سفارشهاي آقاي كاشاني و آقازادههاي ايشان قابل اجرا نيست، با من مخالفت دارند. كار مخالفتها به جايي رسيد كه جرايد خارجي مانند روزنامههاي پاريس و ژنو (لاپروگرس، لوموند، پاري پرس، ژورنال دوژنو و گازت دولوزان) و جرايد كشورهاي اسلامي در همان وقت، درباره اين اختلافات، شرح مفصلي انتشار داده و غالباً مخالفت اين دو مرد سياسي را مخالفت سياست انگليس و امريكا در ايران معرفي ميكردند و از روي همين موضوع، مطالب سياسي بين آن دو كشور و اختلافاتشان را در ايران حدس ميزدند.»
آغاز فرآيند انتخابات مجلس هفدهم، فصلي ديگر از اختلاف
نحوه برگزاري انتخابات دوره هفدهم مجلس شوراي ملي و محروم شدن تعداد زيادي از شهرها از داشتن نماينده توسط دكتر مصدق، از سرفصلهاي مهم اختلافي است كه در سطور قبل بدان اشارت رفت: «آقاي كاشاني براي حسن اجراي انتخابات دوره هفدهم، بسيار پافشاري نمودند و حتي چند وزير كشور عوض شد و ميان معظمله و آقاي اللهيار صالح وزير كشور، هم اختلاف ايجاد گرديد تا همان وقت منجر به صدور اعلاميه از طرف حضرت آيتالله درباره انتخابات و طرز كار وزارت كشور گرديد و آقاي صالح شخصاً از پست وزارت كشور مستعفي گرديد و دكتر صديقي را به جاي ايشان از همان زمان آوردند. آقاي كاشاني معتقد بودند: تا حدود امكان، بايد مانع انتخاب عناصر بيگانهپرست و جاسوسان اجنبي شد و اگر وزارت كشور مانع نميشود، لااقل خوشرقصي نسبت به انتخاب آنان نكند. دكتر مصدق عقيده داشت كه: با اين قانون، اگر امام جعفر صادق(ع) هم – استغفرالله- وزير كشور باشد، اعمال نفوذ خواهند نمود، پس چرا دولت اشخاص موجهتري را تقويت نكند؟ مثلاً در همدان كار آقاي ضياءالملك غرمند- كه از محترمين محلي و عنصري شريف و پاكدامن است- تمام شده بود، فوراً به دستور دكتر مصدق، انتخابات همدان به اسم اعزام بازرس به محل، توقيف و فرماندار بيگناه همدان هم منتظر خدمت گرديد. خلاصه، كار اختلاف آقاي كاشاني و دكتر مصدق به حدي بالا كشيده بود كه بعضي از طرفداران جدي دكتر مصذق- كه ضمناً بر خر مراد هم سوار بودند و وكيل و وزير شده بودند- كمتر در جلسات جبهه ملي حضور مييافتند و هر هفته آقاي مشاراعظم، تهيه مفصلي ميديدند و وقت عدهاي هم تلف ميشد، ولي اكثريت حاصل نميشد و چون كار انتخابات تهران هم تمام شده و خر بعضيها به اصطلاح از پل گذشته بود، ديگر به قول جلالي نائيني به جبهه ملي اعتنايي نكرده و دنبال اعمال خود بودند و دكتر مصدق هم هميشه ميگفت جبهه ملي پس از نخستوزيري من، مرحوم شده است!
بهطوريكه خوانندگان ميدانند و در جريان دوره هفدهم مجلس هم روي داد، كمكم جبهه ملي در فراكسيون نهضت ملي وارد شد و با اينكه فراكسيون مزبور از دكتر شايگان و دكتر سنجابي و زيركزاده و حسيبي و ساير اعضاي جبهه ملي تشكيل شده بود، معهذا بهنام نهضت ملي اسمگذاري شده و دكتر مصدق هم آنها را به همين نام ميشناخت. آقاي كاشاني چون توجه زيادي به امر انتخابات شهرستانها داشتند، غالباً در تمام جلسات جبهه ملي شركت كرده و دائماً از قانونشكنيهاي حكومت آقاي دكتر مصدق و مداخله وزارت كشور در امر انتخابات دوره هفدهم، بياناتي ايراد و تلگرافات شكايت مردم كه مستقيماً به دست ايشان ميرسيد، به اعضاي جبهه ارائه ميكردند و شنيدم دكتر مصدق هر قدر واسطه براي اصلاح با آقاي كاشاني فرستاد، فايدهاي نكرد و در جلسه آشتيكنان در دزاشيب شميران هم، بعداً ديده شد كه دولت دكتر مصدق نتوانست طرفي ببندد و اختلافات به هيچ وجه رفع نشد و همين اختلافات در مجلس شوراي ملي به صورت حاد و زنندهاي درآمده و دكتر مصدق را چون اكثريت نداشت، مجبور ساخته بود كه در مجلس شوراي ملي حضور پيدا نكند.»
تلاش دكتر مصدق براي تعطيل جلسات جبهه ملي
بدبيني دكتر مصدق به برخي از اعضاي جبهه ملي در پي انتقادات آنان به رويه جاري دولت، او را بر آن داشت كه تعطيلي جبهه ملي را به جد پيگير شود. ملكي دراينباره روايت ميكند: «نظر به اينكه جلسات منزل آقاي مشاراعظم هم بسيار محدود و معين شده بود، آقاي دكتر مصدق نميتوانست به وسيله طرفداران خود، از مذاكرات آن جلسات اطلاع پيدا كند و به تصور اينكه جلسات مزبور هم براي سقوط كابينه اوست، شروع به عملياتي براي انحلال جلسات جبهه ملي كرد و به همين جهات با آقاي مشاراعظم نيز شديداً روي مخالفت نشان ميداد.
هنگامي كه جريان انتخابات دوره هفدهم مجلس شوراي ملي موجبات تفرقه عجيب و شكاف عظيم بين افراد جبهه ملي را ايجاد كرده بود و دكتر مصدق ظاهراً خود را به كلي از جبهه ملي خارج كرده و كنار كشيده و اختلاف او با آقاي كاشاني به جاهاي نازك و باريك منجر شده بود، شبي در منزل آقاي مشاراعظم، قبل از تشكيل جلسه جبهه ملي، عدهاي تصميم گرفتند كه صادقانه و با تهور به عرض حضرت آيتالله كاشاني برسانند كه چون ايشان رسماً عضو جبهه ملي نيستند و نه مانند مديران جرايد و نويسندگان، به عنوان عضو جبهه ملي انتخاب شدهاند و نه مانند ساير افراد به تحصن و اقدام در رفع تضييقات درباره اصول آزادي با برنامه جبهه ملي همراه كردهاند، بهتر است در جلسات شركت نفرموده و در نامههايي كه به عنوان اهالي شهرستانها در تقويت نامزدان مخصوص انتخاباتي صادر ميفرمايند، اسمي از جبهه ملي عنوان نكند و اين تصميم نزديك بود به مرحله اجرا گذاشته شود كه آقاي حائريزاده با بيان معقولي اظهار داشتند: «اكنون كه جبهه ملي خود به خود متلاشي و تجزيه شده است، با اين بيان آقاي كاشاني را نبايد آزردهخاطر ساخت و مجاهدات ايشان را در طريق پيشرفت منويات مردم فراموش كرد.»
مقصود اين است كه تمام عوامل اختلاف براي انحلال جبهه ملي فراهم شده بود و آقاي دكتر مصدق به كمك وزارت كشور، علناً در كار انتخابات مداخله كرده، نقاطي را كه بهرغم تمايل ايشان ميرفت جريان انتخابات پايان پذيرد، با يك تلگراف توقيف و به نامزدان دولت به هر وسيله كه بود، كمك ميكردند. مثلاً دكتر فاطمي طرفدار انتخاب آقاي جلالي نائيني از نائين بود، ولي دولت به آقاي دكتر طبا نظر داشت و هر قدر جلالي در جلسات جبهه ملي نطق كرده و تقاضا ميكرد كه مثلاً فلان رئيس اداره منتخب شخص آقاي دكتر طبا است، لااقل او را تعويض نمايند، دولت گوشش بدهكار نبود، ولي در جريان انتخابات، شخص دكتر مصدق دستور تغيير بخشدار يا فرماندار را ميدادند.»
ديدار انتقادي چندتن از اعضاي جبهه ملي با دكتر مصدق
احمد ملكي در ادامه خاطرهگويي خود، از گفتوگوي انتقادي برخي اعضاي جبهه ملي با دكترمصدق سخن به ميان ميآورد كه گفتههاي آقاي نخستوزير در اين ديدار، ميتواند آئينهاي از منش و شخصيت سياسي او تلقي شود: «در ملاقاتي كه چند نفر از اعضاي جبهه با آقاي دكتر مصدق نمودند، به ايشان گفتند: آقا! مرگ حق است، ولي براي همسايه شما، چطور شما كه در انتخابات مداخله ميكنيد، خوب است ولي دولتهايي را كه مداخله كردهاند، خيانتكار ميشناسيد؟ ايشان جواب داده بودند كه آقاي سرلشكر گرزن در چند نقطه عشايرنشين، به ميل خود اشخاصي را دستور داده از صندوق بيرون آوردهاند، چرا من اشخاصي را كه موجه ميدانم انتخاب نكنم؟!
از زماني كه دكتر مصدق به شخص من اظهار داشتند كه: كهبداش و پلو دارد موفق ميشود و شما محال است بتوانيد توفيق پيدا كنيد و همچنين از وقتي كه هر يك از اعضاي جبهه، برخلاف تصميمي كه در جلسه رسمي جبهه ملي گرفتند، يك نفر ديگر را در شهريار و ساوجبلاغ نامزد كردند، ديگر كوچكترين ملاقاتي با دكتر مصدق نكردم. وقتي به چشم خود دستور مداخله را ديدم، آنچه را كه بايد بدانم، فهميدم و تقريباً بر همه افراد جبهه ملي ثابت شد كه پيشوا چه نقشي را در خودرأيي و ديكتاتوري بازي ميكند.
خلاصه آقايان سنجابي، فاطمي، زيركزاده، حسيبي، نريمان، دكتر شايگان و امير علائي دور دكتر مصدق را احاطه كرده و به جبهه ملي به عنوان اشتغال به كار، زياد نميآمدند. آقايان حسن صدر[و] دكتر كاوياني از سالها قبل، فاتحه جبهه ملي را خوانده و در جلسات حاضر نميشدند. مكي به مناسبت قهر بودن با آقاي كاشاني، و بقايي به علت اختلاف با مكي بر سر انتخاب نامزدهاي انتخاباتي، حاضر نشده و طفره ميرفتند.
بقايي از نزديكي حزب ايران با دكتر مصدق و موفقيت تمام افراد حزب مزبور در شهرستانها، خون جگر ميخورد و مكي از دست دادن وجهه خود را در خوزستان، دليل مخالفت كامل با دكتر مصدق ميدانست. آقايان مشاراعظم و حائريزاده، علناً با افكار مصدق همراهي نميكردند و همين موجبات، دست به دست هم داده باعث انحلال جبهه ملي گرديد و حتي كوشش آقاي دكتر فاطمي پس از خروج از بيمارستان، جهت التيام جبهه ملي به جايي نرسيد و خوب به ياد دارم كه آخرين جلسه در تابستان سال1330 در منزل آقاي مشاراعظم با شركت معظمله و آقاي حائريزاده و آيتالله غروي و آيتالله كاشاني و جلالي نائيني و اينجانب تشكيل و بدون اخذ هيچ نتيجه پايان پذيرفت و فاتحه جبهه ملي با اين ترتيب براي هميشه خوانده شد!»