نويسنده: حسن فرامرزي
يك:99 درصد فرض كنيد من يك عقدهاي تمامعيار هستم و چشم ديدن خوشيهاي ديگران را ندارم، يعني وقتي ميبينم كسي سفر رفته و عكسهايش را در اينستاگرام به اشتراك گذاشته دوست دارم زمين را گاز بزنم و تا خود هسته مذاب زمين جلو بروم. حالا آن يك درصد باقيمانده را به من بدهيد چون كلي باهاش كار دارم.
دو: آدمي را ميشناسم كه هنوز به سفر نرفته روزي 50- 40 فريم عكس از آن سفر را در اينستاگرام به اشتراك ميگذارد. فكر نكنيد دارم اغراق ميكنم. نه! واقعاً بعضيها به مهارت ارسال عكس مسافرت پيش از رفتن به سفر رسيدهاند. كسي را ميشناسم كه يك بار در زمستان رفته گرجستان و الان حدود چهار سال است كه عكسهايش را در اينستاگرام ميگذارد و لامصب تمام هم نميشود: گرجستان در بهار، گرجستان در پاييز، گرجستان در تابستان، گرجستان در زمستان، گرجستان قبل از انقلاب مخملي، گرجستان بعد از انقلاب مخملي، گرجستان در همه حال. به نظر من كمترين كاري كه دولت گرجستان ميتواند در حق اين هموطن انجام دهد اعطاي يك دكتراي افتخاري دو نونه به اين هموطن است. فكر نكنيد دارم اغراق ميكنم. به بيسكويت گرجي قسم او از جاهايي از گرجستان عكس منتشر ميكند كه خود گرجيها هم دقيقاً جايش را نميدانند و تورليدرها انگشت به دهان ميمانند كه اين جا دقيقاً كجاي گرجستان است!
سه: عدهاي از زوجها هم هستند كه همه ما ميدانيم تقريباً يك قرن ميشود دچار طلاق عاطفي و از اين داستانها شدهاند و سايه همديگر را با تير ميزنند اما همينها وقتي ميآيند اينستاگرام، ناگهان رومئو ژوليتهاي دلدادهاي ميشوند كه نگو و نپرس. چنان اداي زن و شوهرهاي خوشبخت دائمالسفر را درميآورند كه حتي پدر و مادرهايشان هم كه مثل كف دست ميشناسندشان، غبطه خوشبختي اين زوجهاي شبه اساطيري را ميخورند!
چهار: سفر در روزگار ما تبديل به ماده اوليه، وسطيه و آخريه اينستاگرام شده و هر كه بتواند بيشتر به آلبوم خانوادگياش چوب حراج بزند احساس ميكند نبرد لنينگراد را برده است. قديمترها اين طور بود كه طرف آلبوم عكسهاي خانوادگياش را حتيالامكان با بقال محلهشان به اشتراك نميگذاشت يعني مثلاً شب كه طرف ميرفت از سوپري محل، نوشابه كانادا دراي بخرد به خانومش ميگفت خانوم! اون آلبوم رو هم بده ببرم با كريم آقا يه خورده آلبوم رو ورق بزنيم. اما حالا به لطف همين شبكههاي اجتماعي عكسهاي خانوادگي ما دست به دست در اقصي نقاط عالم ميچرخد و لايك ميخورد.
پنج: آدمهايي كه در سفر حواسشان فقط به گرفتن عكس و فيلم است اصلاً ميرسند كه از سفرشان لذت هم ببرند؟ آنها ميخواهند غذا بخورند، مثل يك مراسم مقدس قبل از غذا آن قدر از غذايشان از زواياي مختلف، بالاي سقف، پايين سقف، زير ميز، زاويه عمودي از ديد سوم شخص مفرد، كنشگر فعال ماضي بعيد و اينها عكس و فيلم تهيه ميكنند كه غذا يخ ميزند!