کد خبر: 860860
تاریخ انتشار: ۱۷ تير ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۵
بررسي ويژگي‌هاي مدينه فاضله ملاصدرا
صدرالمتألهين ملاصدراي شيرازي، يكي از بزرگترين فلاسفه اسلامي است كه تلاش‌هاي او براي تبيين يك نظام معرفتي منسجم هستي‌شناسانه منبعث از تفكرات شيعي، بي‌نظير و منحصر به فرد است.
صدرالمتألهين ملاصدراي شيرازي، يكي از بزرگترين فلاسفه اسلامي است كه تلاش‌هاي او براي تبيين يك نظام معرفتي منسجم هستي‌شناسانه منبعث از تفكرات شيعي، بي‌نظير و منحصر به فرد است. سيل نظرات صدرايي حتي فقها را كه از بدو اسلام، زعيمان مسلمانان بودند كم كم به حركت به سمت و سوي فلسفه كه شايد در برهه‌هاي مختلف مورد تقبيح و تخطئه واقع مي‌شد و اساسا علمي الحادي دانسته مي‌شد، سوق داد و از اين رو در كنار دو شخصيت گرانقدر ديگر فلسفه عصر اسلامي (ابن‌سينا و فارابي) خدمت بي‌نظيري به ترويج فلسفه اسلامي كرد. يكي از مباحثي كه ملاصدرا در آثار خود به تبيين آن مي‌پردازد، بيان ويژگي‌هاي جامعه ايده‌آل و اركان آن است. پيش‌تر در يادداشتي، اركان آرمانشهر صدرايي مورد بررسي قرار گرفت و اكنون ويژگي‌هاي شهروندان چنين مدينه فاضله‌اي از منظر صدرالمتألهين بررسي مي‌شود.
 
مدينه فاضله، مدينه غيرفاضله
ملاصدرا، آثار گذشتگان خود و فلاسفه پيشين و خصوصاً فارابي را به خوبي مطالعه نموده و با توجه به نظريات آرمانگرايانه فلسفه متقدم بر خود، مي‌كوشد تا نظام و ساختاري را معرفي كند كه ويژگي‌هاي آن منطبق با اهداف بشر و نيل به كمال در آدمي است. بر همين اساس او جوامعي كه شكل مي‌گيرند را به دو دسته فاضله و غيرفاضله تقسيم مي‌كند. نظام‌هاي غيرفاضله مبتني بر جهل، ظلم و فسق شكل مي‌گيرد (ملاصدرا اين سه ويژگي را سه نوع مدينه غير فاضله مي‌داند كه مدينه جاهله، مدينه ظالمه و مدينه فاسقه هستند) و رياست اجتماع غيرفاضله تحت اختيار افراد ناصالح است. در چنين جامعه‌اي سعادت واقعي جاي خودش را به خوشبختي‌هاي خيالي و توهمات مي‌دهد كه در حقيقت ذات خود همان «شرور» هستند.
 
در مقابل اين جامعه، مدينه فاضله قرار دارد. شهري آرماني كه در آن صفات شرور جايي ندارند و ياريگر انسان‌ها در تحقق هدف والاي انساني خويش است. از نگاه ملاصدرا، چنين جامعه‌اي با چنين مختصاتي كاملاً تحقق يافتني است و به همين منظور وي مي‌كوشد تا ضمن تعريف آرمانشهر خود، اولا اركان و سپس ويژگي‌هاي چنين شهري را برشمرد. او همچنين به آياتي اشاره مي‌كند كه ناظر به حكايت ذوالقرنين است. رواياتي كه در خصوص حكومت ذوالقرنين و جامعه آرماني مدنظر او، وجود دارد متعدد است و بسياري معتقدند، روايات، يك آرمانشهر را ترسيم كرده‌اند كه در آن مردماني دادگر، خداپرست و متحد با يكديگر زندگي مي‌كنند كه خداوند فرمانده صالحي چون وي را بر آنان حاكم مي‌كند. برخي معتقدند با توجه به ويژگي‌هاي ذوالقرنين و جامعه توصيف شده در روايات، چنين جامعه‌اي تاكنون تحقق نيافته و يك وعده براي آينده و ترسيم چشم‌اندازي براي مدينه فاضله است. برخي ديگر اما نظرات متفاوتي دارند. به هر حال فارغ از نمونه ترسيم يك جامعه ايده‌آل كه در مواردي به آن در روايات اشاره شده است؛ ملاصدرا اركان و ويژگي‌هايي براي چنين جامعه‌اي استخراج كرده است كه پيش‌تر در نوشتاري به اركان چنين جامعه‌اي اشاره شد.
اين اركان شامل شهروندان، حاكم و قانوني است كه بر اين شهر حكمفرماست و اشاره شد كه قانون در مدينه فاضله ملاصدرا، شريعت است و مجري قانون شأني است كه توسط خداوند به «نبي» داده شده است كه اين شأنيت پس از «نبي» به «امام» يا «ولي» تفويض مي‌شود. در عصر غيبت امام اين شأنيت به فردي واگذار مي‌شود كه داراي تفقه در قانون مدينه فاضله (شريعت) بوده و بكوشد متمسك به اخلاق حكومت باشد.
علاوه بر اين اركان، از نظر ملاصدرا، ويژگي‌هايي اختصاصي براي مدينه فاضله وجود دارد كه آن را از ساير مُدُن متمايز مي‌كند.
 
ويژگي‌هاي آرمانشهر ملاصدرا
خدامحوري:
 
طبق فلسفه ملاصدرا، كل هستي به دو بخش تقسيم مي‌شود. بخش اول «واجب‌الوجود» است و بخش ديگر «ممكن الوجود». واجب الوجود در راس هرم هستي قرار دارد و به عبارتي بي‌نياز مطلق است. اين موجود داراي هويتي بسيط است كه قابل ادراك نيست و مشابهي در عالم هستي ندارد. مبتني بر اين خدامحوري، ملاصدرا واجب الوجود را هم علت فاعلي موجودات مي‌داند و هم علت غايي آنها. به عبارت ديگر، خداي تعالي هم سرچشمه تحولات و كمالات موجودات ممكن از جمله آدميان است و هم نهايت حركت اين موجودات. پس اساساً جامعه آرماني ملاصدرا بر محوريت واجب الوجود شكل مي‌گيرد و همه ممكنات و افعال در اين آرمانشهر با مبدأ و مقصد باري‌تعالي صورت مي‌پذيرند.
 
آخرت‌گرايي:
يكي از مهم‌ترين وجوه تشخيص آرمانشهر ملاصدرا، آن است كه نگاهش به آرمانشهر دنيوي، «دارالقرار» بودن نيست. به عبارتي او به رغم برخي فلاسفه غرب يا نويسندگان ادبي ايده‌آل‌گرا، معتقد به امكان تحقق «خلد جاويد» روي زمين خاكي نيست. از نظر ملاصدرا، ما در اين جهان در سفريم و مسافر برخلاف مقيم، همواره به فكر سفر است. اين مسافرت و عدم سكون در نگاه صدرايي زمينه‌اي براي شكل‌گيري نوعي تربيت دروني نيز هست كه آدمي از مرحله هيولاني با طي مراحل جسماني، جمادي، نباتي و حيواني، نهايتاً به مرتبه انساني مي‌رسد. اين حكيم متأله، همچنين اعتقاد به معاد را به عنوان مقصد سفر آدمي، بسيار مهم مي‌داند و پرداخت بيش از اندازه به مسائل دنيايي را ريشه گمراهي و مصائب مي‌داند.
 
اهميت فلسفه:
از نظر ملاصدرا براي رسيدن به سعادت نهايي و حيات آرماني لاجرم بايد از مسير تعقل و فلسفيدن عبور كرد. بايد حكمت (علوم عقلي) را در پي‌ريزي شهرآرماني جدي گرفت. فلسفه از نظر صدرالمتألهين علمي است كه مي‌كوشد به شيوه برهاني از احوال وجود بحث كند و حتي با تمرين تفلسف، انسان به گونه‌اي مشبه به باري‌تعالي به عنوان عاقل كل مي‌شود. ممارست در علوم عقلي و برهاني (از جمله شناخت واجب الوجود، آخرت شناسي، نبي‌شناسي و...) از نظر ملاصدرا تنها علمي است كه كاملاً نافع بوده و سبب سعادت مي‌شود: «ان العلم الذي يحصل للانسان حقيقه الكمال... هو علم التوحيد و علم المبداء و المعاد.»
 
عقلانيت:
اولين نتيجه فلسفه‌گرايي ملاصدرا، توجه خاص به مسئله عقلانيت است. آرمانشهر ملاصدرا دقيقاً برحسب محاسبات عقلاني و تفكر حقيقي به وجود آمده است و نه وهم و تخيل. ادعاي ملاصدرا اين است كه افراد جامعه‌اي كه در مدينه فاضله زندگي مي‌كنند، انسان‌ها بالغ هستند كه شهروندان شهرهاي ديگر، در مقابل آنان به سان كودكاني هستند كه به بازي اشتغال دارند. آرمانشهر ملاصدرا، محل تحقق سعادت دنيوي است و از منظر ملاصدرا سعادت جز با تقويت معرفت عقلاني و شناخت خداوند و صفات او محقق نمي‌شود: «و اقل مراتب السعاده العقليه للنفوس بان يكتسب هاهنا العلم بالاول تعالي و يعرف نحو وجوده.»
 
شرع‌گرايي:
برخي فلسفه را معارض با تشرع تلقي كرده‌اند و معتقدند كسي كه در مسير تعقل گام برداشت، بايد صرفاً محدوده فهم خود از زندگي را به عمل مبدل كند و هر آنچه عقل از درك آن عاجز ماند را خرافه تلقي كند. از نظر ملاصدرا، عدم فهم فلسفه احكام ديني، مجوزي براي كنار نهادن آن نيست. و الزاماً وجوب عمل مردم به شريعت به درك مصلحت احكام وابسته نيست. مومنان در شهرديني، مكلف به اوامر الهي هستند و عقل نمي‌تواند مجوز اختيار مطلق را صادر كند. به رغم برخي عرفان مسلكان كه معتقدند «مومن در هيچ چارچوبي نمي‌گنجد»، اتفاقاً ملاصدراي فيلسوف معتقد است مومن كاملاً در چارچوب شرع مي‌گنجد. اين مجبور بودن انسان ديني در پايبندي به شريعت از نگاه ملاصدرا، در آخرت سبب مي‌شود دامنه نامحدودي از اختيارات به او اعطا شود كه با اختيارات زميني قابل مقايسه نيست: «و حيث كانوا في الدنيا مجبورين فيكون لهم الخيره في الآخره مطلقا». وي عمل به دستورات انبيا را نه تنها داراي تزاحم با عقل نمي‌داند بلكه معتقد است انبيا به دليل اكمال عقل، به مراتبي از تعقل دست يافته‌اند كه انسان از درك آن عاجز است و بهتر است بي‌چون و چرا اين اوامر عقلاني را اجرا كند. عمل به دستورات ديني عين عقلانيت است و پرهيز از آنها در انديشه صدرايي، حماقت و سفاهت شمرده مي‌شود.
 
شادماني و سرزندگي:
يكي ديگر از ويژگي‌هاي مهم آرمانشهر ملاصدرا اين است كه در آن شهروندان دچار ركود و سكون و دل‌مردگي نيستند. در سراسر چنين شهري، شور و حيات جاري است. يأس و نااميدي ويژگي انسان ملحد است و آرمانشهر ملاصدرا جامعه‌اي توحيدي است كه مظاهر الحاد در آن راه ندارد. شادي شهروندان اين جامعه ناشي از رسيدن به نوعي تكامل معنوي و شهود از حقيقت عالم است و آيات بين الهي و براهين مكشوفه در عالم هستي، آنان را چنان سرمست مي‌كند كه در پوست خود نمي‌گنجند: «ان العارف المحق فرحان بالحق مشعوف بما عنده من الآيات المحكمه و براهين النيره المكشوفه». ملاصدرا در تعريف التذاذ مشابه ابن‌سينا عمل كرده و ابتهاج و لذت حقيقي را ناشي از شناخت عارف به حق مي‌داند كه چنين لذت معنوي با هيچ لذت دنيايي و حسي ديگري قابل قياس نيست. سير و سلوك عارف او را در جرگه ملائكه وارد مي‌سازد و لذت اين همنشيني بسيار فراتر از ادراك است. ملاصدرا مي‌گويد اگر فردي همنشيني با ملائكه و لذت ناشي از آن را با لذات حيواني و مادي معاوضه كند گرفتار جهل و ناداني عظيم است و در مدينه فاضله، جهل بر مردم حاكم نيست. در چنين آرمانشهري همه از جايگاه خود راضي هستند و مي‌دانند حضرت خالق، هر كس را با نظم مثال زدني در جايگاه خود قرار داده است. پس احساس مسرت مي‌كند و هرچيز را در اين عالم عين زيبايي برمي‌شمرد.
 
مغازله با عالم:
در نهايت ملاصدرا شهروندان شهر آرماني خود را افرادي مي‌داند كه به واسطه درك آنها از جايگاه خود در هستي و عظمت خالق هستي، به اين عالم و همه متعلقات آن عشق مي‌ورزند و نه تنها دنياگريز نيستند بلكه همه كائنات را مظهر و نشانه واجب‌الوجود مي‌دانند و با آن مغازله و عشق بازي مي‌كنند. ملاصدرا مي‌گويد نمي‌توان خالقي را دوست داشت اما به تأليفات او بي‌توجه بود. عالم با همه اجزا و جزئياتش مصنوع خداوند است و طبعاً هركه عاشق خداست، به مخلوقاتش هم عشق مي‌ورزد. از منظر صدرالمتألهين نمي‌توان عشق به علت را از عشق به معلولات تفكيك كرد بلكه عشق به معلولات، اين عشق به علت‌العلل است: «و عشق العله لاينفك عن عشق لوازمه و آثاره، بل محبه الآثاره من حيثث هي آثار عين محبه المؤثر.‌»
 
فرجام سخن
زيستن در جامعه‌اي كه ملاصدرا به عنوان مدينه فاضله ترسيم مي‌كند، بسيار ارزشمند است چراكه در تناسب كامل ميان ظاهر و باطن عالم است. جامعه‌اي كه انسان را به فطرت نزديك مي‌كند و بهشتي را كه «آدم» روزگاري در آن مي‌زيسته را روي زمين بازسازي مي‌كند. به انتظار تحقق چنين جامعه‌اي نبايد نشست و انسان همچون همه كائنات بايد تحرك به سمت كمال (كه ميل ذاتي همه موجودات عالم است) و در سيل حركت جوهري شنا كند و شهر ايده‌آل را كه نشئه‌اي از بهشت جاويد است به عنوان يك هدف اساسي و با ارزش محقق سازد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر