نويسنده: احمدرضا صدري
بازخواني تاريخچه مواجهه نظام اسلامي با پارهاي از گروههاي مسلح برانداز در سالهاي 59 تا 61، از ضرورتهاي امروزين تاريخنگاري انقلاب اسلامي است. اين خوانش از آن روي اهميتي مضاعف يافته است كه در ساليان اخير محمل ادعاها و چالشهاي گوناگون گشته و از آن مهمتر تلاشي گسترده در جريان است تا با داستانسرايي واژگونه از رويدادهاي آن سالها، جوانان و نوجوانان ناآشنا با وقايع دوران استقرار نظام اسلامي را تحت تأثير خويش قرار دهد. تبيين اين دوره از تاريخ انقلاب با تأكيدات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم سالگرد ارتحال امام خميني در 14 خردادماه 1396 اهميتي مضاعف يافت، چراكه اگر تئوري تبديل «شهيد» به «جلاد» و بالعكس آن تحقق پذيرد، علاوه بر اينكه تحريفي مهم در تاريخ نظام اسلامي رخ داده، زمينه براي برخي واژگونهخوانيهاي ديگر در اين حوزه نيز مساعد خواهد گشت.
طبيعي است كه براي ترسيم فضاي ساليان 59تا 61- كه منشأ منازعات بعدي نظام اسلامي با برخي گروههاي مسلح به ويژه منافقين گشته بود- آنچه بيش از هر چيز ضرور مينمايد، رجوع به اسنادي است كه ميتواند واقعيت اين رويارويي را آشكار سازد. از جمله اين اسناد و مدارك، نحوه مواجهه اوليه مسئولان نظام اسلامي با سازمان مجاهدين است كه رفته رفته با قطع اميد از مطامعي كه در فضاي سياسي پس از پيروزي انقلاب اسلامي در پي آن بود، فضا را به سوي راديكاليزه شدن و نهايتاً دست به اسلحه بردن سوق ميداد. در اين مرحله رهبران و مسئولان روحاني نظام- كه اغلب در دوران مبارزه با برخي سران و بدنه سازمان آشنايي داشتند- زبان به نصيحت اين گروه گشودند و آنان را از عواقب رفتاري كه در پيش گرفتهاند، برحذر داشتند.
در اين ميان، هشدارهاي عالم مجاهد مرحوم آيتالله حاجشيخ محمدرضا مهدوي كني در پارهاي از سخنرانيها، از جمله سخنرانيهاي پيش از خطبه نمازجمعه تهران، جايگاهي شاخص دارد و ميتواند به عنوان سندي مهم در بازخواني تاريخ آن دوره مورد استناد قرار گيرد. اهميت اين هشدارها در آن است كه اولاً: سخنران ساليان متمادي در دوران مبارزات منتهي به انقلاب چه در مسجد جليلي تهران و چه در دوران محكوميت به زندان و تبعيد، از نزديك با سران واعضاي اين گروه آشنايي داشته و شرايط و ادوار تداوم حيات آنان را از نزديك شاهد بوده است و ثانياً: لحن او در اين تخاطب، كاملاً دوستانه و به دور از پرخاشجويي است و ميتواند نمايانگر نحوه رفتار سران نظام با منافقين در آستانه كليد زدن جنگ مسلحانه باشد.
دو مورد خطابهاي كه درپي ميآيد، در زمره اينگونه سخنرانيهاي هشدارآميز بوده و هر دو با فاصله زماني يك سال، در مراسم نمازجمعه تهران ايراد شده است. سخنراني نخست مربوط به مردادماه 1359 و شرايطي است كه منافقين رفته رفته به سوي برداشتن سلاح سوق مييافتند و سخنراني دوم در ارديبهشت ماه 1360 و در دورهاي ايراد گشته كه سازمان عملاً به اعلام «نبرد مسلحانه» دست زده است. جالب اينجاست كه در لحن اين دو سخنراني، به رغم تغيير شرايط مرداد 59 تا ارديبهشت ماه 60، تغيير چنداني مشاهده نميشود و هر دو از موضع خيرخواهي و نصيحت ايراد شده است.
اميد ميبريم كه انتشار اين دو سند تاريخي بتواند در ترسيم فضاي تقابل سازمان منافقين با نظام جمهوري اسلامي در آغازين ساليان حيات آن، مفيد و مؤثر باشد و محققان اين حوزه را مدد برساند. ذكر اين دو نكته نيز ضرور مينمايد كه مجموعه خطبهها وسخنرانيهاي پيش از خطبه حضرت آيتالله مهدوي كني، اخيراً در مجموعهاي تحت عنوان «سياست اخلاقي و اخلاق سياسي» و با تدوين جناب دكتر نادر جعفري هفت خواني تدوين و از سوي انتشارات دانشگاه امام صادق (ع) نشريافته است.
1- سخنراني پيش از خطبههاي نمازجمعه
در مورخه10/5/1359
«... انقلاب يعني دگرگوني قهري و اختياري انقلاب؛ مفهوم و معنايش اين است كه جمعيتي با اختيار خودشان دگرگون بشوند نه اينكه بيايند بر آنها چيزي را تحميل كنند زيرا تحميل قابل دوام نيست. حكما ميگويند: «القصرُ لا يدُوم» فشار و زور نميتواند دوام داشته باشد و بالاخره از بين ميرود. آن چيزي ميتواند دوام داشته باشد كه بر دلهاي مردم جايگزين شود. ملت مسلمان ايران، ملت شيعه ايران پس از1400 سال به نام علي(ع) و حب علي(ع) و ولاي علي(ع) در ميان اين آفتاب گرم نشسته است، آيا با زور مسلسل شما را اينجا آوردهاند؟ آيا با فشار شما را به اينجا دعوت كردهاند؟ شما ديشب تا ساعت 3 صبح بيدار بوديد(1) و غالباً امروز از ساعت 8 صبح اينجا جمعيت آماده شدهاند تا 2 بعدازظهر در اين هواي گرم، آيا اين جمعيت را با زور مسلسل ميشود جمع كرد؟ اين مردم بودند كه در ماه رمضان و ماه رمضانهاي گذشته چنين اجتماعاتي را تشكيل ميدادند و اين سلسله زنجير محبت را تا زمان پيامبر(ص) ادامه دادهاند. اين نيست مگر اينكه پايه اعتقادات مردم و خواسته مردم است.
بنابراين من از آنهايي كه اصلاحطلباند يك تقاضا ميكنم. من بنا ندارم در منبر جملهاي پرخاشگرانه به گروهها داشته باشم. دلم ميخواهد هميشه مادامي كه امكان داشته باشد با موعظه حسنه و جدال با آنچه كه احسن است(2) با گروهها برخورد كنيم. من ميگويم ملتي تحت يك رهبري انقلاب كرده و اين واقعيت است؛ اين را كه نميشود انكار كرد. اين ملت با اين رهبري و با اين مكتبي كه انتخاب كرده بهترين وسيله براي اصلاح اين جامعه و تكامل اين جامعه است و بهترين ابزار براي سعادت اين جامعه و خودكفا شدن اين جامعه است و اين، بهتريم نيرو است. آخر اين نيروي [حضور] امروز شما و نيروي [معنوي] ديشب شما را جز با [تكيه بر] اعتقاد شما چگونه ميتوان جمع كرد؟ من الان ميبينم از تمام طبقات جامعه در اينجا جمع شدهاند. ما در رژيم سابق افسرها در صف جلو نميديديم، حالا ميبينيم كه افسرهاي ارتشي ما با اعتقاد آمدهاند در صف جلوي نماز جماعت مينشينند.
البته اينكه جلو آمدهاند نه براي خاطر اين است كه براي خودشان تقدم قائل هستند بلكه ملت ما ميگويد سربازي كه براي اسلام فداكاري ميكند بايد جان فداي او كرد و گل بر قدم او ريخت و او را مقدم داشت. اينها يك حقيقت و واقعيت است، اين يك نعمت است. پس اي گروههاي مختلف، شما كه حتي به اسلام عقيده نداريد حتي مثل ما فكر نميكنيد[بدانيد و ببينيد] ملت اينجاست، مردم اينجا هستند، توده اينجاست و فكر عمومي اينجاست، اگر ميخواهيد [واقعيت را ببينيد] و واقعاً حسن نيت داريد. دروغي در كار نيست، فريبي در كار نيست، خودخواهي در كار نيست و راه عوض كردن و انحراف در كار نيست.
توقف دادن در انقلاب، مقصود نيست؛ در راه دشمن قرار گرفتن، منظور نيست؛ بياييد از اين نيروي عمومي و مردمي و نيروي اسلامي بزرگ استفاده كنيد. نه به اين معنا كه آنها را پل پيروزي خود قرار دهيد؛ نه اگر اين باشد كه اين هم يك فريب ديگر است. محمدرضا شاه هم ميخواست از نيروي مسلمانان [همين طور] استفاده كند. او هم ميخواست ما را پل پيروزي خود قرار دهد. او هم مسلمانان را ميخواست ابزار قرار دهد. همين قرآن را كه چاپ ميكرد براي چه بود؟ او ذرهاي اعتقاد به قرآن نداشت ولي قرآن را به بهترين خط چاپ ميكرد.
او اعتقادي به روحانيان نداشت و دليلش اين است كه در روز پس از15 خرداد1342 در قم ديديد كه چه حملهاي به روحانيت كرد. او به اين چيزها اعتقاد نداشت ولي باز ميخواست از نيروي ما سوءاستفاده كند و ما [مسلمانان] را پل پيروزي خود قرار دهد و دين را وسيله بقاي خودش قرار دهد. نه، نه، ما نميخواهيم. ملت ايران تابع مكتب قرآن است، ملت ايران اسلام ميخواهد، اين مكتب را ميخواهد و به خاطر اين مكتب جان ميدهد و جانفشاني ميكند.
ما اكثريت مردم را ميگوييم كه در اينجا جمع هستند. اين ملت براي رسيدن به آمال و آرزوي خود اين مكتب را انتخاب كرده و هر كه ميخواهد براي اين ملت خدمت كند از همين مسير به ميدان بيايد و اين حقيقت و اين واقعيت را بپذيرد. ما اگر راه ديگري انتخاب كنيم راه خطاست. خدا بيامرزد مرحوم آيتالله طالقاني را در همين مكان در روز جمعه اين عبارت را از مولا علي(ع) در خطبه نقل ميكرد كه فرمودند: «اليميَنُ وَ الشمالُ مَضله، وَالطريقُ الوُسْطي هِي الْجَاده» (3). يعني به طرف راست و به طرف چپ تمايل پيدا كردن، گمراهي است، «لاشرقيه و لا غربيه»؛ راه وسط، راه حقيقت است؛ راه وسط همان راهي است كه مردم با فطرت خود پذيرفتند و آن راه خداست. بنابراين ما معتقديم كه اين انقلاب بايد يك مكتبي داشته باشد و اگر مكتب نداشته باشد دوام ندارد.
اينجا يك جمله اضافه ميكنم و آن جملهاي است كه تاريخ آن را به ما ثابت كرده، علم و فلسفه هم آن را ثابت ميكند: اگر يك حركتي با يك انگيزه و علتي شروع شود براي بقاي آن حركت بايد همان علت يا هم سنخ آن علت باقي بماند تا آن شيء باقي بماند و الا اگر بنا باشد علت عوض شود و شكل آن تغيير كند آن معلول اول و آن پديده اولي نميتواند دوام داشته باشد، چون هيچ موجودي بدون علت موجود نميشود و بين علت و معلول سنخيتي موجود است و بدون سنخيت نميشود. من از شما ميپرسم- از آنهايي كه در يك گردهمايي در مقابل مسلمانها موضعگيري كرديد، در مقابل اين مردم موضعگيري كرديد، در مقابل خط امام و رهبر فداكار انقلاب موضعگيري كرديد و ميدانم كه اشتباه ميكنيدـ سؤال من اين است كه [به نظر شما] علت پيدايش اين انقلاب چه بود؟ چه چيزي منشأ پيدايش اين انقلاب شد؟ مردمي كه با صداي تكبير و با شعار«استقلال، آزادي، حكومت اسلامي» در مقابل دشمن ميرفتند و سينه را سپر ميكردند، علت وجودي اين انقلاب بودند. حال كه علت وجودي انقلاب، اين است بايد براي تداوم اين انقلاب نيز از همان علت استفاده كرد و اگر غير از اين باشد [انقلاب از مسير خود منحرف ميشود]. از نظر جامعهشناسان، هر انقلابي شكست خورده به خاطر اين است كه از مسير مكتب خود انحراف پيدا كرد. لذاست كه دشمن با كارشناسان بسيار فهميده و ورزيده تلاش كرده و اين مسائل را شناخته است. شما خيال كرديد امريكا و اسرائيل و صهيونيستها، دشمنان بشريت، آسوده نشستهاند كه شما هر كاري كه ميخواهيد انجام دهيد؟ آنها پس از انقلاب، انقلاب ما را ارزيابي كردند و فهميدند انقلاب ما را تنها با مسلسل نميشود كوبيد و از بين برد. غافل از اينكه اين انقلاب با مسلسل كوبيده نميشود. مردمي را كه با محبت علي و عشق به فرزند عليـ امام خميني- انقلاب كردهاند نميشود با مسلسل از ميدان بيرون كرد...».
2ـ سخنراني پيش از خطبههاي نمازجمعه در مورخه1360/2/11
«... من از برادران و خواهران كارگر و زحمتكش تقاضا ميكنم به عنوان فردي كه علاقه به اين انقلاب دارد و علاقه به شما هم دارد و اطلاع دارد كه از اول انقلاب تا به حال چه جرياناتي پشت پرده اين كشور بوده و هستـ و بعضيهايشان را نميتوانم صريحاً بگويمـ به شما عرض ميكنم كه دشمنان شما در كميناند كه اين مملكت را به آشوب بكشند و به بيكاري و تعطيلي و اعتصاب بكشانند و مشت محكم شما در مقابل اينها اين است [كه خوب كار كنيد].
يك عده از برادران شما در جبهه ميجنگند و براي شما جان ميدهند. حتماً شنيدهايد كه برادران ارتشي ما و رزمندگان ما به خصوص برادران سپاهي ما در منطقه غرب در اين دو، سه روز چه فداكاريهايي كردند و چه جانبازيهايي داشتند. به خصوص برادران سپاهي كه خود ارتشيها هم به اين فداكاري و جانبازي در مقابل آن لشكر عظيم غدار بعثي اذعان كردند. البته يك جبهه آنجاست كه رزمندگانمان ميجنگند و ما هم در اينجا دعاگوي آنها و همكار و هميار آنها هستيم. ولي شما برادراني كه در كارخانهها كار ميكنيد جهاد شما، مشت محكم شما و سلاح آتشين شما در مقابل دشمنان داخلي اين است كه بگوييد «اي دشمن، اي نادان، اي خائن، بدان كه ما بيداريم و زير بار اين تبليغهاي مسموم نميرويم». اين مشتهاي محكم شما مردم در صورتي كه همين طور ادامه داشته باشدـ كه داردـ بهترين سلاح آتشين در مقابل توطئهها و در مقابل اين خرابكاريهاي داخلي است. به عقيده من كارگراني كه در مسير خط امام و پيروي از رهبر و در مسير تداوم انقلاب ايستادگي ميكنند و در اين مقطع از انقلاب زير بار اين توطئهها نميروند ثواب و اجر اينها كمتر از آنها كه در جبهه ميجنگند نيست.
به خاطر اينكه ما دو جبهه داريم و بايد هر دو جبهه را حفظ كنيم: جبهه داخل و جبهه خارج و اگر هر كدام از اين دو جبهه تزلزل پيدا كند آن ديگري شكست ميخورد؛ لذا جبهه داخل را محكم نگه داريد. با اطلاعاتي كه من دارم دشمن ميخواهد شما را به تزلزل اختلاف، بيكاري و كمكاري بكشد تا آن كساني كه در خارج منتظرند كه روزي جنگ داخلي دربگيرد، وارد اين كشور شوند.
من ديشب در مصاحبهاي عرض كردم به جوانان عزيزي كه در صف مخالفت هستند... اگر ميگويم «عزيز» به من اعتراض نكنيد كه شما چرا به مخالفين هم ميگوييد« عزيز»؟ چون من معتقدم اين جوانها بيشترشان فريبخورده هستند. به آن جوان16 ساله نميتوانم بگويم كه اين امريكايي است ولي آن فردي كه او را تحريك كرده او امريكايي است يا وابسته به جاي ديگر است. آن كه در پشت پرده، او را ميگرداند وابسته است و اگر خيلي بخواهيم او را احترام كنيم، در مسير وابستگي است و در مسير هدف دشمن حركت ميكند. اما اين جوان بيچاره كه احساسات داغ و گرمي دارد خيال ميكند در حال مبارزه است، خيال ميكند قبل از انقلاب كه مشتها را گره ميكرديم و انقلاب و مبارزه بود حالا هم همينطور است. خير، او اشتباه ميكند. من به اين جوانان ميخواهم بگويم «جوانان عزيز! احساسات شما گرم است و نيت شما هم صادق است ولي اشتباه ميكنيد. آن زمانه را با اين زمانه مقايسه نكنيد و بدانيد كه شما در مسير مسلط كردن يك آدم ظالم و جائر و ستمكار هستيد.
دقت كنيد مبادا پل پيروزي براي كساني باشيد كه در آلمان جلسه تشكيل ميدهند و انتظار دارند در اينجا يك جنگ داخلي پيدا شود و بعد، نه شما ميمانيد و نه من؛ بلكه آنها ميآيند و شما پل پيروزي براي آنها ميشويد». اين انقلاب در مسير خدمت به مردم و خدمت به اسلام حركت ميكند و ما اميدواريم كه با اتحاد همه نيروهاي فعال اين مملكت به سر منزل مقصود برسيم انشاءالله و بتوانيم در دنيا الگو باشيم و كشور نمونهاي براي اسلام و مسلمين بسازيم. مخالفين ما فكر ميكنند كه شما حضور نداريد! يا گاهي از اوقات اشتباه ميكنند يا ميخواهند نفهمند كه مردم كجا هستند! دائم ميگويند با مردم مخالفت نكنيد. سؤال من اين است كه مردم چه كسانياند؟ بالاخره مردم اينها هستند كه اينجا موجودند؛ اينها مردماند، «القُربُ ببِابِك» بالاخره برو ببين اين جمعيت كجا هستند و در كجا جمع ميشوند؟ جمعيتي كه متن مردماند و هيچ گونه وابستگي و تحريك در آنها نيست. همان خواسته طبيعي، مذهبي و فطري خودشان را دنبال ميكنند....»
پينوشتها:
1- ايراد خطبه با فرداي شب احياي ماه مبارك رمضان همزمان بوده است.
2- سوره حديد، آيه125: «ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن. مردم را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت فراخوان و با آنان به نيكوترين شيوه مجادله كن»
3. نهجالبلاغه، خطبه 16: «چپ و راست، گمراهي است و راه ميانه، جاده مستقيم الهي است»