نويسنده: محمد مهر
اين روزها اين جا و آن جا زياد ميشنويم كه ايرانيها متهم به تنبلي ميشوند و با اشاره به پايين بودن راندمان كاري، جداولي هم در اين زمينه ارائه ميشود كه از ميزان پايين كار مفيد ايرانيها در آنجا صحبت ميشود. در واقع ادلهها به گونهاي كنار هم چيده ميشود كه به شما نشان ميدهد ايرانيها موجوداتي تنبل هستند. اما اين موضوع چقدر علمي است؟ به عبارت ديگر موضوع به گونهاي به شما القا ميشود كه شما بپذيريد تنبلي در خون و نژاد ايراني است.
در اينكه راندمان كاري در ايران به ويژه در سازمانها و ادارات دولتي پايين است ترديدي نيست، از آن سو عدهاي هم مدام ميگويند به خاطر همين بهرهوري كم ميبينيم كه امروز كشور با چالشهاي جدي اقتصادي روبهرو است. اما آيا موضوع به همين سادگي است؟
يك بار يكي از كارآفرينان برجسته كشور استدلال قابل توجهي را در اين زمينه مطرح كرد. در جلسهاي در جمع برخي از جواناني كه علاقهمند به كارآفريني هستند گفت من اين گزاره را كه ايرانيها موجوداتي تنپرور و تنبل هستند قبول ندارم. استدلال ميكرد كه اگر واقعاً اين طور است چطور همين ايراني كه در فلان سازمان كارآيي نداشته به محض اينكه وارد كشور ديگري ميشود كارآيياش ناگهان سير صعودي ميگيرد؟ در واقع اشاره او به شيوه و فرهنگ و مديريت سازماني بود كه ميتواند انسانهايي با انگيزهها و كارآيي بالا را پرورش دهد يا آنها را به نقطه عكس ببرد.
تنبليهاي ما و فرهنگ معيوب سازماني
بسط مثالي كه آن كارآفرين ميزد و كاملاً درست و عيني و منطبق بر واقعيت بود اين است كه گاهي ما خوب كار كردن را به مثابه نقطه مقابل تنبلي مييابيم و آدمها را متهم ميكنيم كه چرا خوب كار نميكنند در حالي كه «خوب كار كردن» زماني ميتواند نتيجهبخش باشد كه «كار خوب» مكمل آن باشد. در واقع استدلال اين است: در جايي كه كار خوب وجود ندارد چرا بايد خوب كار كرد؟ يك مهندس جوان و علاقهمند و باانگيزه در يك مجموعه دولتي كه هيچ پيشنهادي را در آن نميپذيرند و ترتيب اثر نميدهند و از ايدهها و طرحهاي نوآورانه استقبال نميكنند و همه چيز در يك چرخه بسته جناحي يا فاميلي صورت ميگيرد چرا بايد خودش را به آب و آتش بزند و خوب كار كند؟ وقتي يك مديريت سازمان به گونهاي عمل ميكند كه بين كسي كه بسيار تلاش ميكند و خودش را به آب و آتش ميزند با كسي كه از زير كار در ميرود فرقي وجود ندارد و چه بسا كسي كه كمتر كار ميكند، بيشتر با پاداشها مواجه ميشود در چنين سازماني چرا ما بايد انتظار داشته باشيم كه آدمها با انگيزه بالا در محل كار حضور داشته باشند و هر آنچه در چنته دارند رو كنند؟
بنابراين اگر ما ميخواهيم كه به گزاره «ايرانيها تنبل هستند » رأي مثبت بدهيم كافي است نگاهي به فرهنگ سازماني و اداري كشور داشته باشيم و آن وقت حكم كلي در اين باره صادر كنيم. چه بسا همان جوان مهندس فارغالتحصيلي كه در يك مجموعه صنعتي دولتي در كشور انگيزهاي ندارد وقتي سازمان و مجموعهاش را تغيير ميدهد، تبديل به يك عنصر كاملاً فعال و پويا ميشود يا ميبينيد كه مديري دلسوز و شايستهمحور بر آن مجموعه ميآيد، مديري كه به اندازه ظرفيتها و ايدهها و توانمنديها به كاركنانش بها ميدهد، در دوران مديريت آن فرد ميبينيم كه چه بسا همان مهندس جوان يك سره به موجودي ديگر تبديل ميشود.
من تفريح ميكنم و پول هم ميگيرم
موضوع اين است كه بين لذت بردن از كار و اشتياق براي انجام آن كار رابطه مستقيمي وجود دارد. به هر اندازه كه شما مشتاق انجام كاري باشيد و از آن لذت ببريد تنبلي از شما دور خواهد شد. اين سخن از يك كارآفرين معروف خارجي است كه جايي گفته است «كاري كه من انجام ميدهم براي من حكم تفريح را دارد و عجيب است كه من تفريح ميكنم و پول هم به من ميدهند.» نكته ماجرا همين جاست كه وقتي كسي شيفته كاري باشد كه انجام ميدهد ديگر كار را به شكل يك تكلیف نخواهد ديد و حتي چالشهاي آن كار هم برايش لذتبخش خواهد بود. مثلاً فردي كه در يك زمينه خاص فناوري دست به نوآوري و ابتكار زده آن قدر ماجرا برايش شيرين است كه چالشهايش را به چشم پلههايي ميبيند كه اين پلهها او را به هدف و مقصد نهايي نزديك ميكند، اما وقتي كسي كاري را كه به او محول شده يا او خود پذيرفته دوست ندارد چالشها در برابر چشم او چند برابر ميشوند، درست به مانند آفتابي كه از زاويه كوتاه بر كسي ميتابد و سايه او را چندين برابر بلندتر نشان ميدهد. كارمندي كه مدام در طول ساعات اداري به ساعت نگاه ميكند، مسلماً لذتي از كاري كه انجام ميدهد نميبرد، بنابراين نميشود از او انتظار داشت كه مرتكب آن چيزي كه ما نامش را تنبلي ميگذاريم نشود.
كاري انجام دهيد كه دوستش داريد
نسخه پيچيدن براي يك رفتاري كه لايههاي تو در توي روانشناختي و اجتماعي و اقتصادي دارد بسيار دشوار است. اما اگر بخواهيم به سخني در اين باره بسنده كنيم بايد گفت آدمها حتيالامكان به سمت حرفه و مشاغل و مسئوليتهايي بروند كه با استعدادها و توانمنديها و خلق و خوي آنها رابطه مستقيمي دارد، مثلاً اگر كسي روحيهاش به گونهاي است كه نميتواند كار تيمي انجام دهد و خودش را در قوارههاي كار سازماني تعريف كند، يا بايد خلق و خوي خود را اصلاح كند يا به سمت مسئوليتهايي برود كه نيازي به رئيس و بالاسري ندارد. كسي كه نميتواند فرهنگ سازمانهاي دولتي را بپذيرد بايد اين ريسك را قبول كند كه برود سراغ ايدههايي كه خود دارد و بتواند با رايزني و كار مضاعف و گرفتن تسهيلات ايده خود را دنبال كند. در واقع سخن بر سر اين است كه اگر كسي مطلوب خود را دنبال ميكند اين دنبال كردن هزينههايي خواهد داشت كه بايد آن را بپردازد. اگر كسي از قرار گرفتن در كار دولتي احساس رخوت و سستي ميكند نميتواند هم از يك سو امنيت شغلي كار دولتي را بخواهد و هم از سوي ديگر در بيرون از يك كار دولتي دنبال ايدههاي خود باشد.