نويسنده: آيدين تبريزي
يك وقتهايي هر بند انگشتمان به سنگيني مفصل و بازوي يك جرثقيل چند ده تني ميشود. وقتهايي انگار كه شتاب ثقل و جاذبه زمين به توان 10 بر روي ما اعمال ميشود، يعني يك بلند شدن ساده از روي زمين به اندازه وقتي كه جهنم آدم را بغل كرده و نميخواهد رهايت كند سخت و دشوار ميشود. گاهي ما درگير تنبليهاي نچسبي ميشويم، تنبليهاي كاهنده و عذابآور كه انگيزه و حافظه ما را ميبلعد. چه كنيم كه از اين وضعيت رها شويم؟
تكنيك تقسيم و باز شدن مشت تنبلي
گاهي ما دچار تنبلي ميشويم، به خاطر اينكه كوه بلندي را جلوي خودمان ميبينيم كه هيچ رقم نميتوان از گردنههاي صعبالعبور آن گذشت، بنابراين از دور ميايستيم و كوه را نظاره و زير لب غر و لند ميكنيم. اين كوه هر چيزي ميتواند باشد. از يك پروژه كاري تا چالشي كه در زندگي ما روي داده است. براي غلبه بر اين نوع تنبلي ميتوان از تكنيك خرد كردن استفاده كرد. روي هر سطح شيبداري ميتوان پله سوار كرد و مثلاً يك ارتفاع بلند را به چند ده يا چند صد پله تقسيم كرد، در آن صورت از اقتدار آن سطح كاسته خواهد شد.
اگر يك كوه را به 10 ايستگاه تقسيمبندي كنيد و در طول مسافتي كه طي ميكنيد ببينيد كه مثلاً چهار ايستگاه را با موفقيت پشت سر گذاشتهايد مطمئناً انگيزه بيشتري براي طي مسير خواهيد داشت، تا وقتي كه هيچ تقسيمبندياي در ميان نباشد. بنابراين اگر ميخواهيد از شر اين نوع تنبلي رها شويد از تكنيك تقسيم و كوچك كردن استفاده كنيد. مثل كسي كه ميخواهد كتابي بخواند اما حجم آن را نميداند، بنابراين تصورات موهومي درباره كاري كه ميخواهد انجام بدهد در ذهنش شكل ميگيرد، اما اگر فرد از طرفي حجم دقيق كار را بداند و از طرف ديگر اين حجم را به فصلهايي تقسيمبندي كند راحتتر از پس اين كار برميآيد.
تصوير ذهنيتان را تغيير دهيد
گاهي ما تنبلي ميكنيم و كارها را به تعويق مياندازيم براي اينكه تصوير ذهني ما از آن كار چندان لذتبخش و مطلوب نيست. كسي كه از غذا خوردن احساس لذت ميكند، به تعويقش نمياندازد بلكه قبل از چيده شدن ميز با پهن شدن سفره ناخنكهايش را آغاز ميكند. كسي كه از ديدار با پدر و مادرش احساس خوشايند و لذتبخشي دارد ديدار با آنها را به تعويق نخواهد انداخت. همچنين اين مثال را ميتوان درباره پديدهها و رخدادهاي لذتبخش ديگر هم تعميم داد، مثل فردي كه دوست دارد به مسافرت برود. كمتر كسي پيدا ميشود كه از مسافرت به ويژه مسافرتهاي خانوادگي و غير كاري به مناطق خوش آب و هوا خوشش نيايد، لذا براي بازديد از چنين نقاطي هم تنبلي به خرج نخواهد داد. بنابراين موضوع اينجاست كه ما بيشتر زماني دست به تنبلي ميزنيم كه كاري خوشايند ما نباشد. مثلاً شب زورمان ميآيد كيسه زباله را برداريم و برويم سر كوچه.
ممكن است اين موضوع براي كساني مضحك به نظر برسد، اما اين يك واقعيت است. چه كسي حاضر ميشود حس خوشايندي نسبت به زباله و تهماندههاي غذاها داشته باشد؟ در واقع تصوير ما از اين اشيا خوشايند نيست، از طرفي دوست داريم در آن لحظه برنامه مورد علاقهمان را ببينيم و خستگي يك روز كاري هم به همه اينها اضافه ميشود تا نهايتاً ما حس منفي نسبت به بيرون بردن زبالهها داشته باشيم. اما راهكار چيست؟ راهكار اين است كه ما بتوانيم اين تصوير ناخوشايند را به يك تصوير خوشايند تبديل كنيم. مثلاً با طرح اين سؤال كه اگر زبالهها به ويژه پوشكهاي كثيف بچه در سطل بماند بوهاي بدي در خانه متصاعد خواهد شد و چه بسا زمينه عفونت و بيماري در خانه مهيا شود، بيرون بردن زباله از خانه را به يك تصوير خوشايند تبديل ميكنيم. يعني اين تصوير را در ذهن خود بسازيم كه چنانچه هرچه زودتر اين پسماندها به بيرون برده شود عملاً فضا براي سلامتي و تندرستي خود و كودكمان مهياتر خواهد شد، يا مثلاً اگر اين كيسه را بيرون ببرم و چند قدم در هواي آزاد گام بردارم اين احساس كرختي و رخوت كم خواهد شد. بنابراين شما در اين جا از جايگزيني يك تصوير ذهني منفي با تصوير ذهني مثبت سود ميبريد تا امري ناخوشايند را تبديل به امري خوشايند و قابل اجرا كنيد.
وقتي زير آوار ماندهايم و نميدانيم چه كنيم
گاهي ما تنبلي ميكنيم به اين دليل كه چند كار همزمان روي سرمان ميريزد. مثل وقتي كه آدم اسبابكشي ميكند و نميداند كه از كجا بايد شروع كند. وقتي يك كارتن را برميدارد ميبيند كه اصلاً نميداند محتويات داخل كارتن چيست؟ چون يادش رفته كه با ماژيك روي كارتن را بنويسد. وقتي كارتن را روي هم ميگذارد و ميخواهد دست به قالي بزند، ميبيند هنوز زمين كف خانه شسته نشده است و نميتوان قالي را پهن كرد. وقتي ميخواهد تشك را بردارد ميبيند تخت نياز به مونتاژ دارد و هنوز سر هم نشده است.
گاهي ما در زندگي با چنين وضعيتي روبهرو ميشويم و به هر چيزي كه دست ميزنيم ميبينيم كه اجراي آن پيشنيازي دارد و آن پيشنياز هم زير خروارها وسيله قرار گرفته است، درست مثل يك زلزله كه همه چيز را به هم ميريزد. در چنين موقعيتي است كه آدم مستأصل ميشود و واقعاً نميداند چه كند. گاهي با خشم و گاهي با ناله ميخواهيم كارها را پيش ببريم، اما راهكار چيست؟ به نظر ميرسد مهمترين تكنيك در اين زمينه تسلط به اولويتبندي است. اگر شما در يك اسبابكشي 100 كارتن را جابهجا كردهايد اول بايد ببينيد كه محتويات هر كارتن چيست و در مرحله بعد كدام كارتن پيشنياز يا ارجح بر كارتن قبلي است.
در اين صورت ميتوان آرام آرام وسايل خانه را چيد. درباره وضعيتي كه ما احساس ميكنيم همه چيز در هم پيچيده شده هم صدق ميكند. اگر همزمان حس ميكنيد 10 كار روي سر شما ريخته راهحل اين نيست كه يك دقيقه گوشه يك وسيله و دقيقه ديگر گوشه وسيله ديگر و دقيقهاي ديگر وسط يك وسيله ديگر را بگيريد، مطمئن باشيد در چنين حالتي هيچ كدام از وسايل خانه از جايشان تكان نخواهند خورد، بنابراين شما دست به اولويتبندي ميزنيد. درست مثل وقتي كه ما قطعات يك پازل را كنار هم ميچينيم تا به يك شكل و طرح كلي كه در تصوير وجود دارد برسيم. پس اگر ميخواهيد از زير آوار كارهايي كه روي هم انباشته شده و شما را گيج و مستأصل ميكند بيرون بياييد راهكار، استفاده از تكنيك اولويتبندي است.
به خود و پروژهتان فرصت بدهيد
گاهي افراد تصورات غير واقعبينانهاي درباره خود دارند، به عبارت ديگر همه چيز روند طبيعي خود را طي ميكند اما تصور ميكنند كه آنها تنبلي ميكنند بنابراين دست به رفتارهايي ميزنند كه منافعشان را به خطر مياندازد. تصور كنيد كه بوته گلي در يك فصل، زمان و ماه خاصي به گلدهي ميرسد. درست است كه در غير آن زمان شما نشانهاي براي ظهور آن گلها نميبينيد اما اين به حساب تنبلي آن گل نيست، چون او در مكانيسمي كه براي گل دادنش پيشبيني شده اتفاقاً به شدت دارد كار ميكند تا گلهايش را به آن تاريخ مورد نظر برساند، يا دانههاي گندمي كه در ماه خاصي از سال زير زمين افشانده ميشود و تا ماه و فصلي ديگر هيچ نشانهاي دال بر رشد اين دانهها ديده نميشود، اما اين موضوع دال بر كمكاري اين دانهها نيست چون مراحلي بايد طي شود تا نهايتاً خوشهها از خاك سر بيرون آورند.
درباره كارهاي ما هم وضعيت چنين است. وقتي كاري را آغاز ميكنيم و پروژهاي را دنبال ميكنيم، مدتي طول خواهد كشيد كه نشانههاي رشد و رو به جلو بودن ظاهر شود. ما با اينكه به شدت كار ميكنيم اما اين نشانهها در آغاز ديده نميشوند. در اين مرحله ممكن است برخي تصور كنند به اندازه كافي تلاش نميكنند يا در كسوت رئيس پروژه يا سازمان مرتب از كارمندان، مهندسان و متخصصان خود ايراد بگيرند كه تنبلي ميكنند، در حالي كه آنها با تمام توان در حال فعاليت هستند، بنابراين توجه به اين نكته بسيار مهم و كليدي است كه تصور واقعي از فعاليتهاي خود يا سازمان خود داشته باشيم و بدانيم كه به ثمر نشستن امور، زمانبر است و اگر ما كار ميكنيم اما نشانههاي رشد را كمتر حس ميكنيم به خاطر ذات امور در جهان و سير طبيعي پديدهها و فصلهاست، اگر اين گونه رفتار كنيم در آن صورت كمتر خود را متهم به تنبلي خواهيم كرد.
مديريت زمان و عبور از باتلاق تنبلي
اما يكي از مهمترين عناصر در عبور از تنبلي، اشراف و آگاهي و اجراي مديريت زمان است. دانشآموز يا دانشجويي را تصور كنيد كه در طول ترم زمانهاي خود را از دست داده و اكنون كه ميخواهد كتاب را باز كند انگار كه ميخواهد در قلعهاي را باز كند كه غولي در آن زنداني شده است. او البته در اين باره حق دارد چون خوردن غذاي يك وعده در سر سفره تجربه لذتبخشي است اما اگر سر سفره متوجه شويد كه به زور غذاي 30 وعده را در همان جا بايد بخوريد اين تجربه لذتبخش صورتي از يك شكنجه را به خود خواهد گرفت، بنابراين همچنان كه بهتر است هر كسي براي حفظ سلامتي خود هر وعده غذايي را در جاي خود بخورد تا مجبور نشود به شكنجه خوردن وعدههاي زياد در يك زمان دچار شود، اين اتفاق درباره تكاليف و مسئوليتهاي كاري و حرفهاي ما هم صدق ميكند. اگر ميخواهيم كه ناگهان با تلنبار شدن امور مواجه نشويم راهش اين است كه با مديريت زمان اجازه ندهيم كه زمانهاي مفيد ما براي پيشبرد كارها تلف شود. بنابراين اگر ميخواهيد به استيصال تنبلي دچار نشويد نبايد اجازه دهيد كه كارها روي هم انباشته شود و اگر ميخواهيد كارها روي هم انباشته نشود راهي نداريد جز اينكه به آن توصيه سنتي اما كارآمد هميشگي عمل كنيد كه: «كار امروز به فردا مسپار.»