نويسنده: شكوفه شيباني *
رابطه پول و آرامش چگونه ميتواند باشد؟ آيا پول آرامشزاست يا آرامشبر؟ پول نعمت است يا نقمت؟ گنج است يا رنج؟ اگر به شواهد بيروني و اتفاقاتي كه در رابطه با پول در دنيا ميافتد نگاه كنيم ميبينيم كه شواهد و مثالهايي از هر دوي اينها ميتواند باشد. در جايي ميبينيم پول آرامشي را به يك خانواده برگردانده است.
مثلاً اين خبر را ميخوانيد كه يك خير با تهيه پول درمان يك بيمار، رنجي را از دوش خانوادهاي برداشته است يا كسي ديگر ديه يك زنداني را پرداخته و او را به جامعه و نزد خانوادهاش برگردانده است يا يك نهاد حمايتي با تهيه مسكن براي خانواده داراي معلول آنها را از گرفتاري و تنگناي تأمين سرپناه رهانيده است. در همه اين مثالها ميبينيم كه پول آرامشي را براي كسي يا خانوادهاي تأمين كرده است. از آن سو مثالهاي نقيض هم ميبينيم. مثلاً در خبري ميخوانيم يك زن به دادگاه مراجعه كرده و تقاضاي طلاق كرده است.
وقتي قاضي از او ميپرسد چرا ميخواهد از همسرش جدا شود ميگويد همسر او جديداً با حسابسازي پول كلاني را كه متعلق به او نيست از محل كارش وارد زندگيمان كرده و از آن جايي كه من اعتقادات مذهبي دارم و به حلال و حرام باور دارم نميخواهم ديگر با چنين شخصي زير يك سقف زندگي كنم يا ميبينيد كه در سطح كلان پولشوييها چه عواقب و جنايتهايي را در زندگي آدمها رقم ميزند.
اما فريفتگي عجيبي كه گاه درباره پول روي ميدهد و جا دارد روي آن تأمل كنيم اين است كه گاهي ما در تلهاي رواني كه برايمان كاملاً موجه است ميافتيم. تله اين است: هرچقدر من پول بيشتري دربياورم خانوادهام در رفاه و آرامش بيشتري خواهند بود، بنابراين بيشتر دنبال پول ميدوم تا پول بيشتري دربياورم.
استدلال هم ميآوريم: اگر خانهاي كه در آن زندگي ميكنيم مال خودمان باشد ديگر لازم نيست هر سال اسبابكشي و رنج بزرگي را به خانواده و فرزندان تحميل كنيم. اگر پول كافي در اختيارمان باشد ميتوانيم خانواده را به مسافرت ببريم و از اين دست، اما اين استدلالها ميتواند در ادامه يك وجه و سويه تاريكي هم پيدا كند. چه بسا آدمهايي كه در وسواس پولپرستي گرفتار شدهاند و هيچ معشوق گرامياي جز پول ندارند و حاضرند همه چيز را فداي پول كنند در آغاز چنين ميانديشيدند و پول را براي رفاه خانواده و فرزندان خود ميخواستند اما وقتي در كوره و معركه داغ پول درآوردن بيشتر و بيشتر افتادند و بر صفرهاي اسكناسها دميدند به تدريج خانواده و همسر و فرزندان از ياد رفتند و آنچه معتبر و گرامي ماند پول بود.
پول مثل آتش است. اگر اهلي باشد ميتواند گرما ببخشد. كسي نگفته است كه فقر و بيپولي خوب است. چه بسا فساد و تباهي كه در فقر وجود دارد، از رفاه لجامگسيخته كمتر نباشد. اما همچنان كه آتش در آشپزخانه - اگر در كنترل باشد - ميتواند غذايي را بپزد و بر سر سفره مهيا كند و خانوادهاي را دور هم بنشاند اما اگر همان آتش از كنترل خارج شود ميتواند خانهاي را به آتش بكشاند و خانوادهاي را دچار حواشي خود كند، پول نيز اين گونه است. پس همچنان كه پول ميتواند در دست يك انسان اهلي اهل باشد و خانوادهاي را دور هم بنشاند و گرما بدهد در دست كسي كه اهليت لازم را ندارد ميتواند اطراف خود را به آتش بكشاند.
* كارشناس ارشد روانشناسي