علامه آيتالله سيدمحمد حسين طباطبايي (۱۳۶۰ـ ۱۲۸۱ش) متفكر بزرگ و معاصر اسلامي در فلسفه و تفسير است كه ابتكارات و نوآوريهاي ايشان به همراه آثار ارزشمند و متعدد در زمينه فلسفه، تفسير و اسلامشناسي و تربيت صدها شاگرد بزرگ و تأثيرگذار، از ايشان شخصيت بيبديلي به وجود آورد و بهحق ميتوان او را رئيس فلاسفه اسلامي معاصر و بسترساز فلسفي علوم انساني اسلامي معرفي كرد.
سيره علمي و عملي علامه طباطبايي الگوي عملي براي توليد علوم انساني اسلامي محسوب ميشود. او در زمينه تحقيق، تدريس، تأليف و نوآوري اقدامات بسيار سازندهاي انجام داده است كه موجب احياي برخي از علوم اسلامي و بهروزرساني سنت فكري اسلامي در مواجهه با نيازهاي زمان شد.
علامه طباطبايي از نظر علمي نيز براي توليد علوم انساني اسلامي از سه جهت بسترسازي كردهاند:
1- تحكيم و تعميق مباحث فلسفي در قالب يك منظومه هندسي و نظام منسجم فلسفي در بخشهاي مختلف معرفت شناسي، هستيشناسي و انسانشناسي.
2- آغاز جريان فلسفه تطبيقي و گفتوگوي عميق فلسفي با مكاتب و نحلههاي فلسفي و معرفتي غرب و برخي از انديشمندان غربي و از اين طريق برخي نقاط ضعف تمدن غربي و علوم غربي را بيان داشته است.
3- ارائه تفسير روشمند و نظاممند از قرآن كريم و معارف اسلامي و عرضه مباحث جديد علوم انساني به قرآن و اسلام و استنباط پاسخهاي آنها بر اساس اجتهاد عميق ديني.
علامه طباطبايي عمده تلاشهاي خود را بر اساس نيازسنجي دقيق و صحيح از وضعيت جامعه فكري زمان خود استوار ساخت. ايشان ميگويد: وقتي به قم آمدم مطالعهاي در وضع تحصيلي حوزه و فكري درباره نياز جامعه اسلامي كردم، بين آن نياز و آنچه موجود بود چندان تناسبي نديدم. جامعه ما احتياج داشت كه به عنوان جامعه اسلامي، قرآن را به درستي بشناسد و از گنجينههاي علوم اين كتاب عظيم الهي بهرهبرداري كند ولي در حوزههاي علميه حتي يك درس رسمي تفسير قرآن وجود نداشت.
جامعه ما براي اينكه بتواند عقايد خودش را در مقابل عقايد ديگران عرضه و از آنها دفاع كند به قدرت استدلال عقلي احتياج داشت. بايد درسهايي در حوزه وجود داشته باشد تا قدرت تعقل و استدلال فراگيران را بالا ببرد. چنين درسهايي در حوزه تدريس نميشد. روحانيت به عنوان قشري از جامعه كه عهدهدار رهبر معنوي مردم است بايد آراسته به فضائل اخلاقي و آشنا به رموز معنوي باشد. چنين تعليم و تربيتي هم وجود نداشت، مگر در گوشه و كناري و براي افراد نادري. به زبان ديگر اساس اسلام بر كتاب، سنت و عقل است و كتاب و سنت براي شناخت محتواي رسالت پيامبر اكرم(ص) و بيانات جانشينان معصوم اوست و قدرت تعقل براي اثبات مسائل اصولي دين و دفاع كردن در مقابل شبهاتي است كه از سوي مكتبهاي بيگانه درباره مباني اسلام وارد ميشود، اما در حوزهها فقط فقه و اصول بود كه بخشي از سنت پيامبر(ص) و ائمه(ع) را بررسي كرد، نه از فلسفه و معقول خبري بود و نه از تفسير قرآن و نه از ساير بخشهاي كتاب و سنت. بر خود لازم ديدم كه يك درس فلسفه و يك درس تفسير قرآن و يك درس اخلاق در حوزه شروع كنم.»
از اين رو لازم است در مسير توليد علوم انساني اسلامي به سيره عملي، تلاشهاي فكري و نظام انديشه علامه طباطبايي توجه ويژه شود كه بهحق ميتوان گفت ايشان مباني محكم و برهاني فلسفي را در معرفتشناسي، هستيشناسي و انسانشناسي براي توليد علوم انساني اسلامي پايهگذاري كرده است.
همچنين گامهاي عملي استواري را در تبيين مباني و مبادي برخي علوم انساني مبتني بر فلسفه اسلامي و معارف اسلامي همچون فلسفه اخلاق، فلسفه اجتماع، فلسفه تاريخ، جامعهشناسي و تعليم و تربيت برداشته است. همچنين روشن است آن دسته از متفكران اسلامي معاصر ايران كه نقش جدي و فعالي در پيدايش گفتمان انقلاب اسلامي داشتند شاگردان امام خميني(ره) و علامه طباطبايي بودند و حركت علمي و انديشههاي بزرگاني همچون آيتالله شهيد مرتضي مطهري، آيتالله سيدعلي خامنهاي، آيتالله شهيد سيدمحمد حسينی بهشتي، آيتالله عبدالله جوادي آملي، آيتالله مصباح يزدي، آيتالله جعفر سبحاني، علامه حسن حسنزادهآملي و... در ادامه گفتماني است كه امام خميني و علامه طباطبايي پايهگذاري كردند.
تحقق علوم انساني اسلامي زماني ممكن است بر اساس نظام فكري و فلسفي منسجمي ارائه شود كه بر پايه برهان و يقين به شناخت هستي، معرفت و انسان بپردازد. در ميان همه نظامهاي فلسفي موجود، آن نظام فلسفي كه بيشترين قرابت و نزديكي را با اين تحول بزرگ دارد، فلسفه اسلامي است كه از فارابي تا ملاصدرا تكوين و در حكمت متعاليه ظهور يافته است.
بيترديد حكمت متعاليه را نيز علامه طباطبايي به يك سيستم فلسفي عالي بر اساس استفاده از زحمات گرانمايه هزار ساله فلاسفه اسلامي و از ثمره تحقيقات وسيع و عظيم دانشمندان مغرب زمين و از به كار بردن قوه ابداع و ابتكار تبديل كرده است.
تحقيقات علامه در فلسفه علاوه بر تحكيم نظام فلسفي حكمت متعاليه زمينه ظهور فلسفه تطبيقي را فراهم آورده است و با طرح مسائل جديد معرفتشناسي و فلسفه علم گام بسيار بلندي را براي توليد علوم انساني اسلامي برداشته است.
از منظر علامه طباطبايي، اتقان و استحكام تمامي معارف انسان، به پشتوانه فلسفه و پايههاي عقلاني معرفت است. از اين منظر، فلسفه داراي ارزش معرفتي و از سنخ معارف درجه اول است كه شناخت جامع و كلي را درباره هستي و معرفت به انسان ميدهد. بدين جهت تمامي علوم از جهات مختلف وابسته و نيازمند آن هستند و همين ابتنا ميتواند همه علوم، حتي علوم ظني و عملي را از خطر شكاكيت و نسبيت نجات دهد.
همچنين علامه طباطبايي از طريق تفكيك ادراكات انسان به ادراكات حقيقي و اعتباري، توانسته نظريهاي بديع براي تبيين مرز علم از غيرعلم ارائه دهد كه هم كاشفيت علوم حقيقي از واقع محفوظ بماند و هم به تحولات اجتماعي و نيازهاي عملي انسان در زندگي اجتماعي توجه شود و متناسب با آنها علوم اعتباري را روشمندانه سامان دهد، زيرا ادراكات اعتباري و حركات استكمالي انسان به سوي غايات طبيعي است كه در متن طبيعت و تكوين آدمي نهفته شده است. بنابراين ميتوان ادعا كرد كه براساس تحقيقات فلسفي علامه طباطبايي و شاگردان ايشان ميتوان به توليد فلسفه علم اسلامي و فلسفه علوم انساني پرداخت. از منظر ديگري نيز ميتوان روششناسي تفسيري و تحقيقات قرآني علامه طباطبايي را از مهمترين گامهاي برداشته شده در توليد علوم انساني اسلامي دانست كه هنوز طراوت و پويايي ويژهاي دارد و همچنان ميتوان از آنها بهره گرفت.
تلاشهاي اسلامشناختي، قرآنشناسانه و تحقيقات تفسيري ايشان كه در تفسير الميزان تبلور يافته است هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ روش، الگوي مناسبي را براي مواجهه روشمندانه با متون اسلامي و نحوه فهم، تفسير و استخراج و اجتهاد علوم انساني اسلامي ارائه كرده است.
به طور كلي اگر موضوعات و مسائلي كه علامه در آنها بحث و بررسي كرده است استخراج شود و محور مذاكرات و مباحثات حوزه و دانشگاه قرار گيرد شكوفايي و باروري شكوفههاي علوم انساني اسلامي در سراسر جامعه اسلامي امري دور از انتظار نيست.
منبع: طليعه