مهدي خرامان
از نگاه امنيتي به حوزه فرهنگ تا نگاه ابزاري به هنرمند، مسائلي است كه نبايد به سادگي از كنار آنها گذر كرد؛ نگاهي كه باعث نابودي فرهنگ ميشود، به همين دليل در دو سال گذشته از وادادگي اوضاع فرهنگ كشور مكرراً گلايه ميگردد، وادادگي كه ثمرهاش ولنگاري فرهنگي ميشود و ميتوان گفت نفوذ فرهنگي گام نخست ولنگاري فرهنگي بوده است!
انتخابات به نقطه پايان خود رسيد، اما بايد پرسيد مسير فرهنگ بر همان مدار گذشته حركت ميكند؟
«فرهنگ» يكي از مهمترين كليدواژههاي بيانات مقام معظم رهبري است؛ مسئلهاي كه از اهميت آن پرده برميدارد. رهبر انقلاب در سالهاي گذشته خطرهايي همچون «تهاجم فرهنگي»، «شبيخون فرهنگي»، «ناتوي فرهنگي»، «استحاله فرهنگي»، «تسلط فرهنگي»، «استقلال فرهنگي»، «تهديد نرم» و «جنگ نرم» را به دولتها و آحاد جامعه گوشزد كردهاند.
اما در دولت يازدهم مسير تذكرات تغيير ميكند، مقام معظم رهبري ابتدا مسئولان كشور را در بحبوحه مذاكرات توافق هستهاي مكرراً از نفوذ اقتصادي، سياسي، امنيتي و مهمترين آن از «تورهاي پنهاني» يعني نفوذ فرهنگي دشمن هوشيار ميكند. از نظر رهبر معظم انقلاب «مذاكره امريكا با جمهوري اسلامي ايران يعني نفوذ»، «نفوذ دشمن، پايه اقتصادِ محكم را متزلزل ميكند» و «نفوذ فرهنگي جاده صافكن دشمن براي نفوذ سياسي و اقتصادي» است كه مانند قطعات يك پازل در سالهاي گذشته بيان شده است. ايشان هدف نفوذ دشمن را اينگونه عنوان ميكنند: اينكه «افرادي كه ميتوانند در جامعه اثرگذار باشند، بكشانند به آن سمت مورد نظر خودشان. سمت مورد نظر عبارت است از تغيير باورها، تغيير آرمانها، تغيير نگاهها، تغيير سبك زندگي؛ كاري كنند كه اين شخصي كه تحت تأثير نفوذ قرار گرفته، همان چيزي را فكر كند كه آن امريكايي فكر ميكند؛ كاري كنند كه شما همانجوري نگاه كني به مسئله، همانجوري تشخيص بدهي كه آن مأمور عاليرتبه سيا تشخيص ميدهد؛ در نتيجه همان چيزي را بخواهي كه او ميخواهد. بنابراين خيال او آسوده است؛ بدون اينكه لازم باشد خودش را به خطر بيندازد و وارد عرصه بشود، شما براي او داري كار ميكني؛ هدف نفوذ اين است؛ نفوذ جرياني، نفوذ شبكهاي، نفوذ گسترده؛ نه موردي. اگر اين نفوذ نسبت به اشخاصي انجام بگيرد كه اينها در سرنوشت كشور، سياست كشور، آينده كشور تأثيري دارند، شما ببينيد چه اتّفاقي ميافتد؟ آرمانها تغيير پيدا خواهند كرد، ارزشها تغيير پيدا خواهد كرد، خواستها تغيير پيدا خواهد كرد، باورها تغيير پيدا خواهد كرد.»
اما مقام معظم رهبري بعد از برجام تذكرات متفاوتي نسبت به گذشته به مسئولان فرهنگي ميدهند. نگاهي كه خبر از تغيير باورها و ارزشها ميدهد، واژههايي از قبيل «نفوذ»، «تهاجم» و «شبيخون» كه مسئلهاي بيروني است (يعني دشمن در صدد انجام آن اقدام ميكند) بعد از توافق هستهاي جاي خود را به تعابيري از قبيل: «ولنگاري فرهنگي»، «تجليل از هنرمند ولنگار و بياعتقاد» يا «از وزارت فرهنگ و ارشاد آبي گرم نميشود» داد و تا جايي پيشرفت كه ايشان به صراحت از اوضاع نابسامان مديريت فرهنگي اينگونه گلايهمند شوند: «برادران عزيز، خواهران عزيز! در مسئله فرهنگ، بنده احساس يك ولنگاري ميكنم؛ در دستگاههاي فرهنگي - اعم از دستگاههاي دولتي و غير دولتي- يك نوع ولنگاري و بياهتمامي در امر فرهنگ وجود دارد.» مقام معظم رهبري اينبار در كنار توطئههاي فرهنگي دشمن، ولنگاري را از سوي مسئولان و ضعف مديريتي وقت ميبينند، ضعف مديريتي كه در مسائل مختلف مانند: «عذرخواهي وزير براي اكران فيلم قبحشكن، باجدهي سازمان سينمايي به خانه سينما يا همان حلقه فرانسوي، سكوت رئيس سازمان سينمايي و معاون ارزشيابي و نظارت در برابر «در رفتن»هاي سينمايي، اولويتبندي به جشنوارههاي محفلي و مخالفت با مسائل ارزشي، تغيير محتواي سخنرانيها در وزارت فرهنگ و ارشاد با وزارت امور خارجه، بياهميت قرار دادن معيشت اهالي هنر، سرمايهگذاري و تمجيد از كارگردان، نويسنده و خوانندههاي فتنهگر و ضد انقلابي، واگذاري تئاتر به نورچشميهاي دولت با افكار ضد اسلامي، نشر مسائل اروتيك و سياهنمايي در حوزه كتاب، سرمايهگذاري و فعال كردن گروه سينمايي هنر و تجربه براي دلخوشي چند كارگردان شكست خورده، نگاه امنيتي به فرهنگ كشور، هنرمند را براي سياست خواستن، به صف كردن مديران اخراجي براي ايجاد كمپينهاي انتخاباتي و در آخرين دسته گل توهين وزير فرهنگ و ارشاد به هنرمندان و هزاران مورد ديگري كه ميتوان نام برد؛ مسائلي است كه نبايد به سادگي از كنار آنها گذر كرد، نگاهي كه باعث نابودي فرهنگ ميشود، رفتاري كه از «تئوري پوپوليسمي و رفتار تروريستي» (ماهيت تروريست بر ثبات موجوديت خود و نابودي ديگران استوار است) سرچشمه ميگيرد و به همين دليل رهبر معظم انقلاب در دو سال گذشته از وادادگي اوضاع فرهنگ كشور مكرراً گلايه ميكنند؛ وادادگي كه ثمرهاش ولنگاري فرهنگي ميشود. به همين دليل ميتوان گفت نفوذ فرهنگي گام نخست ولنگاري فرهنگي بوده است و بايد سؤال ابتدايي را دوباره پرسيد: «آيا مسير فرهنگ بر همان مدار گذشته حركت ميكند؟»