مرد جواني كه با غصب عنوان وكيل به همراه دو جوان ديگر مرد جواني را به بهانه گرفتن مهريه ساعتها شكنجه داده بودند، پاي ميز محاكمه قرار گرفت.
به گزارش خبرنگار ما، بيست و چهارم تيرماه سال 94 مردي به نام احسان نزد مأموران كلانتري ولنجك رفت و از سه آدمربا شكايت كرد.
شاكي در طرح شكايت خود گفت: يكسال قبل به خاطر اختلاف با همسرم تصميم گرفتيم از هم جدا شويم. وقتي به دادگاه رفتيم او براي گرفتن مهريهاش شكايت كرد و دادگاه مرا به پرداخت 30 درصد مهريه به صورت نقد و مابقي به صورت اقساط محكوم كرد. پولي براي پرداخت مهريه نداشتم تا اينكه متوجه شدم حكم جلبم را گرفتهاند. چند بار با خانواده همسرم صحبت كردم و از آنها مهلت خواستم، اما قبول نكردند تا اينكه چند روز قبل وقتي آماده رفتن به محل بودم، يك مرد ميانسال و دو دو جوان سراغم آمدند.
مرد ميانسال خودش را وكيل دادگستري معرفي كرد و گفت از دوستان برادر همسرم است و دو مرد همراهش هم خود را پليس معرفي كردند. آنها حكم جلبم را نشان دادند و به زور در حالي كه به دستانم دستبند زده بودند، سوار خودرو كردند و به محلي در بام تهران بردند.
شاكي در ادامه گفت: آنها بعد از ساعتها شكنجه و تهديد براي پرداخت 30 درصد مبلغ نقدي مهريه، وقتي مقاومت مرا ديدند، نزديك كلانتري ولنجك رها كردند و رفتند. بعد از اين ماجرا سراغ برادرزنم رفتم و از او گلايه كردم، اما او همچنانكه شوكه شده بود و گفت از ماجرا خبر ندارد. حالا هم احتمال ميدهم كه آنها مأموران قلابي باشند و شكايت دارم. با طرح شكايت و اطلاعاتي كه شاكي در اختيار مأموران قرار داده بود، متهم 43 ساله به نام امين شناسايي و بازداشت شد. او در بازجوييها با انكار جرمش گفت: چند ماه پيش با نادر - برادر همسر شاكي- آشنا شدم. مدتي گذشت تا اينكه فهميدم خواهر نادر با شوهرش اختلاف دارد و آنها از دامادشان براي پرداخت مهريه حكم جلب دارند. نادر از من كمك خواست به آنها كمك كنم.
او در ادامه گفت: با دو جواني كه از قبل ميشناختم صحبت كردم و آن روز به خانه شاكي رفتيم. دو جوان به دستان احسان دستبند زدند و او را به محلي برديم تا با هم صحبت كنيم. وقتي متوجه شديم تلاشمان نتيجهاي ندارد او را تحويل كلانتري داديم. با توضيحات متهم تلاش مأموران براي شناسايي و بازداشت آن دوجوان ناكام ماند، اما با توجه به بررسيها و مدارك موجود امين متهم شناخته شد و به اتهام آدمربايي و غصب عنوان روانه زندان شد. پرونده بعد از كامل شدن تحقيقات در اختيار شعبه پنجم دادگاه كيفري يك استان تهران به رياست قاضي بابايي و مستشار توليت قرار گرفت. در جلسه رسيدگي به اين پرونده شاكي در جايگاه حاضر شد و بار ديگر شكايت خود را مطرح كرد. در ادامه متهم بار ديگر جرمش را انكار كرد و در آخرين دفاعش گفت: قصدم كمك به خانواده نادر بود و از هيچ عنوان شغلي استفاده نكردم، اما قبول دارم آن دو جوان با دستبند او را از خانهاش بردند.
در ادامه نادر،برادر همسر شاكي گفت: وقتي احسان براي پرداخت مهريه راضي نشد و طفره رفت، حكم جلبش را گرفتيم تا اينكه با امين آشنا شدم. او خودش را وكيل دادگستري معرفي كرد، به همين دليل مشكل خواهرم را با او در ميان گذاشتم و قول داد پرونده را پيگيري كند به همين خاطر حكم جلب را در اختيارش گذاشتم.
او در ادامه گفت: نميدانستم امين وكيل قلابي است و قصد آزار دامادمان را دارد. او با حرفهايش مرا هم فريب داد و حتي بابت وكالت مقداري پول به حسابش واريز كرديم. در پايان اين جلسه هيئت قضايي وارد شور شد.