کد خبر: 846443
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۰
انقلاب اسلامي ايران بي‌شك بزرگ‌ترين انقلاب قرن بيستم است. يقيناً اين انقلاب شايسته عنوان مردمي‌ترين انقلاب تاريخ بشر نيز هست؛ چراكه...
نويسنده:  رضا حيدري
 
 
انقلاب اسلامي ايران بي‌شك بزرگ‌ترين انقلاب قرن بيستم است. يقيناً اين انقلاب شايسته عنوان مردمي‌ترين انقلاب تاريخ بشر نيز هست؛ چراكه در ميان ساير انقلاب‌هاي رخ‌داده، هيچ‌كدام به‌اندازه انقلاب 57 نيروها و لايه‌هاي اجتماعي مختلف را درگير خود نكرد. در بررسي و تطبيق انقلاب اسلامي ايران با ساير انقلاب‌ها (به‌خصوص انقلاب فرانسه و روسيه) نقاط افتراق پررنگي ديده مي‌شود كه با كمي مداقه هريك نشان از پيچيدگي هرچه بيشتر انقلاب ايران دارد. دكتر منوچهر محمدي در كتاب ارزشمند خود با نام «انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلاب فرانسه و روسيه» به‌خوبي توانسته‌ نقاط افتراق و اشتراك اين سه انقلاب بزرگ را بازنمايي كند.  يكي از وجوه كاملاً متمايزكننده انقلاب اسلامي ايران با ساير انقلاب‌هاي مطرح، در توليد يك سيستم مديريتي متناسب با فضاي فكري و اجتماعي جامعه ايران تحت‌عنوان ولايت‌فقيه بود. به بيان ساده‌تر، انقلاب ايران قبل از پيروزي، آلترناتيو خود را داشت و اين در حالي است كه ساير انقلاب‌ها از چنين چيزي بي‌بهره بوده‌اند.
 
 
 
هرچند انقلاب اسلامي در سطح كلان خود توانسته بود سيستم مديريتي لازم را توليد كند، اما هرقدر از رأس فاصله مي‌گيريم، اين موضوع روشن‌تر مي‌شود كه ساختار مديريتي لايه مياني انقلاب داراي يك الگوي رفتاري مناسب و منطبق با ذات خود انقلاب نيست. ازاين‌رو هر فردي با هر گرايشي كه در آن قرار مي‌گيرد، به‌دليل استيلاي ساختار بوروكراتيك بر تفكر شخصي، مجبور خواهد بود كه خود را با سيستم هماهنگ كند. در واقع ديوان‌سالاري مناسب (بخوانيد بومي) در دولت و در سطح مديران مياني و حتي ارشد، ايجاد نشده بود. بخشي از اين مشكل بالطبع به مباحث تئوريك انقلاب بازمي‌گردد. منطقاً مي‌بايست مباحث تئوريك نظام پساانقلابي به طرح‌ريزي ساخت مياني قدرت مي‌پرداخت، اما اين امكان هنوز به وجود نيامده است. در پاسخ به چرايي عدم اين امكان، بايد اشاره كرد كه روند تحولات بسيار سريع‌تر از آن چيزي بود كه بتوانند نيرو‌‌هاي انقلابي اين ايده را طرح‌ريزي كنند و از سوي ديگر، شايد بتوان اين نكته را مطرح كرد كه اساساً هيچ‌يك از تئوريسين‌هاي انقلاب به اين مسئله نيز به‌صورت پيشاپيش فكر نكرده بودند. علاوه بر اين، بعد از پيروزي انقلاب نيز آن افرادي كه مي‌توانستند ايده‌هاي اجرايي و تشكيلاتي لازم را ارائه دهند تا بتوانند ساختارهاي باقي‌مانده از رژيم شاه را متحول كنند، توسط نيروهاي معاند ترور شدند و به شهادت رسيدند. ضمناً هشت سال جنگ نيز نيروهاي انقلابي را درگير دفاع از حريم جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي كرده بود و لذا فرصت توجه به اين قبيل موضوعات را از ايشان گرفته بود. ازاين‌رو در پاسخ به پرسش اول يادداشت، بايد بخش عمده‌اي از آن را به عدم توليد يك منطق و سيستم در ساختار مرتبط دانست و يكي از علل آن عدم تلاش پيشيني نسبت‌به اين مسئله و از سوي ديگر، حذف نيروهاي مولد فكري در اين زمينه در سال‌هاي اول انقلاب است.
 
 
به نظر علت رفتار محافظه‌كار و عمل‌زدگي مديران جمهوري اسلامي به عدم توليد ساختار مديريتي انقلابي بازمي‌گردد. هرچند در اين بين هستند افرادي كه از ابتدا با مباني انقلاب اختلاف داشتند يا بعدها در تحولات زمانه نظرشان عكس شده و منطق و دانش مديريتي سكولار و غربي را پذيرفته‌اند. به‌هرصورت بايد به اين مسئله (نبود و فقر دانش و در ادامه نبود ساخت‌هاي اجتماعي براي نياز‌هاي مديريتي) توجه ويژه‌اي شود؛ چراكه با توليد دانش پشتيبان انقلاب اسلامي و در ادامه اصلاح ساختاري، طبيعتاً بسياري از رفتارهاي سليقه‌اي و شخصي افراد مديريت خواهد شد. اينكه هنوز در كشور بسياري از رفتارهاي كلان سياسي معطوف شده است به سليقه فرد يا گروهي از نيروهاي سياسي (نيروهايي كه در انقياد ابژه علم مدرن هستند) دقيقاً نشان‌دهنده همين مسئله است كه هنوز در لايه‌هاي مياني كشور ما، دانش پشتيبان انقلاب اسلامي و ساختار لازم براي تحقق اهداف آن را به سامان نداده‌ايم و اين در حالي است كه در ساخت جامعه، ارزش‌هاي انباشت‌شده كافي (روايات ديني، خلقيات، گرايش‌هاي قومي و رفتارهاي اجتماعي) براي توليد دانش و ساختار وجود داشته است.
 
 
 
ازاين‌رو در تحليل چرايي اينكه رفتار نيروهاي مديريتي جمهوري اسلامي منطبق و مناسب با منش اصلي انقلاب اسلامي نيست، بايد بخش بسيار مهم آن را در فقدان دانش و بالطبع ساختار مناسب، تعريف كرد. زماني كه ساختار مناسب توليد شود، به‌دليل غلبه سيستم بر رفتار شخصي، اين امكان كه هر فردي با هر سليقه‌اي بتواند برنامه باب ميل خود يا دولت خود را به اجرا بگذارد، از او گرفته خواهد شد. البته بايد به اين نكته نيز اشاره كرد كه هنوز براي توليد دانش و اصلاح ساختار دير نشده است؛ چراكه براساس منظومه فكري رهبر معظم انقلاب، در تبيين گام‌هاي پنج‌گانه انقلاب اسلامي تا تمدن اسلامي، امروز انقلاب در مرحله دولت‌سازي قرار گرفته است و زمان دقيق تلاش همه‌جانبه نخبگان فكري و ابزاري براي توليد سيستم مديريتي در لايه‌هاي مختلف اجرايي كشور فرارسيده است. لازم به ذكر است كه 36 سال طول كشيده تا دو گام قبلي (وقوع انقلاب تا ايجاد نظام اسلامي) برداشته شود و دور از ذهن نيست كه اين گام (ايجاد دولت اسلامي) زماني به‌مراتب بيشتر از دو گام قبلي بخواهد. كمااينكه علوم سكولار غربي و در ادامه آن ساختار مدرن، در طي قروني شكل گرفته است.
 
 
 
هرچند همه اين مسائل به همت نخبگان جامعه بازمي‌گردد و وظيفه آنها شكل‌دهي به سيستم اجرايي كشور براساس منش اوليه انقلاب و منظومه فكري آن است كه با شكل‌گيري آن مي‌توان اميدوار بود ساير مسائل فرهنگي و اجتماعي كشور نيز مهندسي و سياست‌هاي ابلاغي مبتني بر الگوي اسلامي- ايراني براي آن تجويز شود. تنها مشكل در اين مسير، دولتمرداني هستند كه دانش مدرن و ساختار اومانيستي را (كه عرفي‌گري و دنياگرايي، انسان‌خداانگاري و عقلانيت خودبنياد مباني آن است و در مكاتبي مانند ليبراليسم صورت‌بندي شده است) پذيرفته‌اند.  
 
 
منبع: برهان
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر