نويسنده: محسن غلامي (قلعه سيدي)
ايام نوروز كه باشد، خيليها شايد دنبال سفر و تفريح و اينها باشند ولي اين جماعت حتي در گشت و گذار هم بيخيال تلويزيون نميشوند خصوصاً سريالهايش. خودمانيم بالاخره عمده مخاطب تلويزيون برميگردد به سريالهاي شبانه، به ويژه در باكس نوروزي سيما كه اگر اين مجموعهها خوشساخت باشند خوشبهحال سيما ميشود و اگر بدريخت باشند كه ديگر واويلاست، وگرنه شبكهها براي اين ايام، حسابي دستشان پر است ولي خب دعوا بر سر كيفيت توليدات است كه با كمي انصاف در اين چندسال خوب كار كردهاند. فعلا و در اين متن كوتاه با اين همه برنامه و آيتمهاي جورواجور، كاري نداريم و حرف حسابمان با سريالهاي اين شبهاست كه گويا عمداً نيز كمدي و طنز هستند؛ مجموعههايي كه به نيمههاي پخش رسيدهاند و تا حدودي ميشود راجع به كيفيتشان حداقل تا به الان حرف زد و نقدي از سر دلسوزي كرد. گرچه عجله نميكنيم و صرفاً نقدمان را متوجه همين قسمتهاي روي آنتن رفته ميكنيم و نه كليت ماجرا تا بهانه دست كسي ندهيم، گرچه اين را نيز بپذيريم كه از همين حالا هم ميشود ته كيفيت و قصه اينها را نيز حدس زد.
سيروس مقدم هم كار بد ساخت
در «عليالبدل» انصافاً سيروس مقدم، فيلمساز هميشگي نيست. نميدانم چرا درگير ظاهرسازي شده و چيزي از بزن درروهاي سريالسازياش را توي سكانسهاي اين مجموعه نميبينيم. مگر ميشود قلم خشايار الوند را بد دانست؟ نه! عمدتاً خوب مينويسد جز اينكه مجبورش كنند كه طنازي هميشگي را نداشته باشد.
واقعا حيف از اين لوكيشنهاي تر و تميزي كه «عليالبدل» دارد. سكانسهايي كه افتادهاند در دست يك عده بازيگري كه متأسفانه فقط حرف ميزنند و اداي قصهگويي را درميآورند. دقت كنيد در اين چند قسمت چقدر داستان، ديده و شنيدهايد؟ به نظرم هيچ!
اين تعداد بازيگر چرا كاركردي در داستان ندارند و صرفا شدهاند محل دعواي خالهزنكي دو خان بيسر و شكل. امان از محسن تنابنده كه بيخيال سيروس مقدم نميشود. هيچ كاركردي ندارد جز اينكه بخواهد بيخود و بيجهت اسمش را در تيتراژ سريال بزند و اين را هم بدانيد كه حتي يك خط داستان «عليالبدل» متعلق به او نيست. اسمش هست اما خودش نه! (عين سريال پايتخت كه اسمش صوري است نه واقعي).
فقط حسرت اين لوكيشن با هويت را ميخورم كه اسير كپيكاري شده و ميرود كه دوباره يكي مثل توليدات مهران مديري و «ايرانبرگر» و بقيه رفقا بشود. به گمانم تيتراژ سريال از محتواي آن بامزهتر است وگرنه با اين ساخت و قصهپردازي، آدمي ميماند كه بخندد يا حسرت بخورد چرا با اين جماعت بازيگر و امكانات، خبري از مجموعه خوشساخت نيست.
نميدانم شايد بايد منتظر ماند و الكي نشست بلكه در چند قسمت باقي مانده از «عليالبدل»، ماجرا جاني بگيرد. گرچه بعيد ميدانم.
ذرهاي ميشود با اين، ذوق بيخودي كرد
دو سريال ديگر نوروزي نيز تفاوت خاصي در فيلمنامه و كشش آنچناني ندارد. حسين سهيليزاده در «مرز خوشبختي» كار شاقي نكرده و عين خيلي از كارهاي تكراري ديگر، هم در كارگرداني و هم در داستان، زيادي لوس و پوچ است. از اين ماجراهاي تكراري كه نميشود با ديدنش حالت سرجا بيايد.
فقط داستانش را كمي شيرين ميبينم با محتوايي عامهپسند وگرنه خاص يا تر و تازه نيست. كمي موقعيت كميك دارد البته. با اينكه مجموعه طنزش، زيادي الكي است ولي ميشود در برخي جاها با آن همراه شد و لااقل درحد جوك به آن خنديد. به اين خاطر است كه ميگويم در مقام قياس، بهتر از «عليالبدل» است البته اگر احيانا به كسي برنخورد!
چقدر بازيها بد هستند توي اين سريال. چند لحظه به سكانسهايي دقت كنيد كه پوريا پورسرخ بازي ميكند؛ هنوز هم نميفهمم چرا بازيگري بايد به اين فلاكت بيفتد كه هر نقشي را بپذريد و ككش نيز نگزد؛ كاراكترهايي عجيب و دم دستي كه جاي هنرنمايي ندارد بهقدري كه زهوار دررفتهاند. كاش حسين سهيليزاده دوباره برميگشت به درامسازي و مجموعههاي جوانپسندي كه لااقل عدهاي دوستش داشتند. طنزسازي راسته كار خيلي از فيلمسازان ما نيست. ميسازند و نميدانند چه به خورد مخاطب ميليوني تلويزيون ميدهند.
بازهم بگويم كه با همه گير و گورهاي «مرز خوشبختي» ميشود با آن تا حدودي درگير شد، به محتواي آن احترام گذاشت و كمي به لودهبازيها نيشخندي زد. در برخي مواقع نيز منتظر موقعيت كميك نشست.
فعلاً كاري به اين مجموعه نداريم
اين بساط كمديسازي در «ديوار به ديوار» جور ديگري است. نميخواهم گير اساسي به سريال بدهم چون اول راه است و مانده تا به قسمت پنجاه و اينها برسد.
فقط اينكه خيلي حراف است و كاراكترها الكي توي هم ميلولند و ادا در ميآورند. از حق نگذريم سامان مقدم پلانهاي كوتاهي را به هم چسبانده كه حوصله مخاطب را سر نميبرد. از اين بابت نيز معتقدم كه در كارگرداني كار را خراب نكرده ولي خب داستان، كجاي ماجراي فيلمسازي او است؟ من كه نفهميدهام. با توي سر و كله هم زدن كه نميشود كمدي ساخت و مخاطب را سرحال آورد. شايد در مورد «ديوار به ديوار» زود باشد كه قضاوت جدي كنيم.
اگر تا به الان نيز آن را تماشا نكرديد، چيز خاصي را از دست ندادهايد چون اينقدر مجموعه را در مقدمهچيني و معرفي كاراكترها، كش داده كه ميشود از الان، تازه مخاطبش شد، پس چقدر پرتي و هدرروي دارد.
حرف جديام با مجموعههاي نوروزي «عليالبدل» و «مرز خوشبختي» است كه به عنوان آثاري 13 قسمتي يا كمي كمتر و بيشتر، چرا درجا زدهاند. پس ديگر كي قرار است كشش و جذبه را دخيل روايتشان ببندند كه بيننده، سركيف بيايد. اين دوتا كار مناسبتي با تايم كوتاه، استارت هم نميتوانند بزنند چه برسد به اينكه مخاطب را وادار به ادامه ديدن ماجرا بكنند.
اوضاع گرچه فجيع نيست، منِ منتقد هم مينشينم و اين توليدات را حتي از سراجبار هم كه باشد، ميبينم. شايد چون چارهاي ندارم و به تلويزيون و اين حجم توليدات پر رنگ و لعاب عيد اميدوار هستم. حيف است كه با اين باكس خوب، سريالهايش اينقدر فكر نشده يا متوسط باشند. بالاخره مخاطب دلش به همين ايام خوش است و تلويزيوني كه همه ابهتش برميگردد به مجموعههاي نمايشي. اين قسمت از قضيه به قولي لنگ بزند و همهچيزش انگار روي هواست. نميدانم شايد ما عجوليم؛ در نيمه راه نشستهايم و قضاوت ميكنيم.
نقد جدي را ميگذاريم به اواخر پخش اين توليدات. صبر ميكنيم و حوصله به خرج ميدهيم بلكه فرجي شود!