کد خبر: 843577
تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
گفتم: «اصن ميدوني چيه رُك و پوست كنده ميگم همه‌اش تقصير جنابعاليه.‌»‌
گفتم: «اصن ميدوني چيه رُك و پوست كنده ميگم همه‌اش تقصير جنابعاليه.‌»‌
 
گفت: «‌تقصير من؟ چرا پرت و پلا ميگي؟ اصلاً هم تقصير من نيست. خودت با ندونم‌كاري‌هات دردسر درست مي‌كني اون وقت ميندازي گردن من؟‌»‌
 
گفتم: «‌ببين عزيز من، هم من و هم تو خوب ميدونيم مشكل از كجاست؟‌‌»‌ ‌
 
گفت: «‌مشكل از كجاست؟ هان تو بگو.‌» ‌
 
خواستم براش توضيح بدم. چند لحظه ساكت شدم و تو ذهنم به دنبال كلماتي مي‌گشتم كه براش واضح و قابل درك باشه. سكوتم رو كه ديد گفت: «‌چرا ساكتي‌؟ هان، ديدي حق با منه؟ ديدي نتونستي جواب قانع‌كننده بدي؟ ديدي در مقابل حرف حساب كم مي‌آري، ديدي...»
 
گفتم: «اوي ي ي وايسا بابا صبر كن بگم، نميذاري كه، ميخوام براي اينكه منظورمو بفهمي يك مثال بزنم بعدش توضيح ميدم. ببين، دو هفته پيش قرار بود با بچه‌هاي مدرسه برم اردوي يك روزه به كاشان. ولي درست يك شب قبل از اردو خبردار شديم كه چون عمو براي پنج سال مأموريت كاري‌اش افتاده تو يكي از سفارت‌هاي خارج از ايران، براي خداحافظي ميخوان از شهرستان بيان تهران خونه ما و من با اينكه خيلي دوست داشتم با دوستام برم اردو موندم تو خونه.‌» ‌
 
گفت: «‌خوب نمي‌تونستي اجازه بگيري و بري؟»گفتم: «‌نه روم نشد بگم. ترجيح دادم بمونم و نرم.» گفت: «خب اين كجاش تقصير منه؟‌‌‌» گفتم: «‌انگار دوزاريت نيفتاد بذار يكي ديگه بگم شايد متوجه بشي كه تقصير من نيست بلكه تو باعث اين مشكلات مني.‌»‌ گفت: «‌بگو مي‌شنوم ولي مطمئنم كاملاً در اشتباهي.‌» گفتم: «يادته تو مسابقه ورزشي دوي سرعت مدرسه برنده نشدم ولي سعيد همكلاسيم نفر اول شد،با اينكه من كفش و لباس ورزشي كاملي داشتم اما او ن لباس معمولي‌داشت.‌حالا متوجه شدي‌تقصير من نيست. اين بد‌بياري‌ها باعثش تويي نه من ‌اي حضرت شانس؟»
 
شانسم گفت: «‌آهان خب، معما چو حل گشت آسان شود. معلوم شد چرا اينقدر به من سر‌كوفت مي‌زني.
 
 
اولاً بايد بگم تو خودت مقصري نه هيچ عامل ديگه. اين فكر اشتباه توئه كه كار دستت ميده نه من. تواگر درست و منطقي باشي در كارات موفق ميشي. اين ربطي به من نداره.من نه بدم نه خوب كه اينقدر ميگي من بد‌شانسم فلاني خوش‌شانسه. اصلاً بدي و خوبي من ارتباط مستقيم با همت خودت داره.مثلاً همين مسابقه دوي كه گفتي اگر تو هم مثل سعيد اهل ورزش بودي و هر روز تمرين مي‌كردي مطمئناً مقام مي‌آوردي،تو يك شبه مي‌خواستي قهرمان بشي خوب معلومه كه نشدنيه.اون‌وقت ميگي سعيد خوش‌شانسه و تو بد‌شانس.»
 
 
گفتم: «‌شانس عزيز، گيرم اين مورد هم قبول،‌ در مورد اردو نرفتن چي؟ اونم كار به تمرين من داشت؟» شانسم گفت: «‌نشد ديگه،گفتم منطقي فكر كن بازم حرف خودت رو مي‌زني. شانس و اين حرف‌ها يك امر نسبيه واصالت نداره.‌» ‌گفتم:«بابا پياده شو با هم بريم.‌» ‌  شانس گفت: يعني چي؟‌‌‌» گفتم:«منظورم اينه كلاس بالا حرف نزن، ساده بگو بفهمم نسبيه يعني چي؟»
 
 
شانسم گفت: «ببين اگر به مسائل واقع‌بينانه نگاه كني ديگه بيخودي اتفاقاتي رو كه مطابق ميلت نيست نمي‌اندازي گردن من. يعني نمي‌گي بدشانسي آوردي حتي اگر زاويه ديد خودت رو عوض كني، شايد اين چه بسا به نفع تو باشه. نمونه‌اش همين كه خودت گفتي. گرچه اردو نرفتن به نظرت بدشانسي بود اما فكر نكردي اگر مي‌رفتي بعدش ديگه موفق نمي‌شدي تا پنج سال ديگه كه عمو مأموريتش تموم بشه و از اون سر دنيا برگرده نتوني عمو را ببيني؟ آن وقت نمي‌گفتي چه بد‌شانس بودم رفتم اردو و عمو را نديدم؟ حالا ديدي ميشه از اين زاويه هم ديد. پس بي‌خود از خودت سلب مسئوليت نكن.‌» ‌خواستم بگويم من هنوز قانع نشدم چرا بعضيا شانسشون مياره...‌ ‌ كه در همين لحظه مامان وارد اتاقم شد و گفت: «ارسلان تنهايي مامان؟ با كي داشتي مي‌زدي؟»
 
 
از جلو آينه بلند شدم گفتم: «‌با هيشكي، يعني با خودم.‌»‌  مامان با تعجب گفت: «‌وا باز نشستي جلوي آينه و با خودت حرف زدي كه چي بشه؟ بچه مگه تو درس و مشق نداري كه گاه و بيگاه ميشيني جلوي آينه و با خودت حرف مي‌زني. نكن اين كارا رو ما كه شانس نداريم همينم مونده درو همسايه بفهمن تو اين كار‌ها رو مي‌كني حرف در‌بيارن كه بچه‌اش شيرين عقله.» گفتم: «‌مامان حرفا ميزنين‌ها شانس چيه‌؟ شيرين عقل كيه. حق ندارم جلوي آينه چند كلمه حرف بزنم خب آينه رو گذاشتن آدم عيب‌هاشو بررسي كنه.»
 
 
مامان‌گفت:«والا تا اونجايي‌كه‌يادمه‌آينه براي مرتب كردن ظاهر آدما بوده نه واسه وقت گذروني و چرت و پرت گفتن. حالا پا شو بيا كارت دارم.» گفتم: «‌چشم.‌» وقتي راه افتادم يك لحظه برگشتم به آينه چشمكي زدم و گفتم: «‌شانس جان از راهنمايي‌ات ممنونم بازم مي‌بينمت.‌» مامان برگشت و گفت: «باز خيالاتي شدي ارسلان!‌» ‌  

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر